سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۵

پاسخي به مزدوران وزارت اطلاعات

30 آوریل 2006




طفلکی مش غضنفر!!

تعریف و تشویقهایی که مش غضنفر از خانم شیرین عبادی کرده باعث حسادت بعضی سایتهای وزارت اطلاعات شده است. البته مش غضنفر همینطور الکی و به قول معروف آبدوغ خیاری این تشویق و تعریفها را نکرد. بلکه به دنبال مصاحبه مطبوعاتی خانم عبادی در پاریس و بیان جملات وطن پرستانه نظیر اعلام آمادگی برای فداکردن خون در مقابله با سربازان امریکایی (البته اگر به ایران حمله کنند) و همچنین شهادت اینکه فعالیتهای هسته ای رژیم آخوندی کاملا صلح طلبانه هستند، مشدی برخودش واجب دیده بود که وارد گود بشود. میگویم مش غضنفر اینها با شما چه پدرکشتگی دارند؟ شما که تعریق و تشویق کردی!
میگوید:
-حالا بفرما چه گفته اند پدرجان. ما تا نفهمیم چه گفته اند که نمیتوانیم چیزی بگیم.
میگویم:
- ولش کن مش غضنفرجان. از قدیم گفته اند پاسخ ابلهان خاموشی است.
میگوید:
- آقاجان چرا به مردم بیخودی تهمت میزنید. از کجا میدانید اینها ابلهند. این حرف را نزن. شاید نباشند و مشغول ذمبه بشی. نزن پدرجان نزن. بفرما چه گفته اند و اینقدر با اعصاب من پیرمرد بازی نفرما. نفرما پدرجان. نفرما.
میگویم:
- حالا که اصرار میکنی از روی نوشته برات میخوانم.
سايت کانون آوا در تاریخ 28.04.2006 نوشته است:
"در يكي از سايت هاي عراقي ـ ايراني فرقه مجاهدين يكي از مزدوران اين جريان وطن باخته نسبت به خانم شيرين...
حرفم را قطع می کند و میگوید:
"وطن باخته" دیگر چه صیغه ایست آقاجان؟ نکند یارو...
نمیگذارم حرفش را ادامه بدهد. میگویم:
- مشدی جان چرا توی ذوق بچه میزنی. خواسته است کمی ادبیات نشخوار کند که هی نگویند اینها بیسوادند و فلانند. تو که به روز قیامت اعتقاد داری دیگر چرا؟ نمیگویی چشمه ذوق بچه مردم خشک میشود و به قول خودت مشغول ذمبه میشوی. د نکن همچین قربانت بروم.
چیزی نمیگوید و من ادامه میدهم. بله. میفرماید:
يكي از مزدوران اين جريان وطن باخته نسبت به خانم شيرين عبادي برنده جايزه صلح نوبل اظهارات سخيفي را بيان داشته كه باعث شرم خواننده مي گردد .
اين قلم به مزد مريم رجوي از اظهار نظر خانم عبادي در مورد خطر حمله احتمالي آمريكا به سرزمين ايران بسيار گزيده شده است، به ويژه و از جمله شجاعانه و ميهن پرستانه خانم عبادي كه در مصاحبه مطبوعاتي گفته بود :
" ما ااجازه نمي دهيم كه هيچ يك از سربازان آمريكايي در ايران گام نهند ، ما تا آخرين قطره خون خود از ايران دفاع مي كنيم "
گوشه هايي از لودگي ومسخرگي اين مامور رجوي ها نسبت به خانم عبادي را جهت قضاوت مردم ايران در زير مي اوريم ."
میگوید:
- ببخشید آقاجان حرفت را قطع می کنم. در باره صلح آمیز بودن فعالیتهای هسته ای آخوندها چیزی نگفته؟
میگویم:
- نه مشدی جان نگفته. لابد لازم نبوده. اجازه بده ادامه بدهم.
در سایت ایران اینترلینک هم در تاریخ 30 آوریل 2006نوشته اند:
"از سخنان شیرین عبادی گزیده شده اند، از جمله سایت های وابسته به مجاهدین به توهین و بی ادبی پرداخته اند. مجاهدین خطاب به خانم عبادی نوشته اند...همچنین مجاهدین در جای دیگر با کنایه و لودگی به مواضع میهن پرستانه و ضد جنگ شیرین عبادی تاخته و می نویسند.."
باز هم بخوانم یا کافی است؟
میگوید:
- خیر آقاجان بس است. متوجه شدم که کجایشان سو...
حرفش را قطع می کنم و تذکر میدهم که رعایت ادب را بکند چون ممکن است بین خوانندگان این سایتهای " عراقی – ایرانی!!!" جوانان کم سن و سال هم باشند که فارسی بلدند. شنیدن این کلمات باعث بد آموزیشان خواهد شد.
میگوید:
- آقاجان این فلان فلان شده ها هرچه لایق ولی فقیه شان بوده به ما گفته اند آنوقت نوبت ما که میشود جنابعالی میشوی معلم اخلاق. حالا که ما را سانسور میکنی خودت یک چیزی بگو و خیال ما را راحت کن.
میگویم:
- راستش مش غضنفرجان من فکر میکنم اینها همه نشانه های پیشرفت صنعتی وزارت اطلاعات است.
میگوید:
- چه ربطی به صنعت دارد آقاجان. مارا دست انداختی. د سنگ ننداز آقاجان.
میگویم:
د دارد عزیزم. د دارد جانم. یک لحظه گوش مبارک را باز بفرما تا ببینی که دارد. به نظر میرسد که موفقیتهای وزارت اطلاعات در غنی سازی "رو"! و تولید "سنگ پای غنی شده"! بسیار بیشتر از موفقیتهای سپاه در غنی سازی اورانیوم بوده. کسانی که از عراق به ایران رفته و به خدمت رژیم درآمده اند، پس از غنی سازی "روی" شان به میزان هزاردرصد در سانتریفیوژهای اوین و هتل استقلال، با کمک وزارت اطلاعات به خارج آمده و مدعی میشوند که از راهها مخفی و از کوهها خود را از عراق به اروپا رسانده اند. حالا هم شده اند "بچه پررو" و...
حرفم را قطع می کند و میگوید:
- شعار نده آقاجان. از شما بعید است آقاجان. مشغول ذمبه میشی ها!!
میگویم:
- خوب شما بفرما. جنابعالی که از حرفهای خانم عبادی تعریف فرمودی. چیزی دیگری نگفتی که. حالا احمدی نژاد حرفهای هیتلر را دارد تکرار میکند چه ربطی به شیرین خانم دارد. عوضش صلح آمیز بودن فعالیتهای هسته ای را یاد آوری کرده تا مردم اروپا خیالشان راحت باشد. خوب 55 هزار نفر فقط در تهران برای عملیات استشهادی ثبت نام کرده اند. خانم عبادی و شما هم روش. این که حرف بدی نیست. حالا اگر خانم عبادی یادش رفته یک اشاره ای به دخالتهای آخوندها در عراق و جریان حذف اسرائیل از نقشه جغرافیا و عملیات تروریستی آخوندها در سرتاسر دنیا بکند که گناه نکرده. لابد فرصت مناسب نبوده. همانطور که فرصت مناسبی برای یاد آوری 5 میلیون معتاد و 400 هزار زن خود فروش و بچه های خیابانی و غیره نبوده. وگرنه کسی که جایزه صلح نوبل را برده که اینقدر سرش میشود که به این چیزها هم باید اشاره کند و یادآوری کند که یک چیزی از آن میلیاردها دلاری که صرف پروژه هسته ای شده را به کارگران شرکت واحد بدهند و یک چیزیش را هم به...
حرفم را قطع میکند و میگوید:
- آقاجان شما خونت را کثیف نکن. اینها ماموران وزارت اطلاعات هستند که بلا نسبت، بلا نسبت، روم به دیوار، گه زیادی میخورند.
میگویم:
- مش غضنفر قرار شد حرفها بی ادبی نزنیم. البته حالا که گفتی عرض می کنم که من با این حرف جنابعالی صددرصد..
حرفم را قطع میکند و میگوید:
- میدانم آقاجان. میدانم که با حرف من صددرصد موافقی این که گفتن ندارد.
میگویم:
- ایندفعه شما زود قضاوت کردی مشدی. میخواستم بگم که.... با کمال عذرخواهی باید عرض کنم که.... با حرف جنابعالی صددرصد مخالفم.
قیافه اش در هم میرود. میگویم:
اخم نکن، خشم نکن، لب ورنچین مشدی غضنفر. جیگرم را آتیش میزنی.
میگوید:
- این بود رسم رفاقت. اینجوری رعایت سن و سال من را می کنی. من فکر میکردم شما انسان فرهیخته ای هستی. از شما انتظار نداشتم.
میگویم:
- می بخشید مشدی. قصد اساعه ادب نداشتم. اما خود سرکار به بنده چندین بار یادآوری فرمودید که در این موارد آدم باید رک و راست باشد. خوب من هم رک و راست بودم مشدی جان. این که گله ندارد.
میگوید:
- گله دارد و خوبش هم دارد. گفتم رک و راست باشی اما نه با خودم آقاجان. حالا حرفت را بزن. نظرت را بگو. رک و راست بگو ببینم که اینها به نظر شما چی هستند؟
میگویم:
- با کمال معذرت مشدی جان اینها ماموران وزارت اطلاعت نیستند، بلکه مزدوران وزارت اطلاعاتند. گه زیادی هم نمیخورند، بلکه گه مفت میخورند.
مدتی چپ چپ نگاهم میکند و بعد لبخندی میزند و میگوید:
- سنگ ننداز قربانت بروم. قرار نشد ما را دست بیندازی آقاجان. بریم یه چایی بخوریم حالمان جابیاد. بریم آقاجان. بریم.



هیچ نظری موجود نیست: