سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۵

شعري که در نوروز 1384 سروده شد

بهار پیروز
بهار آمد دوباره ای عزیزان تموم شد ظاهرا عمر زمستان
زمستانی که بود اسباب زحمت شده مغلوب شوفاژ طبیعت
گمان میکرد عمرش جاودانه یخ و سرمای او شاه جهانه
هزاران بار با بلبل جفا کرد به جرم خواندن او را کله پا کرد
تنفر داشت از سنتور بلبل ز شلاقش شکسته ساقه گل
ز ابر تیره عمامه بسر داشت کادیلاک درطویله جای خر داشت
برایش عرعر خر سمفونی بود هنرمند بزرگش خاتمی بود
نه تنها دشمن هر خنده ای بود "سعیدآقا"ی هر جنبنده ای بود
سپاهش روسیاه از زور سردی علمدار سپاهش لاجوردی
نفس هایش نوید مرگ میداد نفیر سید علی در زوزه باد
اگرهم خلقتی گاهی نمودی گدای روضه خوان آخوند دودی
برایش نفرت آور بود شادی به احمد دکترای گریه دادی
به سرما کودکان را داغ میکرد حاج آقازاده ها را چاق میکرد
تنور خانه های روستایی پر از یخ بود و سرما و سیاهی
اگر هم آتشی در منقلی بود فقط در خانه آسید علی بود
خمینی وار گلهای فراوان نموده با تگرگش سنگباران
ولی با اینهمه جرم و جنایت فراری شد زمستان در نهایت
پدید آمد بهار و لشگر گل همه جا پخش شد موزیک بلبل
زمستانی که بود اسباب زحمت بشد مغلوب شوفاژ طبیعت
بسی شرمنده شد او از گذشته یخ او از خجالت آب گشته
پشیمان گشته از بدکاری خویش به گرمابه تراشیدی سرو ریش
اگر شیخان از این عبرت بگیرند برای واجبی نوبت بگیرند
به یکدم در حضور قوم و خویشان زسر عمامه بردارند ایشان
بسوزانند نعلین و عبا را رها سازند نیرنگ و ریا را
به سوراخی خزنداز ترس مردم نه درتهران نه درمشهد نه درقم
برای ختم خود خرما بگیرند سر خود را بذارند و بمیرند
پشیمانی آخه سودی نداره
زمستان رفته و فصل بهاره

هیچ نظری موجود نیست: