سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۶

قسمت دوم مصاحبه با م.ساقی






ادامه ی گفتگو با حسین پویا
طنز نویس و سینماگر.
پرسشگر: م. ساقی دبیر بخض چهارسوی اندیشه.
سایت ادبیات و فرهنگ
http://www.mani-poesie.de

25 دسامبر 2007
سوال 1- آیا مایل نبودید بجای یک هنرمند سیاسی، تنها یک سیاستمدار تاثیر گذار بودید. چرا؟

باید عرض کنم که به گمان بنده یک هنرمند سیاسی هم در واقع یک سیاستمدار تاثیرگذار است. این دو را نمیتوان از همدیگر جدا کرد. مسئله اصلی این است که آدم به هرصورتی که میتواند و با تمام نیرو در مبارزه علیه رژیم سرکوبگر و انسان کش جمهوری اسلامی شرکت کند. از آنجایی که انجام کار هنری و مبارزه در جبهه تبلیغاتی با آخوندها علاوه بر اهمیت زیادش، از همه به یک میزان ساخته نیست و کسانی که دستی در کارهای هنری دارند و همچنین کسانی که در این زمینه تجربه و دانش دارند در این میدان راندمان بیشتری دارند، عقیده دارم که افرادی نظیر من بهتر است همه توان و تجربه و استعداد و ذوق و سلیقه شان را در همین میدان به کار بگیرند. چنانچه در مبارزه نظامی علیه رژیم، یک متخصص امور نظامی و یا یک آدمی که وضعیت و شرایط جسمانی اش مناسب اینگونه کارهاست، راندمان بیشتری در زمینه نظامی دارد. اما در شرایط ضروری پیش می آید که همه میبایستی نیروی خود را در یک جبهه بکار بگیرند. گاهی لازم میشود که همه مبارزان مثلا در جبهه ی نظامی و یا در جبهه ی سیاسی و دیپلوماتیک و یا حتی در جبهه ی تبلیغات کار کنند. البته این فقط در مدت کوتاهی ضروری میشود. اما خوب بهرحال وقتی شرایط ایجاب کند، از آنجایی که هدف همه سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندهاست، نمی بایستی از هیچ کوششی فروگذار کرد. اما اگر منظور شما در شرایط عادی و مثلا شرایطی است که مردم ایران از شر رژیم آخوندی خلاص شده اند، در آنصورت من ترجیح میدهم که به همین کارهای فرهنگی و هنری با تم سیاسی مشغول باشم.


سوال 2- چه پیام و پیشنهادی به نیروهای پراکنده ی اپوزسیون دارید؟
اول به این مسئله اشاره کنم که من بخشی از این پراکنده گی را به دلیل ارتقاء سطح دانش و فرهنگ سیاسی مخالفین رژیم میدانم. البته منظورم در جبهه ی اپوزیسیون معتقد به سرنگونی و براندازی ملاهاست. بخشی نیز به خاطر تلاشهای ضدانقلابی دستگاه اطلاعاتی و تبلیغاتی آخوندهاست. نمیتوان انتظار داشت که آخوندها برای ایجاد تفرقه در بین مخالفین خودشان هیچ کاری نکنند. اما میتوان انتظار داشت که سیاسیون و مبارزین و مخالفین آخوندها با دیدی عمیقتر به مسائل و مشکلات ایران و مسائل مبارزه با ملاهای جنایتکار نگاه کنند و به اصطلاح گول تبلیغات آخوندها را نخورند. داشتن نقطه نظرهای متفاوت یک حرف است و تکرار و تبلیغ گفته های وزارت اطلاعات رژیم یک حرف دیگر. انتقاد به نیروهای سرنگونی طلب یک حرف است اما پراکندن بذر ناامیدی و دم از ماندگار بودن رژیم آخوندی زدن یک حرف دیگر. اگر سمت و سوی مبارزه ی همه مخالفین و اپوزیسیون همواره در جهت براندازی رژیم جمهوری اسلامی باشد، آنوقت حتی اگر به صورت مشخص و بیان شده، همه در یک جبهه ی واحد نباشند، باز هم حاصل مبارزات همه در جهت منافع مردم و در جهت براندازی و سرنگونی آخوندهاست. البته چقدر خوب است که همه باهم باشند. اما من فکر میکنم این یک مقداری ایده آلیستی است و در عمل چنین چیزی پیش نخواهد آمد.

سوال 3- منظور شما سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن آخوندهاست؟

- عارضم به حضور شما که این سیاست نه ساخته و اختراع آخوندهاست و نه تنها استفاده کننده اش آخوندها هستند. توی این کره خاکی هر کشوری که دارای حکومت دیکتاتوری است، مبارزین و آزادیخواهانش آماج تیرهای تفرقه افکنی حکومت هستند. در دورانی که هنوز کشورهای به اصطلاح جهان سومی اغلب زیر اشغال استعمار گران بودند هم، از همین روش برای خنثی کردن مبارزات مبارزین آزادی استفاده میشد. اینکه انگلیسی ها اینقدر به حیله گری و تفرقه افکنی میان مخالفین و دشمنانشان معروف شده بودند هم در همین راستاست. با اینحال آخوندها در این زمینه از نمره بالایی برخوردارند. مثلا حالا که بعداز نزدیک به سه دهه حکومت، کوس رسوایی شان بر هر کوی و برزن نواخته شده و مطمئن شده اند که انکار سرکوب و جنایت در حق مردم ایران و مبارزین دیگر فایده ای ندارد، اینگونه تبلیغ می کنند که از بین اپوزیسیون و مخالفین معتقد به براندازی، هرکس که بیاید از آنها بدتر خواهد بود. بخصوص این تبلیغات را در مورد کسانی می کنند که فکر میکنند امکان براندازی و سرنگونی دارند. مثل مجاهدین و شورای ملی مقاومت. عواملشان را در داخل و خارج بسیج می کنند تا بنویسند و بگویند که اگر مجاهدین به حکومت برسند از آخوندها بدتر خواهند بود. یا اینکه حالا که دیگر نمیتوانند منکر وجود شکنجه های قرون وسطایی در زندانهایشان بشوند، اینگونه تبلیغ می کنند که مجاهدین هم مخالفینشان را شکنجه می کنند. همان سالهای اول انقلاب خود خمینی همیشه میگفت که اینها خودشان، خودشان را شکنجه می کنند و به گردن کمیته و نیروهای حزب اللهی می اندازند تا نظام را بدنام کنند.
به گمان من روشنفکران و مبارزینی که به سرنگونی ملاها معتقدند می بایستی با این سیاست تبلیغاتی مبارزه جدی بکنند. حتی اگر مخالف نقطه نظرات مجاهدین و شورای ملی مقاومت هستند.

سوال 4- ارزیابی شما از رژیم حاکم بر ایران در مقابل هنر وهنرمندان دلسوز و آگاه چیست؟

واقعیت این است که این رژیم هیچ شباهتی به دیکتاتوری های متعارف و امروزی!! ندارد. در یک رژیم دیکتاتوری به اصطلاح قرن بیستمی ( مثل رژیم شاه)، هنرمند میتواند کار هنری اش را بکند و کاری هم به کار حکومت نداشته باشد. رژیم هم تا وقتی که هنرمندان و روشنفکران موی دماغش نشده اند و به نفر اصلی (مثلا شاه) کاری ندارند، دستشان را باز میگذارد که کارشان را بکنند. هفته نامه ای مثل "توفیق" کاملا در انتقاد و دست انداختن هویدا و پایین تر از او آزاد بود. البته عوامل اطلاعاتی و دستگاه سرکوب با چشمانی باز مواظبند که یک وقت یک گوشه ای از یک کار هنری و یا یک اثر روشنفکری مثل مقاله و غیره، به دیکتاتور نخورد. در این مورد اصلا هم با کسی شوخی ندارند. یادمان هست که مثلا به بعضی از فیلمها و کتابها اجازه پخش نمیدادند و گاهی حتی جلوی پخش برخی ترانه ها را هم میگرفتند. سازنده برخی از آهنگهای مرحوم فرهاد خودش میگفت که چندین بار به ساواک احضارش کرده اند که مثلا منظورش از ساختن ترانه جمعه و غیره چه بوده.
اما در نظام دیکتاتوری ایدئولوژیک فقط مسئله این نیست که هنرمند و روشنفکر به دیکتاتور و راس نظام کاری نداشته باشند و به اصطلاح به آنها بند نکنند. دیکتاتوری ایدئولوژیک و در وضعیت ما دیکتاتوری مذهبی حرفش این است که همه باید در خدمت او باشند. هنرمند و روشنفکر بیطرف نداریم. یا خودی هستی و اجازه نفس کشیدن داری و میتوانی کدخدای ده را ببینی و ده را بچاپی و یا غیر خودی هستی و نفست را میگیرند. همان اوائل انقلاب همه هنرمندان را خانه نشین کردند. بسیاری را به زندان بردند و شکنجه کردند و شلاق زدند. برخی مجبور به ترک کشور شدند. ملاها هم سعی کردند که "هنرمندان اسلامی" بسازند. چندتایی هم ساختند مثل مخملباف. اما بعد دیدند که از حزب اللهی هنرمند در نمیاید و بهتر است کمی کوتاه بیایند و سیاست دیگری در پیش بگیرند. نه اینکه بخواهند کمی آزادی بدهند و دست هنرمندان را باز بگذارند بلکه اینکه به هنرمندان غیر مکتبی هم اجازه بدهند که اگر بخواهند، در خدمت نظام باشند و مثلا "فیلم اسلامی" بسازند. این کمی کوتاه آمدن فرصتی شد برای فرصت طلبان. برخی از به خارج آمده ها هم فرصت را غنیمت شمردند و به زیر قبای ملا خزیدند و یکشبه "مسلمان" شدند. از این نمونه کم نبودند. از شاخص ها میشود از مهرجویی اسم برد که بعد از سه چهار سال در خارج ماندن برگشت به زیر قبای ملاها و اعلام کرد که ضوابط ارتجاعی و ضد انسانی وزارت ارشاد آخوندها برای فیلمسازی نه تنها بد نیست که بسیار هم خوبست و اصلا لازم است. بعضی ها هم شرافتمندانه بر سر اصولشان ایستادند و تن به ذلت ندادند. از شاخصهای این دسته هم که تعدادشان کم نیست میتوان از پرویز صیاد و هادی خرسندی و منوچهر سخایی و مرحوم عماد رام اسم برد.
اما آنچه که من به آن اطمینان دارم این است که اگر هنرمندی شرافتمند باشد و نخواهد هنرش را وسیله "کاسبی" بکند و برای مخاطبینش و مردمی که او را حمایت کرده و میکنند ارزش قائل باشد، حاضر به تن دادن به حضور و قوانین ضد بشری و ضد هنر آخوندها نیست. حاضر است در فقر زندگی کند و امکان انجام کار هنریش را نداشته باشد اما ذلت اطاعت از جمهوری اسلامی را نمی پذیرد.
این را هم اضافه کنم که وقتی خاتمی به اصطلاح رئیس جمهور شد، یکی از دامهایی که در خارج گستراند، دامی بود که شکارش هنرمندان بودند. فقط برخی از به اصطلاح روشنفکران نبودند که به این دام افتادند و به تصور باطل اینکه خاتمی اصلاح طلب است اظهار شادمانی کردند و شروع به رفت و آمد به ایران کردند. البته بعدها که دیدند خاتمی هم مثل بقیه آخوندهاست برخی شان اظهار ندامت کردند اما خوب ضربه خودشان را به جنبش مبارزه برای سرنگونی رژیم زده بودند. برخی از هنرمندان هم همین راه را رفتند و به دام وزارت اطلاعات رژیم افتادند و به خاطر منافع شخصی پشت پا به منافع مردم زدند. اینجاست که باید گفت خاتمی واقعا دجال و دغلکار بود و توانست عمر رژیم را هشت سال طولانی تر بکند. بازهم بودند هنرمندانی که گول خاتمی را هم نخوردند. دمشان گرم. هنرمندان و بخصوص هنرمندان سرشناس باید این را بپذیرند که مسئولیت مهمی بر گردن دارند. وقتی گول وعده های دجالی مثل خاتمی را میخورند باید بدانند که ضربه ای که به مبارزه و جنبش آزادیخواهی میزنند بیش از یک فرد عادی است. وقتی کسی مثل کیارستمی که شناخته شدگی جهانی دارد، در باره احمدی نژاد و رفسنجانی در آن نامه معروفش آن حرفها را میزند و مردم را تشویق و ترغیب میکند که در انتخابات فرمایشی آخوندها شرکت کنند، ضربه اش خیلی سنگین است. این خیانتی است که در تاریخ هنر ایران برای همیشه خواهد ماند. همانطور که فیلمسازی که از هیتلر حمایت کرد و برای او و در حمایت و تبلیغ از ایدئولوژی نازیسم فیلم ساخت، تا ابد مورد لعن و طعن مردم آلمان و دیگر انسانها و بخصوص فیلمسازان و دست اندرکاران سینما خواهد بود. و یا به اصطلاح هنرمندانی نظیر الیا کازان که در جریان مارکسیسم زدایی مکارتیسم در امریکا در دهه 50 ، به خاطر ادامه کارشان و یا تنفرشان نسبت به مارکسیسم، با اف بی آی همکاری کردند و همکارانشان و دیگر دست اندرکاران صنعت سینما را لو دادند و باعث دستگیری و انزوایشان شدند، هنوز بعد از شصت سال مورد تنفر فرهیختگان و هنرمندان امریکایی و دیگر کشورها هستند.

سوال 5- چه رابطه ای بین تاتر و سینما وجود دارد؟
تا اونجایی که به مسائل تکنیکی مربوط میشود، بقیه دوستانی که به این سوال جواب
دادند، جوابهاشان خوب و فراگیر و نسبتا کامل بوده. اما برای من که مدتی کار تاتر کرده ام و بعد رفته ام دنبال کار سینما، دلیل اصلی این انتخاب در واقع این بوده است که سینما و تلویزیون دارای مخاطب عام هستند و تاتر دارای مخاطب خاص. به علاوه مخاطبین سینما و تلویزیون بسیار گسترده و در اشل ماکرو هستند و این درحالیست که مخاطبین تاتر در اشل میکرو و محدود هستند. همین باعث شد که من که علاقمندم کارهایی که میکنم بیشترین تاثیر را در زمینه مبارزه با رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی داشته باشد به سینما و تلویزیون رو بیاورم. البته آخوندها تلاششان را کرده اند که از هنر و هنرمندان تاتر هم در جهت منافع خودشان استفاده ببرند. مدتها تاتر "اسلامی" راه انداختند. که البته مثل "سینمای اسلامی" یک موجود ناقص الخلقه بود که "سر زا " رفت. سعی کردند که فرصت و امکانات در اختیار اهل تاتر بگذارند تا مثلا تعزیه خوانی تقویت بشود و نقالی به روضه خوانی تبدیل شود. تعدادی از اهالی و علاقمندان به تاتر هم دنبال این داستان ها رفتند. برخی از دست اندرکاران سینما و تاتر در خارج از ایران هم متاسفانه پادویی آخوندهای جنایتکار را پذیرفته اند و گاها در کشورهای مختلف، به اصطلاح فستیوال تاتر راه می اندازند و از داخل ایران کسانی را برای راه انداختن نمایش تعزیه به خارج می آورند. نمونه این کارچاق کن های هنری رژیم جمهوری اسلامی در آلمان و در انگلستان حضور و فعالیت دارند.

سوال 6- نقش هنر و هنرمند، در گسترش آزادی و مردمسالاری در کشورهای زیر ستم چگونه است؟

من قبل از اینکه در باره نقش هنرمندان در گسترش آزادی و مردمسالاری در کشورهای زیر ستم حرف بزنم لازم است که در باره وظیفه هنرمندان در این کشورها بگویم. اولین و مهمترین وظیفه یک هنرمند در اینگونه کشورها این است که از هنر خودش در جهت مبارزه با دیکتاتوری و خلاصی مردم از ستمی که بر آنها میرود استفاده کنند. هنر ابزار و اسلحه ی بسیار تاثیرگذار و مهمی است. یک شعر خوب، یک قطعه موسیقی انگیزاننده و حتی یک نقاشی و کاریکاتور سیاسی تاثیر بسیار چشمگیری در آگاهی مردم و در تحریک و تشویق آنان به مبارزه با دیکتاتوری دارند. (و البته هنرمندان خود فروخته ای هم که با دیکتاتورها همراهی میکنند و از رژیمهای دیکتاتوری حمایت می کنند و هنرشان را در خدمت دیکتاتورها میگذارند تاثیرات منفی چشمگیری در مبارزه برای آزادی دارند. بیخود نیست که آخوندها اینهمه تلاش می کنند که هنرمندان را "بخرند". و از کسانی مثل کیارستمی و مهرجویی و دیگران در جهت تثبیت سلطه ی جهنمی شان بر مردم ایران کمک بگیرند و استفاده کنند.). خوب اینکه روش مبارزه در اینگونه کشورها چیست خودش مقوله است که باید جدا گانه در باره اش بحث کرد. اما بهرحال با داشتن تحلیل مشخص و درست از شرایط مشخص هر کشور و جامعه میتوان روش درست و اصولی مبارزه را تعین کرد. اما بعد از مشخص شدن روش اصلی و اصولی مبارزه، هنرمندان هم باید در جهت و در جبهه ی اصلی مبارزه حضوری فعال داشته باشند. البته مبارزه در هر زمانی بهای خودش را می طلبد. در بسیاری از کشورهای دیکتاتوری حضور در جبهه ی اصلی مبارزه یعنی به خطر انداختن جان و مال و خانواده. در کشور خودمان هنرمندان زیادی در مبارزه با رژیم زندانی وشکنجه شدند. برخی را تحقیر کردند و سازشان را توی سرشان شکستند. و بسیاری هم جانشان را برداشتند و به خارج از کشور آمدند اما در همین خارج کشور به مبارزه ادامه دادند. یاد هنرمندانی مثل ویکتور خارا که در شیلی به دستور پینوشه کشته شد و دکتر غلامحسین ساعدی که در غربت دق مرگ شد به خیر باد. نمونه ای از آثار تاثیر گذار را اگر بخواهم معرفی کنم به تاتر شهر قصه زنده یاد بیژن مفید باید اشاره کنم. تاتری که در دوران شاه ساخته شد اما نقش زیادی در معرفی سیستم دیکتاتوری و فاسد حاکم بر کشور و همچنین آخوندهای همدست دربار داشت. بعد از انقلاب هم که هیچگاه اجازه پخش در ایران نداشته و نمیتواند داشته باشد. چرا که آخوندهای مزور را کاملا افشا کرده است. و یا نمایشنامه های زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی. مثلا نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب. نمایشنامه ای که به روشنی نحوه برخورد ملاهای مرتجع را در رابطه با آثار ارزشمند هنری نشان میدهد. و همچنین اشاره جالبی دارد و در واقع افشا میکند نقش روشنفکران خود فروخته و مزدور رژیم را. خلاصه کنم. هنر و هنرمند نقش بسیار تعین کننده ای در مبارزه با رژیم های سرکوبگر دارند. و البته نا گفته نماند که در کشورهای نسبتا دموکراتیک هم یکی از تضمین های ماندگاری دموکراسی، آزادی هنر و هنرمندان است. و در مقابل، در همین کشورهای دموکراتیک، هنرمندان هم وظیفه و نقش مهمی در آگاه کردن مردم جامعه به حق و حقوقشان دارند.

پایان

وبلاگ حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/


جمعه، آذر ۳۰، ۱۳۸۶

نمایشنامه یک پرده ای



حسین پویا - اول زمستان 86
رئیس جمهور مکتبی!!
نمایشنامه در یک پرده
صحنه: اطاق منشی مخصوص ولی فقیه. دکور صد در صد مستضعفی شامل تعدادی مبل چرمی و میز کار و میز پذیرایی و لوستر و چراغها ایستاده و غیره همگی ساخت ایتالیا. چند تخته فرش ابریشمی به دیوار آویزان و تعدای هم روی زمین افتاده. روی میز پذیرایی کوتاه انواع و اقسام اطعمه و اشربه و میوه جات چیده شده.
در اطاق منشی مخصوص ولی فقیه همهمه ای برپاست. یکطرف اطاق، احمدی نژاد و وزیر اطلاعات (آخوند اژه ای) در حال بحث و جدل هستند و هرکدام دیگری مسئول برگزار شدن تظاهرات دانشجویان در روز شانزده آذر قلمداد می کند. در طرف دیگر چند تن از سرداران سپاه در باره تولید بمب اتمی و موشک های دوربرد بحث و جدل می کنند. منشی مخصوص که از اینهمه سرو صدا و همهمه حوصله اش سر رفته و شاید هم عصبانی شده به آنها اخطار میدهد که ساکت باشند و مزاحم جلسه خصوصی آقا با برخی از آیات عظام نشوند. اما گوش کسی بدهکار نیست و همهمه همچنان ادامه دارد.
منشی : برادران لطفا آرامتر صحبت کنید. آقا را ناراحت نکنید. اینجا که جلسه هیئت دولت و اطاق جنگ نیست. مگر تابلوی بالای در آقا را نمی بینید که نوشته است "رهبر مستضعفین جهان". ایشان دغدغه مستضعفین جهان را دارند و شما اینطور آزارشان میدهید. همین پیش پای شما ایشان فقهای اوگاندا و سودان و سومالی و چند کشور افریقایی را به حضور پذیرفته بودند و مسئله مستضعفین افریقا را حل و فصل کردند. قرار است درآمد نفت و الماس و طلای کشورهای افریقایی را هم تا حداکثر دو ماه دیگر به سر سفره های مردم افریقا ببرند. ایشان که فقط مسئول حل مشکلات شعیان ایران و عراق و لبنان نیستند. شما قدر این "آقا" را نمیدانید چرا؟ ( بغض منشی میترکد و هقی میزند زیر گریه). جلوی چهارتا دانشجو را نتوانستید بگیرید که تظاهرات نکنند و شعار ندهند. دل "آقا" را به درد آوردند.
اژه ای (وزیر اطلاعات): اینا که دانشجو نبودن حاج آقا. مگر شما اطلاعیه وزارت اطلاعات را ملاحظه نفرمودید؟ تازه، شعارها که علیه "آقا" نبودند.
منشی: فکر کرده اید خر گیر آورده ای مومن؟
(اژه ای عصبانی میشود): خودت خر گیر آوردی. به وزیر اطلاعات توهین نفرمایید؟
منشی: بشین سر جات ملا. شما هنوز کوچکتر از اون هستید که با منشی مقام معظم رهبر مستضعفین جهان درشت گویی بکنید. اگر نمیدانید بهتر است بدانید که اون اعلامیه را "آقا" به بنده دیکته کردند و من هم به حاج محمود آقا دادم.
احمدی نژاد: بله درسه. خود "آقا" فرمودند بنویسیم اونا اصلا دانشجو نبودن و تعدادي اخلال گر بودن که با استفاده از كارت جعلي دانشجويي به قصد برگزاري تجمع غيرقانوني در مقابل دانشكده فني دانشگاه تهران وارد دانشگاه شده بودند. اگه اخلال گر نبودن و واقعا دانشجو بودن که اون شعارای اونجوری رو نمیدادن. من که فکر میکنم اینا همه ش زیر سر انگلیسیاس.
منشی: این حرفا چیه حاج محمود؟ انگلیسیای بیچاره چه گناهی کردن؟ من خودم در همین سفر اخیرم به لندن، از جناب آقای مستر جک اضطراب در همین مورد و موارد مشابه سوال کردم. ایشان سه بار رو به قبله به وحدانیت خداوند قسم خوردند و یک بار هم به دو دست بریده حضرت عباس قسم خوردند که دولت فخیمه انگلیس تا آخرش از روحانیت حاکم حمایت خواهد کرد. همین قضیه توی لیست گذاشتن منافقین بهترین دلیل بر صداقت ایشان است.
اژه ای: بله آقا. بنده هم به اینها اعتماد و اطمینان کامل دارم. آقای جک استراح از ارادتمندان "آقا" هستند. تحقیقات ما نشان داده که اینجور اغتشاشات کار عوامل امریکاست.
با شنیدن اسم امریکا پاسداران حاضر در دفتر دست از صحبت خودشان کشیده و وارد بحث میشوند. نظامی اول که چندین قبه و ستاره و علامت روی دوشش دارد با لحن عصبانی میگوید:
- حاج آقا این حرفا از شما بعیده. سپاه هم دستگاه اطلاعاتی خودش رو داره. درسته که همونطور که "آقا" در اون اطلاعیه فرمودن " «آشوبگران از قبل اقدام به تهيه تيروكمان، جمع آوري سنگ و ساخت نارنجك‌هاي صوتي قوي كرده و از دستگير شدگان مقادير قابل توجهي نشريات موهن، كتب ضاله، اعلاميه‌هاي حاوي توهين به مقدسات و مشروبات الكلي كشف و ضبط گرديده است.». اما مردم که خر نیسن حاجی جون. یارو وقتی میاد توی دانشگاه تظاهرات که دیگه یه بطر عرق سگی و چندتا مجله قبیحه پلی بوی که توی جیبش نمیذاره. انگار از برادران وزارت اطلاعات هیچکدوم اهل فسق و فجور نیسن. ما خودمون هم که نخورده باشیم دیدیم دست مردم. منظور اینکه قضیه هیچ ربطی به دموکراتای امریکا نداره. اگه هم از طرف امریکاییا کاری شده باشه کار همون نئوکاناس. نباس به همه ی امریکاییا یه جا تهمت زد. مشغول ذمبه میشیم قربونتم.
نظامی دوم (حرف او را قطع می کند): حاج آقا، برادرا، دقت بفرمایید که همین گزارش اخیر امریکاییاس که داره ما رو از زیر ضرب تحریم اروپاییا میاره بیرون.
احمدی نژاد (حرفهای سردار سپاه را قطع میکند): حالا انگلیسیا یا امریکاییا چه فرقی میکنه. مهم اینه که دانشجوا شعارشون این بوده ..
منشی: منظور دانشجو نماها و اخلالگراست؟
احمدی نژاد: بله، دانشجونماها شعارشون این بوده که " محمود احمدي نژاد, عامل تبعيض و فساد" . پولش میره توی جیب یکی دیگه. ما میشیم عامل تبعیض و فساد. اگه "آقا" اجازه بدن همه شون رو به گلوله میبندیم.
منشی: کیا رو محمود آقا می بندی به گلوله؟ دانشجونماها رو یا عوامل تبعیض و فساد رو؟ حالا چه فرقی می کند که کی عامل تبعیض و فساد است. مهم این است که در مملکت اسلامی به حمداله نه تبعیض وجود دارد و نه فساد. این شعارها همه از امریکا آمده. گوشتان به این حرفها بدهکار نباشد.
احمدی نژاد: من اصلا نمی فهمم این دانشجوا واسه چی...
منشی: دانشجو نماها و اخلال گرا حاج محمود.
احمدی نژاد: بله. من اصلا نمی فهمم این دانشجو نماها واسه چی تظاهرات میکنن. برن سر کلاس و درسشون رو بخونن.
اژه ای: آقا بنده مخالفم. اینها اگر نروند سر کلاس و درس بخوانند خیرشان بیشتر به ما میرسد. میروند درس میخوانند دیگر دست از حمایت "آقا" برمیدارند. ای مرده شور این درسهای دانشگاه را ببرد.
نظامی اول: حاج آقا محمود از این دانشجوا که کاری ساخته نیس. جنابعالی یک فکری واسه ی این تورم بکنید که میگن باعث گرونی شده. مردم می پرسن اون 150 میلیارد دلاری که توی این دو سال نفت فروختیم کجا رفته؟
احمدی نژاد: اولا دانشجو نماها. ثانیا شمام که دارید حرف ضد انقلاب رو میزنید. ثالثا تورم باعث گرونی نشده حاجی. این گرونیه که باعث تورم شده. از اون گذشته سپاه که بهتر میدونه اون 150 میلیارد دلار کجا رفته. تازه، کدوم گرونی؟ گرونی چیکار داره به تورم؟ گرونی یه مسئله اقتصادیه. تورم یه موضوع دیپلوماتیکه. تازه اینا چه ربطی به هیئت دولت داره؟ دانشجوا که شعار ندادن محمود احمدی نژاد عامل تورم و گرونی.
منشی: اولا دانشجو نماها. ثانیا این شعار رو ندادند چون قافیه ندارد مومن. مسئله قافیه در حکومت اسلامی از واجبات است. به همین دلیل است که می گوییم اینها همه توطئه ی امریکاست. اونها هیچ کارشان قافیه ندارد.
نظامی: چیکار به امریکا داره حاج آقا؟ قافیه نداره ولی حقیقت که داره. به هیئت دولت ربط نداره. باید یقه دروازه دولت رو گرفت. همه چی گرون شده. یه کله پاچه خوردن خدا تومن خرج ورمیداره. کی مسئولشه؟
احمدی نژاد: معلومه کی مسئولشه. همونایی که مغزا رو صادر میکنن خارج. خودم تو روزنومه خوندم که سالی صدهزار مغز از مملکت میره بیرون. خوب وقتی یه عده ای به اسم اصلاح طلب، مغزا رو صادر میکنن، خوب معلومه که کله پاچه گرون میشه. مغزش گرونه. زبونشم گرونه. پاچه ش گرونه. اونوقت خودشون هم انتقاد میکنن که چرا مغزا فرار میکنن. خوب اقتصاد پیچیده س. من که استاد دانشگاهم و توی سازمان ملل سخنرانی کردم توش موندم. چه برسه به کسایی مثل علمای حوزه و همین برادرای نظامی که از کله پاچه فقط خوردنشو بلدن.
منشی: آقای حاج محمودآقا، اولا فرار مغزا چیکار دارد به گرانی کله پاچه. ثانیا شما که میگفتین قطعنامه های تحریم تاثیری نداشته و نداره. پس این گرونی از کجا میاد؟ گرونی هم به کنار، بفرمایید که این تورم از کجا میاد؟ گرونی را میشه تحمل کرد اما تورم رو مشکل میشود تحمل کرد. تورم مردم را از مذهب بیزار میکنه آقا.
احمدی نژاد: دروغه حاج آقا. شایعه س. به مرگ مادرم شایعه س. شما رو به جون "آقا" قسم میدم که بگین؛ شده که جنابعالی چیزی بخواین بخرین و وسعتون نرسه؟ شما که یک روحانی هستین و علی الاصول باید در مضیغه باشید، بهیچ وجه در مضیغه نیستین. شما اصلا مشکل تورم دارین؟ همین برادرای نظامی اصلا در مضیغه نیستن. یه مقدار تورم دارن ولی نه اونقدر که آزارشون بده. خود من و اعضای هیئت دولت هرگز نشده که چیزی بخوایم بخریم نتونیم پیدا کنیم یا نتونیم بخریم. از مردم حزب اللهی بپرسید که گرونی هست یا نه. حزب اللهی اگه تورم داره بیشتر نتیجه ی پرخوریه. این دانشجوا که میان و این شعارا رو میدن...
منشی: دانشجو نماها حاج محمود آقا. دانشجو نما و اخلالگر.
احمدی نژاد: بله. ببخشید. این دانشجو نماها بیخود شعار میدن که تبیعض و فساد هست. تازه اگه هم باشه به من چه مربوطه؟ همینا هروقت فرصت پیدا میکنن شعار میدن که مرگ بر دیکتاتور. خوب من که هیچکاره م . یعنی شما میفرمایید، زبونم لال، زبونم لال، روم به دیوار، "آقا" دیکتاتورن؟ اگه "آقا" دیکتاتور بودن، آیا دستور نمیدادن که همه شون رو به رگبار ببندیم؟ اگه "آقا" دیکتاتور بودن اجازه میدادن اینهمه پول خرج دانشگاه بشه که اینا برن توش درس بخونن؟ اونوقت اینا میرن و عوض درس خوندن تظاهرات ضد انقلابی میکنن. تازه وقتی هم که میخوان تظاهرات بکنن به قول "آقا" که ما هم اطلاعیه شو دادیم:
«آشوبگران از قبل اقدام به تهيه تيروكمان، جمع آوري سنگ و ساخت نارنجك‌هاي صوتي قوي كرده و از دستگير شدگان مقادير قابل توجهي نشريات موهن، كتب ضاله، اعلاميه‌هاي حاوي توهين به مقدسات و مشروبات الكلي كشف و ضبط گرديده است." آخه دانشجو چرا باید بره سراغ مشروب الکلی.
نظامی اول: بله آقا. اینا باید برن سر کلاساشون و درسشون رو بخونن.
اژه ای: نه برادر. چی چی رو برن سر کلاس. بنده عرض کردم که همون بهتر که نرن سر کلاس. میرن یه مشت اراجیف ضد دین به اسم علم یاد میگرن. حاصلش میشه همین تظاهرات. اون کتابای ضاله ای که "آقا" در اطلاعیه شون فرمودن فکر کردید که چی بوده. همین کتابایی که به اسم دروس دانشگاهی و علوم جدیده میخونن. همون کتابایی که توشون مینویسه انسان از نسل میمونه. آخه شما را قسم میدم به روح امام، بفرمایید که امام خمینی یا همین حاج آقا محمود هیچ شباهتی به میمون دارن؟
منشی: نخیر آقا. نعوذ بااله. پس وزارت اطلاعات کجاست که این کتابا هنوز توی دانشگاه تدریس میشه؟ اگر انسان از این موضوع جا بجا سکته بکند کم است. اگر "آقا" از این مطلب با خبر بشن بدون شک هم شما را تنبیه خواهند کرد و هم اون دانشجوها رو. بسوزانید این کتابها را قبل از آنیکه خبرش به "آقا" برسه.
نظامی اول: دانشجو نماها حاج آقا. دانشجو نماها. شما دیگه چرا؟
احمدی نژاد (رو به منشی): حالا از این حرفا گذشته. ما کی میتونیم خدمت "آقا" برسیم؟
منشی: خوب شد پرسیدی حاج محمود. "آقا" فرمودن امروز فرصت دیدن شما را ندارند. امروز باید به مسئله نفت و قضیه پرونده اتمی و حضور برادران پاسدار در عراق رسیدگی کنند. شما بفرمایید فردا تشریف بیاورید. فرمودند شما خیلی زحمت میکشید خسته شده اید. بهتر است امروز را استراحت کنید تا فردا سرحال باشید.
احمدی نژاد: خدا سایه شون رو از سر امت حزب اله کم نکنه. آقای اژه ای بفرمایید بریم. بیش از این نبایر مزاحم "آقا" شد. حل و فصل مسائل مستضعفان ایران و جهان کار هر کسی نیست. خدا حفظشون کنه. بفرمایید بریم.
احمدی و اژه ای از دیگران خداحافظی کرده و بیرون میروند. پرده می افتد.
-----------------------------------------------------------------------------
وبلاگ حسین پویا:
http://hosseinpooya.blogspot.com/





دوشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۶

گفتگو با ساقی از سایت ادبیات و فرهنگ

گفتگو با آقای حسین پویا، طنزنویس و سینماگر

پرسشگر: م. ساقی
دبیر بخش چهار سوی اندیشه ها
http://www.mani-poesie.de/index.jsp?aId=6325 سایت ادبیات و فرهنگ

* آقای پویا لطفا کمی از خودتان بگویید.

با تشکر از شما دوست عزیز که این فرصت را در اختیار من گذاشتید تا با خوانندگان و کاربران مجله ی ادبیات و فرهنگ گفتگویی داشته باشم. باید عرض کنم که من بیست و اندی سال است که طنز می نویسم. این نوشته ها شامل مقاله، شعر، داستان و نمایشنامه هستند. از این نوشته ها تا بحال چهار کتاب منتشر کرده ام. تعدادی از نمایشنامه ها و از جمله نمایشنامه "ملا و خروس" توسط خودم و دیگران در صحنه اجرا و بعضا ضبط تلویزیونی شده اند.
آخرین کتاب که در واقع مجموعه مقالات و اشعار طنز سه چهارسال اخیرمن است با عنوان "آقا ذرت پرت نکن!! و خاطرات احمدی نژاد" دربهار همین سال ۱۳۸۶ چاپ و منتشرشد. از میان شعرهای این کتاب، شعر زیر را انتخاب و به خوانندگان شما تقدیم می کنم.

رند دموکرات

من رند دموکراتم و سانسور ستیزم
از بسکه ستیزیده ام انگار مریضم

گویند که بندیدن خالیست حرامات
هرقدر که گویند زمیدان نگریزم

در راه دموکراسی و آزادی افکار
من میگذرم ای رفقا از همه چیزم

جز از زن و از بچه و از خانه و از پول
جز راحت و آسایش و جز جان عزیزم

تعریف دموکراسی من ساده وشیک است
ابزار دموکراسی من، پایه میزم

هرکس به دموکراسی من کج بنگاهد
در توی فریزر جگرش را بفریزم

منظور من از قصه سانسور چنین است
من مخلص آنم که بگویند مجیزم

هرکس که بسانسورد و انکار نماید
بر روی لباسش خس و خاشاک بریزم

افکار بلندم همه نابند و عتیقه
غوزه نشده بی شک و بی شبهه مویزم

اهل هنرم عاشق کار هنریدن
من ساکن شهر هنر و عشق، ونیزم

افسوس که با اینهمه افکار منور
در خلوت خود در قفس ضد و نقیضم



حدود ده سال پیش فرصتی پیش آمد که به مطالعه آکادمیک سینما و فیلمسازی بپردازم. بعد از گرفتن مدرک فوق لیسانس در رشته فیلم و ویدئو و گذراندن چندین دوره تخصصی دیگرمربوط به فیلمسازی؛ از جمله دوره چندماهه کارگردانی و دوره دوماهه تدوین فیلم ویدیویی، اقدام به ساختن فیلم کوتاه داستانی و بعد از آن فیلم های مستند کردم. از میان فیلم های مستندم که به زبان انگلیسی بودند و برای مخاطب انگلیسی ساخته شده بودند، یکیشان که مورد استقبال فستیوالهای مختلف قرار گرفت و در چند فستیوال نمایش داده شد در مورد دستاوردهای هنرمندان غیر انگلیسی مقیم انگلستان بود. اکثر فیلمهای مستندم به زبان فارسی و بعضا با زیر نویس انگلیسی هستند. موضوع و تم این فیلمها سیاسی و برای مخاطب ایرانی و بخصوص مخالفین رژیم فاشیست مذهبی ملاها ساخته شده اند. از جمله این فیلمها ازمستند ۵۰ دقیقه ای "نافرمانی مدنی؛ سراب یا فریب؟" و مستند ۵۰ دقیقه ای "در باره جنبش دانشجویی ایران" نام میبرم. همه ی این فیلمها به دفعات در تلویزیونهای فارسی زبان ماهواره ای پخش شده اند و بعضا هم در سالنهای نمایش نشان داده شده و در باره شان گفتگو کرده ام. البته از آنجایی که من به موضوع تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی بسیار علاقمندم، تحصیلاتم را در این زمینه تا نزدیکی دکترا ادامه دادم و متاسفانه مریضی مانع از اتمام کار شد و مجبور شدم به تحصیلات آکادمیک خاتمه بدهم.

- شما با تلاش های هنری تان بدنبال چه می گردید؟

راستش تلاشهای هنری و سیاسی من در این دوره بیست و چند ساله، یعنی از سال ۱۳۶۰ به بعد که به دنبال موج دستگیری و شکنجه و اعدامی که آخوندها راه انداخته بودند مجبور به ترک ایران شدم، همه اش در راستای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ملاها بوده است. بدون استثناء همه ی نوشته ها و شعرها و نمایشنامه ها و فیلمهایم در جهت افشای رژیم آخوندی و در خط مبارزه با این رژیم بوده اند. بنابراین مشخص است که من تا به حال به دنبال این بوده ام که کمک کنم که مردم ما از شر این اختاپوس خونخوار هزارپا خلاص بشوند و از این به بعد هم امیدوارم همچنان بتوانم از هنرطنز و فیلمسازی در جهت رسیدن مردم شریف ایران به آزادی و دموکراسی استفاده کنم.


- از دیدگاه شما هنر چیست و هنرمند مردمی بایستی چه ویژگی هایی داشته باشد؟

راستش این سوال که هنر چیست و هنرمند چه وظیفه ای دارد از اون سوالاتی هستند که پاسخ دادن به آنها به اصطلاح سهل و ممتنع است. من خودم چندین و چند نوع تعریف از هنر شنیده و خوانده ام اما همه شان مکمل همدیگر بوده اند و هیچکدام به تنهایی پاسخگوی سوال نبوده اند. مثل اینکه "هنرابزار تجسم احساسات هنرمند است" و یا "هنرابزار بیان وحدت انسان و طبیعت است" و غیره. اما از کسی مثل من که حداقل این سی سال اخیر را در کار مبارزه برای احقاق حقوق پایه ای مردم ایران؛ از جمله آزادی و دموکراسی، صرف کرده و همانطور که گفتم همه کارهایم (تا جایی که به یاد دارم) بدون استثناء در جهت همین مبارزه بوده، انتظار نداشته باشید که وظیفه دیگری برای هنرمند مردمی قائل باشم. هنرمندان مردمی هم جزو روشنفکران مردمی به حساب می آیند و ویژگی مهم و نخستینشان احساس مسئولیت در قبال مردم است و اینکه چگونه میتوان مانع از به چپاول رفتن حقوق مردم شد و چگونه میتوان مردم را با حقوقشان و بخصوص حقوق زیربنایی شان یعنی آزادی و دموکراسی آشنا کرد. طبیعی است که هنر و آثار هنری در این زمینه بسیار کارساز هستند. ادبیات و بخصوص طنز و سینما و تلویزیون هم در این میان جایگاه ویژه دارند. مخصوصا اینکه دشمن ما در زمینه تبلیغات و امکانات تبلیغی به قول ورزشکارها بسیار " قدر" است. بد نیست اینجا به مسئله و بحث مهمی اشاره کنم که حتما ما را در ادامه بحثمان کمک خواهد کرد. همانطور که در معرفی خودم گفتم، من در زمینه تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی تخصص و مطالعه آکادمیک دارم. بنابراین قادرم که در این زمینه اظهار نظر کارشناسانه بکنم. به گمان من یکی از پایه هایی که رژیم جمهوری اسلامی در این سی سال برآنها سوار بوده (در کنار سرکوب و اختناق)، تبلیغات است. در این مدت آخوندها توانسته اند با استفاده از ابزار تبلیغاتی سنتی ( که از قبل در اختیار داشته اند و بخوبی روش استفاده از آنها را در جهت محکم کردن پایه حکومتشان و در واقع مغزشویی مردم کوچه و خیابان بلدند) نظیر منابر مساجد و نمازجمعه ها و مراسم مذهبی و همچنین ابزار تبلیغاتی مدرن نظیر روزنامه و رادیو و تلویزیون و سینما و غیره (که استفاده از آنها را دراین چند سال بخوبی فراگرفته اند)، به ماندگاری حکومت قرون وسطایی خودشان کمک شایان بکنند. بنابراین درافتادن با این جماعت در میدان تبلیغاتی از واجبات مبارزه است و کاری است که هنرمندان باید به آن اهتمام بورزند. البته نیاز به داشتن دانش فنی کافی در این زمینه نیز بسیار لازم است. اگر چنین دانشی وجود داشته باشد آنوقت استفاده از ابزار ادبیات و طنز و سینما و تلویزیون در مبارزه تبلیغاتی علیه آخوندهای جنایتکار، جایگاه و کاربرد و تاثیرات ویژه دارد. البته باید توجه داشت که دشمن، یعنی رژیم جمهوری اسلامی، در این زمینه از امکانات فوق العاده زیادی برخوردار است و برعکس؛ مخالفین و اپوزیسیون دستشان در این زمینه بسیار بسته است. در صورت لزوم آخوندها حاضرند همه ی درآمد نفت کشور را در همین زمینه خرج کنند. در حالی که اپوزیسیون و مخالفین جدی نظام آخوندی به زحمت میتوانند مخارج اداره یک تلویزیون بیست و چهارساعته را تامین کنند. بعضی گروهها و افراد که حتی در تامین مخارج یک هفته نامه و یا ماهنامه هم با مشکل مواجهند. این مسئله نشان میدهد که چقدر نیاز هست که از همین امکانات بسیار محدود به نحو احسن استفاده شود.

- چه کس و یا کسانی مشوق شما در کارهای هنری تان بوده اند و هستند؟

در این بیست و چند سال، دوستان و همرزمان و همسنگران زیادی مشوق من بوده اند. از جمله میتوانم از شعرا و نویسندگان گرامی آقای اسماعیل وفا یغمایی و خانم دکتر زری اصفهانی و حمید اسدیان و همچنین آقای جمال بامدادی نام ببرم. همچنین دوستم آقای ستار لقایی در زمینه تهیه فیلمهایم همیشه مشوق و کمک کار بوده است.همه ی این دوستان کسانی هستند که مثل خود من معتقدند از هنر باید در جهت مبارزه با دشمن مردم ایران استفاده کرد. با اینگونه کارهای هنری باید جادوی تبلیغات ملاها را باطل کرد.

- آیا سینمای ایران، پاسخگوی (انتظارات) جامعه امروز ایران می باشد؟

متاسفانه سینمای فعلی ایران نه تنها پاسخگوی نیازها و انتظارات جامعه امروزایران نیست، بلکه ابزاری است در دست ملاها برای پیش بردن همان سیاستهای تبلیغاتی شان که از پشت تریبون های نماز جمعه ها نیز پیش می برند.البته اینگونه نیست که رژیم بتواند هر استفاده ای که می خواهد ازسینمای فعلی ببرد و هر موضوعی را آنطور که میل دارد در مغز بینندگان فرو کند. اما مدیران و دست اندرکاران صنعت سینما (بجز تعدادی بسیار اندک) در همه ی این سالها تمام تلاششان را کرده اند که از امکانات سینمای ایران در جهت پیشبرد سیاستهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی استفاده کنند. کنترل صنعت سینما بطور صددرصد در اختیارعوامل و مدیران رژیم است. نمیخواهم بگویم همه کسانی که در صنعت سینما دست دارند و کار میکنند عامل جمهوری اسلامی هستند. اما از همان روزهای اول انقلاب عوامل رژیم و بعدها بطور مشخص عوامل وزارت اطلاعات امکانات سینمایی کشور را بکار گرفتند و محدودیتهای بسیاری برای کسانی که قصد فیلمسازی داشتند برقرار کردند. تا جایی که توانستند صنعت سینمای ایران را به ابزاری برای تبلیغات درون و برون مرزی رژیم ولایت فقیه تبدیل کنند. بارها مدیران دولتی در سخنرانی ها و مصاحبه های مطبوعاتی شان در فستیوالهای مختلف خارج از ایران ادعا کرده اند که با استفاده از ابزار سینما توانسته اند تبلیغاتی را که اپوزیسیون در خارج از کشور علیه رژیم کرده، خنثی کنند و به سینما روهای غیر ایرانی نشان بدهند که ایران آنگونه که اپوزیسیون رژیم ولایت فقیه ادعا می کند نیست. نشان بدهند که در ایران خبری از اعدامهای خیابانی و فشار روزانه بر مردم کوچه و خیابان و فقر و فحشای آشکار نیست و همه ی تبلیغات سازمانهای حقوق بشری علیه رژیم ملاها دروغ و ساختگی است. رژیم برای اینکه سینمای ایران را به سینمای پاسخگوی انتظارات حاکمیت تبدیل کند در همه این سالها با کنترل جهنمی خود، هر سینماگرِ مبارز و متعهدی را از دور خارج کرده و در عوض میدان را برای نان به نرخ روز خورها و عوامل رژیم و حزب اللهی ها باز کرده است. از همان فردای انقلاب امثال مخملباف بدون هیچگونه سواد سینمایی و فقط با استفاده مجانی از امکانات سینمایی کشور که متعلق به همه مردم بود فیلمساز شدند. حالا هم که سردسته چاقوکشان حزب اللهی یعنی مسعود دهنمکی کارگردان و فیلمساز شده است. برای اینکه نشان بدهیم که علاقه دستگاه تبلیغاتی ملاها به سینما فقط در جهت تبلیغ برای سیاستهای کشور برباد ده شان است و اینها اصولا از سینما متنفرند میتوان به این موضوع اشاره کرد که تعداد کل سینماهای ایران در حال حاضردر حدود نصف تعداد سینماهایی بود که قبل از انقلاب فعال بودند. در حالیکه تعداد مساجد و حسینه ها و اماکن مذهبی دهها برابر شده است. همانطور که عرض کردم، رژیم هرگز اجازه رشد به سینمای مردمی نداد. از کنترل طرح اولیه فیلم و سانسور فیلمنامه گرفته تا کنترل عوامل شرکت کننده در فیلم و کنترل سرصحنه فیلمبرداری گرفته تا کنترل تدوین و در نهایت کنترل محصول کار و فیلم تدوین شده، سینما را به خدمت گرفته است. اما همانطور که گفتم با همه تلاشی که کرده، اولا نتوانسته روشنفکران و سینما روها را کاملا مغزشویی کرده و به خدمت خودش در بیاورد و دیگر اینکه نتوانسته و نخواهد توانست جلوی مبارزات فرهنگی و جنگ تبلیغاتی مردم و روشنفکران و هنرمندان را علیه فاشیسم مذهبی حاکم بگیرد.

* این تناقض را چگونه توضیح می دهید که، از یکطرف رژیم کنترل سینما و فیلمسازی را بطور کامل در اختیار دارد و فقط به کسانی اجازه فیلمسازی میدهد که کاملا در خط نظام باشند و تازه همین فیلمها را هم کنترل کرده و به فیلمهایی که در آنها حتی بویی از انتقاد و افشاگری باشد اجازه پخش نمی دهد. از طرف دیگر نتوانسته سینما رو ها را
مغزشویی کند.

- موضوع بسیار مهمی را مطرح کردید که به یکی از بحثهای تئوریک ریشه ای در سینما و تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی و نحوه ارتباط آنها و تاثیرگذاریشان بر مخاطبین راه می برد. قبل از اینکه توضیح تئوریک بدهم یک مثال خدمتتان عرض می کنم. احتمالا شما هم اسم فیلم مارمولک را که توسط یک کارگردان در خط نظام ساخته شد را شنیده اید و شاید فیلم را هم دیده باشید. این فیلم در باره داستان زندگی دزد و کلاه برداری حرفه ای است که در زندان است و به دلیلی گزارش به بیمارستان می افتد و در کنار یک آخوند بستری می شود. دزد در فرصتی با پوشیدن لباس آخوند از بیمارستان فرار میکند. بقیه ماجرا مربوط می شود به حضور دزد و کلاه برداری که لباس آخوندی پوشیده و نا خواسته به مسیر دیگری می افتد. کارهایی که دزد در لباس آخوندی می کند اغلب مضحک و باعث سرگرمی بیننده هستند و در پایان هم دزد به یک آدم معمولی و سالم استحاله می شود. به گفته فیلمساز در یکی از مصاحبه هایش، او میخواسته نشان بدهد که لباس آخوندی حتی اگر به تن یک دزد و کلاه بردار حرفه ای برود باز هم او را عوض کرده و از او یک انسان مسئول و سالم و دلسوز جامعه می سازد. فیلم در همان هفته اول نمایش به شدت مورد استقبال مردم قرار گرفته و فروش بسیار خوبی می کند. اما کمی بعد رژیم ملاها دستور توقیف فیلم را داده و نمایش فیلم را ممنوع می کنند. علت را میتوان در یک جمله کوچک بیان کرد. بیننده برخلاف خواست و تلاش کارگردان پیام دیگری از فیلم گرفته است. پیامی که صد و هشتاد درجه مخالف خواست کارگردان بوده است. بیننده گان فیلم اینگونه برداشت کردند و در جامعه بیان کردند که هرچه آخوند است اولش دزد و کلاش حرفه ای بوده اند و برای فرار از دست قانون لباس آخوندی پوشیده اند.
منظورم از بیان این نمونه توضیح این نکته بود که برداشت مخاطبین از یک اثر هنری همواره همان چیزی نیست که سازنده اثر میخواسته است. برداشت مخاطبین از جمله تابع شرایط اجتماعی و زیستی مخاطبین و شرایط تحصیلی و تربیتی و خانوادگی آنهاست. در کشوری که حضور آخوند و مذهب در حکومت باعث فساد و بدبختی گسترده شده، به میزانی که سطح سواد و دانش مردم بالاتر برود، تبلیغات آخوندها بی اثرتر خواهد شد.

* اگر درست فهمیده باشم میخواهید بگویید با تبلیغات نمیشود سر مردم کلاه گذاشت و حرف هایی را که درست نیست به عنوان واقعیت در ذهن مردم جا انداخت. درست فهمیده ام؟

- بله. مختصر گفتید اما تقریبا همین است که گفتید. البته این نیاز به توضیح بیشتر دارد.

* پس اجازه بدهید به تناقض جدیدی که این گفته ی شما در ذهنم ایجاد کرده اشاره کنم. اگر حرف این است که شما میگویید، پس به چه دلیل شرکتهای بزرگ تجارتی و تولیداتی اینهمه خرج تبلیغات می کنند برای تولیداتشان. اگر تبلیغات بی اثر است پس این کارها معنی اش به هدر دادن سرمایه است. درحالیکه در عمل می بینیم که این شرکتها از کار و سرمایه گذاری تبلیغاتی شان سودهای کلان می برند و این بیانگر این واقعیت است که تبلیغات حداقل بر ذهن مصرف کنندگان و مردم عادی اثر گذاشته است.

- موضوع مهمی را مطرح کردید. من هم اضافه می کنم که همین آخوندها صدها سال است نان همین کارهای تبلیغاتی شان را می خورند و سر مردم کوچه و بازار کلاه گذاشته اند. یادمان نرفته که چگونه در همان شبهای انقلاب عکس خمینی را توی ماه کردند. اما نکته مهمی که باید اشاره کنم و شما هم به آن اشاره کردید این است که این تبلیغات روی مردم به اصطلاح "عادی" اثر می گذارد. هنرمندان، روشنفکران و تحصیل کرده های یک جامعه به میزانی که ذهن و فکرشان به تفکر انتقادی عادت کرده باشد، از این تاثیر گذاری در امانند.
برای توضیح بیشتر اگر بطور مثال اینگونه تبلیغات را نوعی میکروب فرض کنیم که آخوندها و رژیم های توتالیتر و دیکتاتوری و یا فرصت طلبان و گاها سرمایه دارها و تولید کنندگان به مردم تزریق می کنند، این میکروب در صورتی تولید مریضی خواهد کرد که بدن مخاطب نسبت به آن واکسینه نشده باشد. وگرنه همانطور که شما گفتید سالهای سال است که مسئله تبلیغات برای اجناس و تولیدات دستی و حتی ذهنی وجود دارد. واقعیت این است که کانالهای تلویزیونی و فرستنده های رادیویی و نشریات خصوصی اصولا مخارجشان را از پولی که بابت تبلیغات تجارتی و گاها سیاسی می گیرند تامین می کنند. بنابراین باید قبول کرد که "میکروب" تبلیغات تاثیرش را از دست نداده است و برای مقابله با آن تنها چاره دادن مصونیت به ذهن مردم است. از همینجاست که معنی و لزوم جنگ تبلیغاتی با رژیمهای سرکوبگر و دیکتاتوری نظیر رژیم جمهوری اسلامی مشخص میشود. و با عنایت به همین موضوع است که متوجه می شویم چه رسالت سختی در این زمینه بر عهده روشنفکران متعهد است. البته که وقتی در جامعه ای و در کشوری آزادی بیان وجود داشته باشد خیلی زود میتوان مردم را بطور نسبی نسبت به تبلیغاتی از آنگونه که آخوندها و دیکتاتورها می کنند مصون کرد. اما آخوندها و نظام های دیکتاتوری نیز این را خوب می دانند و اختناقی که در جامعه و کشور برقرار میکنند مهمترین دلیلش همین است. معروف است که آخوند دِه همیشه از معلم دِه متنفر است و همه تلاشش این بوده است که معلم را بی اعتبار کرده و از دِه بیرون کند. زیرا که آگاهی و باسواد شدن مردم دِه نتیجه اش از نان خوردن افتادن آخوند دِه است که سالها داستانهای دروغ و بی اساس تحویل مردم داده است.
حالا در ادامه بحثی که در مورد سینمای ایران داشتیم می توانم بگویم که چرا رژیم اینهمه تلاش کرده که در همه این سالها کنترل سینما را بطور کامل در اختیار داشته باشد. و باز از همینجاست که می توانیم بفهمیم فرصت طلبانی که به خاطر منافع شخصی تن به کارکردن در زمینه سینما و تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی با ملاها داده اند، چه ضربه ای به مبارزات مردم زده و می زنند.
البته این بحث " تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی و مخاطبینشان"، بحث بسیار گسترده و شیرینی است که نیاز به فرصت خاص خودش را دارد. اگر در آینده فرصت شد و شما هم مایل بودید می توانیم بطور مبسوط در این باره گفتگو کنیم.


- یک فیلمسازدر چه شرایطی می تواند بهترین کار هنری خود را پیشکش جامعه کند؟

به گمان من یک فیلمساز و یا هر هنرمند دیگری بهترین کار هنری خود را و اگر بخواهم بهتر بگویم کارهای هنری خوب خود را در شرایطی که در یک جامعه به لحاظ سیاسی سالم زندگی و کار بکند، می تواند تولید و خلق کند. جامعه سالم سیاسی هم یعنی جامعه ای که در آن آزادی و دموکراسی نهادینه شده اند. در چنین جامعه ای هنرمندان صد درصد و هزار درهزار امکان رشد و شکوفایی پیدا می کنند و کار هنری تولید می کنند. در حالیکه در یک جامعه دیکتاتور زده و در زیر سرکوب و اختناق، هنرمندان امکان رشد نداشته و تعدادشان انگشت شمار است و همین انگشت شمار هنرمند هم امکان ارائه کارهای قابل رقابت با هنرمندان کشورهای آزاد را ندارند. در عوض فضا برای رشد علفهای هرز آماده است. بهترین نمونه اش هم کشور خودمان ایران است. در شرایطی که هنرمندانی نظیر زنده یاد پرویز یاحقی، استاد اسماعیل خویی و پرویز صیاد به خاطر اینکه حاضر به همکاری با رژیم جمهوری اسلامی نیستند یا در گوشه انزوا در داخل ایران فوت می کنند و یا در خارج کشور به دلایل مختلف و از جمله به دلیل در اختیار نداشتن امکانات کافی، با تولیداتی اندک عمر می گذرانند، کسانی نظیر مسعود ده نمکی که دستانشان به خون مردم ایران آغشته است، چماقشان را موقتا "آویزان می کنند" و میشوند فیلمساز و کارگردان.

ادامه دارد

پرسشگر: م. ساقی
دبیر بخش چهار سوی اندیشه ها