سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

پنجشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۹

احمدی نژاد و الاغ ساندیسی - قسمت اول



ا
اول زمستان 89
احمدی نژاد و الاغ ساندیسی
شبکه خبر رژیم آخوندی روز شنبه ۲۷ آذر، ساعاتی قبل از اعلام حذف یارانه ها توسط احمدی نژاد، ترس خود را در خبری با عنوان «ماموریت منافقین برای هدفمندی یارانه‌ها» برملا کرده است:
سایت شبکه ایران ۲۷ آذر: در آستانه اجرای طرح بزرگ تحول اقتصادی به چند نفر از اعضای این گروهک ماموریت داده شده تا در پوشش گردشگر وارد کشور شده و به مناطق محروم بروند تا به بهانه گشت و گذار از آثار فقر و محرومیت در مناطق مختلف کشور عکس و فیلم تهیه و به رسانه‌های بیگانه ارسال کنند....
خبر دخالت مجاهدین و عواملشان در داخل، در مقابله با هدفمندی یارانه ها و از طرف دیگر برخی تظاهرات مردمی در مقابله با گرانی و کمبود بنزین، از جمله در اصفهان و تبریز باعث نگرانی شدید احمدی نژاد و خامنه ای شده

قسمت اول – احضار کردن خامنه ای احمدی نژاد را

چو بشنید احمدی ناگه خبر را
به منشی گفت تا زین کرد خر را

سوار خر شد و با چشم گریان
به سمت خامنه هی زد شتابان

ولی بیچاره خر در زیر آن بار
که سنگین بود و سنگین بود بسیار

بسی آهسته می پیمود راهش
همی کرد احمدی چپ چپ نگاهش

بدو گفت احمدی ای احمق خر
در این اوضاع بحرانی بزن پر

نمیدانی مگر اوضاع خیطه
وزیر خارجه فکر بلیطه

نمی بینی منافق در کمینه
چرا مشتی نمی کوبی به سینه

چرا در زیر من خم گشتی ای خر
نباشم بنده سنگینتر ز اکبر

ندارد وزن، کوچک جثه ی من
همین بوده از اول غصه ی من

به سرعت دنده ات را چاق بنما
موتورهای عقب را داغ بنما

برادر خر برای من نکن ناز
در این اوضاع بحرانی بده گاز

رها چون تیر از چیز کمان شو
به سوی خانه رهبر روان شو

ترا من داده ام ساندیس بسیار
چرا خم گشته ای در زیر این بار

خرک گفتا که دکترجان نیگر دار
نباشد مشکل من وزن سرکار

تو می گویی که خود استاد دهری
چرا با منطق خرها تو قهری

بود علم تو سنگین ای برادر
کمی سنگین تر از وزن دوتا خر

از این رو خم شدم من زیر بارت
وگرنه میدهم انجام کارت

بگفت ای خر تو بشنو خواهش من
مزن زیرآب علم و دانش من

نباشد دکترای من از آکسفورد
مث کردان که آبروی مرا برد

مرا بر گرد سر یک هاله باشد
انیشتن پیش من بزغاله باشد

کنون یک کار فوری آمده پیش
بکن همکاری و کمتر بزن نیش

هدفمندی زده سیلی به دشمن
گمانم گشته رهبر راضی از من

هدفمندی دلارا را هدف کرد
منافق باز مردم را به صف کرد

خبرهای هدفمندی رسیده
چرا پس رهبری رنگش پریده

به من بی سیم زد فرمود محمود
الهی خفه شی، فورا بیا زود

و من فریاد ایشان را شنیدم
و مانند فنر از جا پریدم

تو را زین کردم و پشتت نشستم
ندانستم که دل بر باد بستم

گمان کردم تو اسب راهواری
ندانستم تو هم فکر فراری

گمانم که تو دیگر خر نمیشی
مرید بنده و رهبر نمیشی

اگر اینجا نمیخواهی بمانی
میری با متکی غاز می چرانی

خرک گفتا که دکتر زور میگی
تو این حرفا رو با منظور میگی

تو که ده تا اقلا بنز داری
چرا سر بر سر من میگذاری

خلاصه احمدی خر را رها کرد
سپس راننده خود را صدا کرد

سوار مرسدس بنز گران شد
به سوی خانه رهبر روان شد
پایان قسمت اول
----------------------------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۹

بنزین آخوندی - شعر طنز


دوازدهم دسامبر 2010
دکتر قصیم مسئول کمیسیون محیط زیست شورای ملی مقاومت گفت: آلودگی شدید هوای تهران که باعث مرگ هزاران تن از مردم تهران شده ناشی از تولید و عرضه بنزین کثیف و زیر استاندارد داخل است که من اصطلاح مردمی "بنزین آخوندی" را برای آن می پسندم (نقل به مضمون)
بنزین آخوندی – شعر طنز
تقدیم به دکتر قصیم

وای، از بنزین آخوندی هوا آلوده شد
سینه های مردم بیچاره پر از دوده شد

شد بسیج آماده تولید بنزین زیاد
خاطر آسید علی از هر نظر آسوده شد

چند دکتر از بسیج آمد به میدان نبرد
راه صد ساله دوباره یک شبه پیموده شد

از بسیج حوزه هم یک دکتر شیمی شناس
وارد میدان شد و میدان کمی پشموده شد

زآنطرف از هیئت دولت دو تا دکتر رسید
وزن هیئت بازهم سنگینتر و افزوده شد

آنقدر فکرید این هیئت که از فکریدنش
مغزهاشون خسته و درمانده و فرسوده شد

وردها خواندند و فوتیدند بر نفت سیاه
عاقبت بنزین آخوندی از آن پالوده شد

توی بازار آمد و تحریم را صد پاره کرد
خلق از دودش دچار پیچش دل روده شد

وای، از بنزین آخوندی هوا آلوده شد
سینه های مردم بیچاره پر از دوده شد
----------------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۹

بدحجابی و جنگ نرم




حسین پویا
دهم دسامبر 2010
بد حجابی و جنگ نرم – شعر طنز

آخوند محمدتقی رهبر رئیس فراکسیون روحانیون مجلس گفت:
بدحجابی جنگ نرم است و باید با آن برخورد فیزیکی کرد

بدحجابی جنگ نرم است ای پسر
می دهد "رهبر" از این قصه خبر

بشنو از "رهبر" حکایت می کند
زین حکایت خلق حیرت می کند

چون که رمالی است "رهبر" پیشه اش
نیست جز سکس و حجاب اندیشه اش

ادعاها می کند این نابکار
ادعاهایی تماما خنده دار

غیر از این آخوند، تعدادی دگر
از همین آخوندهای مفت خر

در همین مورد سخنها گفته اند
گوهر بحر هنر را سفته اند

مفت خوردن کرده اینها را خرفت
کشف هایی کرده اند اینها شگفت

بد حجابی عامل بی خوابی است
بدحجابان روسری شان آبی است

بدحجابی باعث ویرانی است
عامل پیری و سرگردانی است

زلزله آمد اگر در شهر بم
خود بود از بدحجابی بیش و کم

کوه تفتان گر کند آتشفشان
بدحجابان را بگیر آنجا نشان

سیل اگر آمد به گرگان و مرند
یا تصادف شد کنار تاشکند

جنگ اگر شد بین ایران و عراق
آفتی افتاد ناگه توی باغ

در "گلستان" جنگلی آتش گرفت
یا دچار سکته شد شیخ خرفت

بدحجابی باشد اینها را سبب
کشف "رهبر" بوده این یاللعجب

بدحجابی علت هر مشکلی ست
باعث آزار هر اهل دلی ست

بدحجابی توی غرب افزون شده
غرب از آن آلوده طاعون شده

گر هوا آلوده و مسموم شد
طبق قانون علتش معلوم شد

هاله نوری اگر پنچر شده
بد حجابی ظاهرا بدتر شده

بدحجابی عامل بیماری است
عامل بی پولی و بیکاری است

موشک "سجیل" در رفته فسش
بدحجابی بوده حتما باعثش

عامل فقر و فساد و اعتیاد
بد حجابی بوده اروای باباد

توپولف گر سرنگون شد روز و شب
بدحجابی بوده است آنرا سبب

ادعاهایی که "رهبر" می کند
پاسدار خنگ را خر می کند

گرچه در فامیل خود تو "رهبر"ی
لیک از یک گله بز هم خرتری

پس بدان ای "رهبر"، ای آخوند خر
می شوی هم تو به زودی در بدر
------------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۹

خطبه های نماز جمعه توسط یک هنرمند شعر شناس و مجسمه سازی تاتر شناس





حسین پویا
سوم دسامبر 2010
خطبه های نماز جمعه -طنز
به گزارش ایرنا، سید محمد حسینی با تاکید بر اینکه رهبر انقلاب در تمام مسائل صاحبنظر هستند گفت: رهبر معظم انقلاب اسلامی در همه مسائل جامع الاشراف هستند و در ابعاد گوناگون پیشگام، الگو، اسوه و نمونه به شمار می روند.
وزیر ارشاد احمدی نژاد به عنوان نمونه در زمینه هنرمندی خامنه ای در سینما و موسیقی داد سخن داد و گفت: «در بخش سینما هم معظم له اطلاعات کاملی دارند و همچنین در مورد موسیقی، ایشان درس خارجشان در زمینه موسیقی بود».
وزیر فرهنگ و ارشاد رژیم در خصوص ذوق ادبی «رهبر فرزانه انقلاب» نیز ادامه داد: همه شعرا رهبر معظم انقلاب را یک شعرشناس می دانند و ایشان در مجالس نکات ظریفی را برای شعرا بیان می کنند.

مجری نمازجمعه:
و حالا نوبت می رسد به مردی از تبار شیخ زبیر کبیر، همان که بعدها شکسپیر شد. مردی از تبار بتهونگ، از سلاله اورسن ویلز و هیچیکاک و فلاینی ، هنرمندی معظم، فیلمسازی شاعرمسلک و شاعری فیلمساز مسلک، نمایشنامه نویس و کارگردان تاتر و سینما، مجسمه سازی از تبار میکلانج و شعرشناسی لحاف دوز، و لحاف دوزی عالی مرتبه. موسیقی دان بزرگ و استاد قره نی سناتوری، ساندیس نگار ساندیس تبار ساندیس گذار، حضرت آیت اله امام خامنه ای که با خطبه های دشمن شکن خود آرامش و سکینه و سامیه و صفیه ثمانه را به قلوب، و اعتماد و امنیت و شکوفایی و نفت را به سفره مومنین هدیه کنند.
خامنه ای:
از اینکه این برادر اینگونه شفاف و شعر گونه بنده را به خدمت شما معرفی کردند حقیقتا طیب اله. البته در بعضی از ابیات قافیه بطور کامل مراعات نشده بود که میشود به شعر نو احاله داد. اما باید عرض کنم که بنده چون به تازگی کلید چاپ توضیح المسائل داخلی ام را زده ام و چندین اپیزود اون رو، مخصوصا اون سکانسهایی که به مسائلی نظیر نجاسات و استفاده علمی و شرعی و هنری از مستراح است رو به پای ادیت رسانده ام و اونها رو با الهام از روح عصیانگر امام راحل که از شاگردان مکتب نو تاتر بودند، در چارچوب سبک رآلیزم ایتالیایی و موج نوی سینمای فرانسه، تراشی رافائل گونه داده ام، کمی خسته هستم و وقتتون رو زیاد نمی گیرم. موضوع مهمی که باید در همین قسمت تیتراژ و پیش درآمد خطبه اول براتون کلید بزنم، همین لانگ شاتی است که رئیس جمهور محترم از نفت و سفره مومنین داده است. بنده معتقدم که این نفت سی سال است که سر سفره مومنین بوده و این حرف رئیس جمهور خدمتگزار خودش نوعی تاتر را تداعی می کند که خوب بنده چندان مایل به بازی در آن نیستم.
حالا که صحبت از ایشان شد توجه دوربین شما را جلب کنم به حرکت مذبوحانه اخیرا پارلمان اروپا در حمایت از مجاهدین، که البته اونطور که به بنده خبر داده اند پارلمان اروپا به دستور نخست وزیر اسرائیل اینکار را کرده که امریکائیها هم به دستور همان شخص صهیونیست اسم اینها را از لیست تروریستی دربیارن. البته خود این نخست وزیر صهیونیست هم از استکبار جهانی فرمان می گیرد و ایشان هم از عوامل دشمن زبون هستند. و البته همه ی شما بخوبی میدانید که دشمن زبون خود از عوامل صهیونیزم جهانی است. و در نهایت همه اینها نوکر استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا هستند. چنانچه شاعر فرموده آمریکا توخالی است. وینتام گواهی است. بود خرتوخر اوضاع جهانی. همانطور که بنده در جریان قتلهای خودسرانه و سعید اسلامی عامل اسرائیل گفتم دنیا تحت حاکمیت این صهیونیستهاست و فقط ما هستیم که زیر نفوذ اونها نیستیم. خوب بنابراین بنده کات می کنم به صحنه ای که تازه در تلویزیونشون مشاهده کردم و یک فلاش بک میدم از اون شعارهایی که برادران بسیجی شما و خانواده هاشون در جلوی قرارگاه اشرف اونها میدادند. همان شعاری که می گوید "احمدی نژاد شرف ملت ایران است " و از این قبیل. خوب این شعار، هم از نظر فلسفی و رئالیسم و اصول تدوین خطی سینمایی اشکال دارد و هم از نظر شعری. این آتوی وزن و قافیه ای دادن به دست دشمن زبون برای پاسخ و ساختن اشعار مستهجن است. شما توجه کنید که عوامل دشمن میتونن این شعار را به همان شعر آن شاعر دوران رضاخان ربط بدهند و مثلا بخوانند که:
شرف ملت ایران اگر این بی شرف است
بر چه و چه و فلان و بهمان باید فلان کرد
از نظر فلسفی و سینمایی اشکالش این است که اگر ایشان در واقع "شرف ملت ایران" هستند، پس ولی فقیه چکاره است؟ ظاهرا دولت خدمتگزار و دوستان وزارت، عرض بند ه را در مورد اینکه خانواده ها را به جلوی قرارگاه اشرف ببرند، عوضی فهمیده اند و خانواده خودشان را اونجا برده اند. بنده عرض کردم که خانواده های این مجاهدین را ببرند تا شاید علائق خانودگی باعث بشود که اونها دست از کاراشون بکشن نه اینکه خانواده خودتان را ببرید که صحنه را خراب کنند و از این شعارها بدهند. این حرکت درواقع باعث خراب شدن این نمایش هنری تاتری شده. بنده به عنون یک نمایشنامه نویس و کارگردان تاتر و موسیقی دان شعر شناس و لحافدوز پرسابقه عرض میکنم که لحاف برادران وزارت اطلاعات در این قضیه تا حدودی پاره شده و باید در دوختن این لحافها و ساختن این شعارها دقت کافی و شعرشناسانه بکنند که دشمن نتواند از این شعارها اینگونه سوء استفاده کند. مثلا اگر شعار داده شود که:
خامنه ای عظمت و افتخار ملت ایران است
آنوقت بر اساس این شعارها نمیشود اشعار مستهجن ساخت مگر آنکه رعایت قافیه و وزن نشود که بنده تصور نمی کنم که استکبار جهانی و دشمن زبون جرات و توان و قدرت اینکه بخواهد قافیه و وزن شعر را رعایت نکند داشته باشد. شعر باید معنا و موسیقار خودش را داشته باشد و بد آموزی نکند. البته بحمداله ترانه های دوره طاغوت دیگر از جامعه محو شده. وگرنه جوان دانش آموز وقتی مواجه میشود با یک ترانه ای که می گوید بابا کرم دوستت دارم و ادامه می دهد که شیشه بابا را نشکنی. این جوان تصورش اینست که به او گفته اند که شیشه هجره پدرش و شیشه کلاس و شیشه بانک را نشکنی و آنوقت است که در یک فتنه ای که ایجاد می شود این جوان از روی لجبازی شیشه های بانکها و غیره را می شکند. درست به همین دلیل است که بنده بارها گفته ام که تحریم نه تنها به ما لطمه نزده و نخواهد زد بلکه برای ما نعمت است. درست همانطور که جنگ برای امام راحل نعمت بود.
حرفهای هنری دیگری هم دارم بنده. یک مسئله که خیلی برای دولت مهم است مسئله محاسبات هنری است. وقتی دولت در قضیه یارانه ها اعلام می کند که دو دو تا میشود سی و دو تا، این یک اکت هنر مدرن است و حالت سورآلیسم دارد. اما متاسفانه مردم انتظاراتشون زیاد می شود. امام همیشه می فرمود که دو دو تا میشود هشت تا یا حد اکثرش در شرایط خاص که پای منافع روحانیت و اسلام درمیان باشد، میشود ده تا. بنده هم همین نظر را دارم. دولت خدمتگزار باید در این زمینه ها هم دقت لازم را مبذول بکند که یکوقت دوربینش شاتی از سفره ی مومنین را نشان ندهد که پیت نفت معلوم نباشد. دشمن کمین کرده تا هرلحظه یک سکانس جدیدی را در مخالفت با ما کلید بزند. منشی صحنه باید دقیقا سفره را صحنه آرایی اسلامی کند. بنده البته یک زمانی یک نمایش نوشته و میخواستم به صحنه بیاورم که مسئولیتهای مربوط به کارهای هنری و کلید زندن توضیح المسائل فرصت نداد. این نمایشنامه داستان عشق آسمانی دو بسیجی معتقد بود به نام غضنفر و صغرابگم که در اثر عدم احساس مسئولیت و نا کار آمدی خانواده هاشان، و بینش صهیونیستی دشمن زبون، کارشان به خودکشی کشید. در حالی که اگر خانواده های این دو بسیجی به قوانین قضایی ما و مسئله صیغه اشراف داشتند این اتفاق تراجیک پیش نمی آمد. البته بعدها شخصی از عوامل دشمن زبون که یک انگلیسی وابسته به انتلیجنت سرویس بود به نام شکسپیر همین ایده بنده را دزدید و تاتری به نام رومیو و جولیت را نوشت و شاید هم کلید زد که البته با حمایت استکبار جهانی توانست در برخی کشورها به صحنه برود و جوایزی هم ببرد که در واقع اون جوایز حق مسلم همین شما امت همیشه در صحنه بود. والسلام و علیکم و علی ساندیسکم کثیرا

دوشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۹

افسانه ی یارانه ها



شانزدهم آبان 1389

افسانه ی یارانه ها

از بازی یارانه ها آید به گوش افسانه ها
افسانه هایی کشککی از جنب و جوش چانه ها

از این همه عقل و خرد در کله ی یک پاسدار
حتما فیوزاشون پریده اکثر رایانه ها (کامپیوترها)

یک عده ابله! گشته بر ایران ما حاکم ببین
از دانش بی حدشان!! ویران شده کاشانه ها

رهبر خل و مجلس خل و ایضا رئیس جمهور خل
گشته جهان غرق شگفتی زین چنین دیوانه ها

آن شیخ ناکس را ببین چون در خفا می میخورد
وآنگه مسلمان می شود در بستن میخانه ها

برخی غرض ورزند!! و می گویند اینها بازیه
یارانه ها را می خورند و پشت آن پیمانه ها

از حذف هر یارانه ای جنسی گرانتر میشود
خوشحال شیخ شهر از حذف همه یارانه ها

سهمی به شیخ شهر ما از این گرانی میرسد
زانرو ز شادی می زند بر ریش خود او شانه ها

هر روز حرفی تازه در "علم چپاول" می زنن
حتما به زودی می برن از نوک مرغان دانه ها

از سفره ایرانیان می دزدن و کش می روند
اما شده پر نان از اینها سفره بیگانه ها

بسیار گل پژمرده شد از بوی گند مغزشان
یارب بکن مسمومشان با گاز آن گلخانه ها

ملت بزودی می کند خود با لگد بیرونشان
وآنگه بسازد خانه ها بر روی این ویرانه ها
---------------------
/



پنجشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۹

احمدی نژاد، تحریم و مشکل بنزین





27 اکتبر 2010
احمدی نژاد، تحریم و مشکل بنزین

پاسدار احمدی نژاد: این از آرزوهای من است که بنزین تحریم شود. ظرف دو روز 17 میلیون لیتر جایگزین می کنیم. همه کارها را انجام داده ایم و کلیدش آماده و در دست ماست
کمی پس از ادعای وزیر نفت رژیم مبنی بر خود کفایی کشور در زمینه تولید بنزین، بنا بر آمارهای رسمی گمرک رژیم در پنج ماهه نخست سال جاری بیش از سه میلیون تن بنزین وارد کشور شده است.
بنا به یک گزارش رسیده از تهران، شرکت نفت، طی یک بخشنامه از کارکنان این شرکت خواسته است که به هیچوجه نباید خبر وارد کردن سوخت از خارج از کشور توسط دولت، و دور زدن تحریمها، علنی شود. در این بخشنامه تاکید شده که به طور خاص مجلس و مجمع تشخیص مصلحت نظام از این موضوع باید بی خبر بمانند!
«بنزینی که در پالایشگاه ها به شکل غیر استاندارد تولید میشود سرطانزا است واگر این بنزین سرطان‌زا در اختیار مردم قرار بگیرد مردم را به صورت حاد تری درگیر می‌کند و هزینه تمام شده آن برای کشور نیز بالاتر است.»
اظهارات یک عضو کمیسیون انرژی مجلس نشان می‌دهد که بنزین تولید شده با شعار خودکفایی، جان مردم را به خاطر می‌اندازد و در عین حال به لحاظ اقتصادی هم به صرفه نیست

من از تحریم ها باکی ندارم
نبوده بهتر از این روزگارم

برای قهرمانی مثل بنده
شده تحریم ها اسباب خنده

از این تحریم ها من غم ندارم
که تولیدی بجز شلغم ندارم

مرا بنزین فراوان توی انبار
نباشد دشمن نادان خبردار

اگر انبارها خالی ز نان است
علاجش بادکش با استگان است

اگر که میوه و سبزی گران شد
علاجش نامه های جمکران شد

اگر صندوق دولت آس و پاسه
علاج درد چاپ اسکناسه

هزاران تن اگر جویای کاره
علاجش چار گردان پاسداره

چنین فرمود دیشب رهبر ما
که باید دور زد تحریم ها را

چنان دوری زدم با گاز و دنده
که شد چرخ عقب از جاش کنده

سپس یک دور دیگر هم زدم من
که بازم کم کنم من روی دشمن

نشستند آبکی تحلیل کردند
به ما تحریم را تحمیل کردند

به دشمن گفته ام ای خنگ ازگل
ببرد آن ممه را لولوی جنگل

به این تحریم ها ما بی خیالیم
که ما خود صاحب علم و کمالیم

هزاران دکترا دارد بسیجی
اگرچه گشته معروف او به گیجی

به بنزین شما ما بی نیازیم
که از سرگین خر بنزین بسازیم

که سرگین صاحب گاز متان است
همان گازی که بویش آنچنان است

به آفریقا روم من بار دیگر
که تا وارد کنم یک عالمه خر

و یا قبرس روم تا خر بیارم
به فرمان خود رهبر بیارم

هزاران کشتی و صدها اتوبوس
بیارم من الاغ از چین و از روس

خلاصه آنقدر من خر بیارم
که جیغ دشمنان را در بیارم

الاغ آرم ز صحرا و در و دشت
ببندم شان کنار جنگل رشت

سپس بر طبق دستورات آقا
نویسم نامه ای بهر الاغا

که ای یاران دوران جدایی
کنون آمدر زمان خود کفایی

برینید و برینید و برینید
که خیر از زندگانی تون ببینید

برینید ای خران تا "خودکفا" شیم
و نگذارید ما از هم بپاشیم

که ما ریدیم و اوضا کشمشی شد
نفهمیدیم از چی شد چنی شد

سپس تولید ما آغاز میشه
هزاران پمپ بنزین باز میشه

شود بنزین به نرخ آب جاری
بکن پر باک ماشین سواری

پس از آن صادراتش صادراته
برای اقتصاد آب حیاته

شکوفا میشه وضع اقتصادی
همه میشیم غرق شور و شادی
-----------------------

جمعه، مهر ۳۰، ۱۳۸۹

نمایشنامه یک پرده ای "نامه ای به پاپ"ا





بیستم اکتبر2010


نمایشنامه یک پرده ای
"نامه ای به پاپ"

2- گاردین: مربی انگلیسی بیلیارد به خاطر همراهی با تیم ایران خود را ختنه کرد
2- به گزارش خبرگزاریها: محمود احمدی نژاد نامه دوم خود را برای پاپ ارسال کرد. این در حالی است که پاپ به نامه اول احمدی نژاد هنوز پاسخی نداده است.
مرحبا ای زنده پاپ محتشم
منتت را بار دیگر می کشم
ای تو از هر پاپ دیگر پاپ تر
هاله دور سرت قرص قمر
من نمیخواهم ترا سنت کنم
یا به مسلم کردنت همت کنم
******************
صبح اول وقت احمدی نژاد از پشت میز کارش گوشی تلفن را برمیدارد و تکمه ارتباط با منشی را می زند:
منشی: بله حاج آقا محمود. امر بفرمائید
احمدی نژاد: حاجی بی زحمت بگو حاجی رحیم بیاد اطاق من. دوتا چایی دبش هم برامون بیار.
منشی : چشم حاج آقا محمود.
چند دقیقه بعد اسفندیار رحیم مشائی رئیس دفتر احمدی نژاد وارد اطاق می شود و روی مبل راحتی می نشیند. بعد از وی منشی یک سینی چای می آورد. چایها را گذاشته و خارج میشود.
ا. ن. :حاجی رحیم، میخوام یه نامه دیگه واسه پاپ بنویسم
رحیم مشائی: راجع به چی
احمدی: راجبشو ول کن. خصوصیه. ولی فکر کن چطوری میشه به دست خودش رسوند
ر.م . : اول بگو راجع به چیه تا منم بهت راه حل بدم
ا. ن. : گفتم خصوصیه بابا.
ر. م. : جون رحیم. جون حاجی محمود. راجع به چیه؟
ا. ن. : گفتم خصوصیه. بیخود قسم نده. بعدا بهت میگم
ر. م. : تا نگی نمیشه
ا. ن. : بعدا میگم. حالا بگو چیکار کنیم که نامه به دست خود پاپ برسه
ر.م. : آخه برادر من؛ این نامه نوشتن چه فایده داره. اون یکی رو که جواب نداد. این یکی رو هم جواب نمیده
ا. ن. : جواب نداد برای اینکه اون یکی اصلا به دسش نرسیده
ر. م. : چه حرفی میزنی. من خودم سفارش کردم به سفیرمون که ببره بده دفتر پاپ ورسید بگیره
ا. ن. : باشه ولی اون منشی ناکس به پاپ نداده. وگرنه پاپ چطور جرات میکنه به نامه من جواب نده. باید سفارش میکردی یه قالیچه ای چیزی به اون یارو بده
ر. م. به کی؟ به پاپ؟
ا. ن. :نه بابا. به منشیه. پاپ که چاه نفت هم کمشه.
ر. م. : اینو که خودم سرم میشه. گفتم یه قالیچه و چندبسته خاویار به طرف داد. تازه چندتا شیشه شرابم بهش دادیم. آخه تو دین اونا شراب حروم نیس
ا. ن. : فقط آقا مصباح نفهمه که به یارو شراب دادی. اما پس چرا پاپ به نامه من جواب نداده. شاید نامه به فارسی بوده و نتونسته بخونه
ر. م. : کی؟ منشیه یا پاپ؟
ا. ن. : نه بابا پاپ. منشیه که نخونه هم طوری نمیشه. فقط باید میدادش به پاپ
ر. م. : بابا این سفیرمون توی واتیکان کارشو خوب بلده. هم نامه فارسی داده و هم ترجمه ایتالیایی و هم ترجمه انگلیسی
ا. ن.: پس اون ناکس چرا جواب نداده؟
ر. م. : کی؟ منشیه؟
ا. ن. : نه بابا پاپ.
ر. م. : آخه نوکرتم، منم بودم جواب نمیدادم. مگه نگفته بودی که بیاد مسلمون بشه؟ خوب اون بدبخت توی این سن چطوری بیاد تن به سنت شدن بده؟ بدبخت زرتش قمصور میشه. تازه اون مگه چی کم داره که اگه مسلمون بشه گیرش میاد؟
ا. ن. : چی گیرش میاد؟ بهشت و حورالعین و هزارتا چیز دیگه. تو هم که حرف ضد انقلابو می زنی. تازه من ده تا حرف زدم که یکیش این بوده. مگه تو نامه رو نخوندی؟:
ر. م. : همه شو نه. آخه ده صفحه بود.
ا. ن. :بفرما؛ اینم از مشاور ما. ده تا مسئله مهم جهانی رو به پاپ گفتم. اونوقت این میگه که من نباس می گفتم بیاد مسلمون بشه.
ر. م. : حالا دلخور نشو حاجی. بگو چی نوشته بودی تا من بگم سفیرمون دنبال کنه
ا. ن. : براش نوشته بودم که اگه مسلمون بشه سنتش نمی کنیم. یعنی در واقع میتونه جای خودش یه کیشیش جوون رو واسه سنت شدن برفسه. بعدش نوشتم که آقا گفته کمکش می کنیم که رهبر مسیحیا بمونه و امریکائیا زیرابشو نزنن. بعدشم کمکش میکنیم که ثابت کنه که این حرفایی که میگن کشیشا بچه بازن، توطئه ی صهیونیستاس. آخه سر این مسئله حسابی حالش گرفته س.
ر. م. : کی؟ منشیه؟ مگه اونم بله؟
ا. ن. : نه بابا پاپ. منشیه رو ولش کن.
ر. م. : بابا دمت گرم بدم نمیگی ها. حالا چطوری ثابت می کنی؟
ا. ن. : به!! بابا تو هم که خیلی عقبی. خوب سه چارتا صهیونیت میاریم تو تلویزیون اقرارکنن که از اسرائیل پول گرفتن.
ر. م. : کی پول گرفته؟ پاپ یا منشیه
ا. ن. : هیچکدوم بابا. تو چقدر خنگی. اون صهیونیستا دیگه!
ر. م.: پول گرفتن که چی؟
ا. ن. : که شایعه راه بندازن که کیشیشا بچه های مردم رو گول میزنن.
ر. م. : چه فایده ای واسه ی صهیونیستا داره
ا. ن. : بچه ای ها. فایده ش اینه که یارو مسلمون نشه
ر. م. : کی؟ پاپ یا منشیه؟ تازه واسه چی نشه؟
ا. ن. : بابا خفه م کردی بسکی گفتی پاپ یا منشیه. واسه اینکه اگه مسلمون بشه اونوقت دو میلیارد مسیحی مجبورن مسلمون بشن. اونوقت چپق صهیونیستا رو چاق می کنیم.
ر. م. : ولی میگم اگه این خدمتو در حقش بکنی که حسابی خوشحال میشه. شایدم قبول کنه مسلمون بشه
ا. ن. : کی؟ پاپ یا منشیه؟
ر. م. زکی. خودتم که گفتی.
ا.ن. : من واسه شفاف سازی میگم.
ر.م.: هم منشیه و هم پاپ. حالا اونو ولش کن. جون حاجی بگو تو این نامه جدیدت چی نوشتی؟
ا. ن. : تو هم بدجوری پیله می کنی ها. گفتم که خصوصیه. فقط باید بخونه و مردونگی کنه و جواب بده.
ر. م. : کی؟ منشیه؟
ا. ن. : نه بابا خودش. پاپ. آخه مسئله حیاتیه.
ر. م. : اگه واقعا حیاتی باشه من که مشاورتم باید بدونم. وگرنه چطوری میتونم راه حل برات پیدا کنم؟
ا. ن. : راس میگی ها. اما ببین. من با وزیر ارشاد صحبت کردم البته نه در باره موضوع نامه فقط در باره اینکه چیکار باید کرد که طرف نامه رو بخونه و جواب بده. اونم گفت باید نامه رو جذابش کنی. مثلا به شعر باشه تا یارو وقتی می خونه یه قری هم بده.
ر. م. : کی قر بده؟ پاپ یا منشیه؟
ا. ن. : هیچکدوم. عمه ی سرکار قر بده. من چه میدونم. وزیر ارشاد که نگفت کی قر بده. حالا چه فرقی میکنه؟ قر، قره دیگه. هرکی داد داد. حالا سرکار چی میگی؟ چیکار کنم که جذاب بشه؟
ر. م. : تا نفهمم راجع به چیه نمیتونم نظر بدم. راجع به هرچیزی که نمیشه قرداد. بلکم بخوای بگی که واسه میسحیت خوب نیس که اینهمه بچه ی بی سرپرست توی خیابونای کشورای مسیحی ویلون باشن. مدیریت این کشورها رو بسپاره به ما تا براش حلش کنیم.
ا. ن. : بچه ای ها. بچه های وزارت اطلاعات گفتن به اون که نامه می نویسی اصلا اسم بچه رو نبر. اون به بچه حساسیت داره.
ر. م. : کی حساسیت داره؟ پاپ یا منشیه؟
ا. ن. : یه دفه دیگه بگی پاپ یا منشیه اخراجت می کنم ها!! خفه م کردی.
ر. م. : شوخی کردم حاجی. به دل نگیر. اما تا نگی موضوع چیه نمیتونم بهت نظر مشورتی بدم.
ا. ن. : به شرطی که دهنت قرص باشه و یه دفه خبرش سر از تلویزیون مجاهدین در نیاره.
ر. م. : بابا مجاهدین که عددی نیسن. تو دیگه چرا حاجی؟
ا. ن. : پس این خبرا رو از کجا میارن. از کجا می فهمن که ما سایت اتمی راه میندازیم؟
ر. م. : خوب معلومه از اسرائیلیا خبرشو میگیرن
ا. ن. : بچه های اطلاعات هم همینو میگن. اما اسرائیلیا از کجا میارن؟
ر. م. : خوب معلومه. اونام خبراشونو از انگلیسا میگیرن. از قدیم گفتن همش زیر سر انگلیسیاس.
ا. ن. : راست میگی ها. دمت گرم. اما صبر کن بینم. انگلیسا از کجا میارن؟
ر. م. : خوب اونام از امریکاییا میگیرن دیگه
ا. ن. : امریکائیا از کجا میارن؟
ر. م. : حاجی مثل اینکه تو بولتن داخلی وزارت اطلاعات رو نمی خونی ها. صد دفه تا حالا این مجاهدینی که دستگیر کردیم اعتراف کردن که واسه امریکائیا جاسوسی میکنن. امریکائیا خبراشونو از مجاهدین میگیرن. اصلا همه ی دنیا اینو میدونن که مجاهدین جاسوس امریکائیان.
ا. ن. : مجاهدین از کجا میارن؟
ر. م. : به!!! من که اولش گفتم که اسرائیلیا بهشون میدن.
ا. ن. : خوب ولش کن. فقط قول بده به کسی نگی.
ر. م. : حرفا چیه. سرم بره لب وا نمی کنم.
ا. ن. : گوشتو بیار جلو. آها.... میگم راسش الان چند وقته اون هاله هه که دور سرم بود ها، دیگه نور نداره. به آقا ترسیدم بگم. چون از اولش می گفت
"اینا اوهامه و اگه قرار باشه که کسی هاله داشته باشه منم. تو از اولشم هاله نداشتی."
دیدم آقا مثل اینکه خیلی هم دین و ایمون قرصی نداره. هیچی نگفتم. بعدش رفتم پیش حاج آقا مصباح. اونم یه کم من و من کرد و چند تا حدیث خوند و سرکتاب واکرد و استخاره کرد و آخرش گفت حتما باطریش تموم شده. البته خودم هم حدس می زدم مسئله باطریش باشه. اما چون نمیدونم باطریش کجاشه، کاری ازم ساخته نیس
ر. م. : خوب چه ربطی به پاپ داره. مگه اون باطری فروشی داره.
ا. ن. : خنگ خدا اونا خیلیا شون هاله دارن. مگه عکساشونو ندیدی؟ خوب لابد باطری زاپاسم دارن دیگه. فقط باهاس ازش یه جوری پرسید که لو بده. باید یه چیزی بهش داد
ر. م. : به کی؟ به پاپ یا منشیه؟
ا. ن. : اولش به منشیه بعدشم اگه لازم شد به پاپ. آخه این مسئله واسه ی من حیاتیه.
ر. م. : باطری که شوخیه. ولی شاید اگه آقا مصباح واست دعا کنه دوباره هاله ت راه بیفته.
ا. ن. : شوخیه؟ یه دفه دیگه رو حرف آقا مصباح حرف زدی نزدی ها! مرد حسابی ما با اعتقاداتمون زنده ایم. ما داریم خودمون رو آماده ظهور امام زمون می کنیم اونوقت تو میگی آیت اله مصباح شوخی کرده. برو زود دهنتو آب بکش.
ر. م. : شوخی کردم حاجی به دل نگیر. اما وزیر ارشاد خوب گفته. میگم میخوای زنگ بزنم یه رفیقی دارم شاعره برات چند تا شعر بگه؟
ا. ن. : پس تو هم با شعر موافقی و موافقی که یه جوری نامه بنویسم که یارو قر بده؟
ر. م. :کی؟ پاپ یا منشیه؟
ا. ن. : پاپ پدر من. گور بابای منشیه. میخواد قر بده یا نده.
ر. م. : اشتباهت همینجاست. اول باید روی اون امتحانش کنی
ا. ن. :روی کی؟ پاپ یا منشیه؟
ر. م. : خودتم که گفتی. عمه ی من. خوب منظورم منشیه س دیگه.
ا. ن. : البته وزیر ارشاد داده یکی از شاعرای اصلاح طلب زندانی چند خط گفته اما نمیدونم به درد می خوره یا نه. به اینا نمیشه اعتماد کرد.
ر. م. : به کی؟ وزیر ارشاد یا زندانیه؟
ا. ن. : به هیچکدومشون. این وزیر ارشاد جاسوس آقاس. ناکس میره حرفای ما رو میزاره تو مشت آقا.
ر. م. : حالا کجاس؟
ا. ن. : کی کجاست؟ شاعره یا وزیر ارشاد؟
ر. م. : هیچکدوم حاجی. شعره. شعره کجاس؟
ا. ن. : ایناهاش. اما تو اولین کسی هستی که این شعر رو می بینی ها
ر. م. : البته غیر از وزیر ارشاد و زندانیه
ا. ن. : یه نظر میخوای بدی ها. چقد ناز می کنی. بگیر بلند بخون. من دستخط این یارو رو نتونستم بخونم
ر. م. : دستخط کی؟ وزیر ارشاد یا زندانیه. ..... اینکه تایپیه. چی شو نتونستی بخونی؟
ا. ن. : به تو مربوط نیس. بخون و نظر بده
ر. م. :........ خیلی خوبه حاجی. همینو برفس. ولی بازم باید یه حق و حسابی به یارو بدیم ها.
ا. ن. : به کی؟ پاپ یا منشیه؟
ر. م. :تو هم راه افتادی ها حاجی محمود.باشه شما با خط خودت نامه رو بنویس من ترتیب رسوندنشو میدم. اصلا خودم میبرم ایتالیا میدم به دسش.
ا. ن. : به دست کی؟ پاپ یا..........
نوشتن پایان نمایشنامه بر عهده خواننده است. از این اشعار میتوانید استفاده کنید.
مشکل من مشکل این هاله است
علتش شاید دعای خاله است
هاله دور سرم پنچر شده
شایدم در زیر باران تر شده
...... پایان

یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹

شعری در رثای یارانه های مرحوم

سوم اکتبر 2010

شعری برای مرحومان مغفوران یارانه ها که مدتها کمک کار مردم بودند
این شعر را پارسال سروده بودم اما با توجه به حال و هوای فعلی و اینکه مسئله حذف یارانه ها به یک معضل جدی مردم و یکی از عوامل مهم گرانی و تورم تبدیل شده، آنرا با کمی اضافات دوباره تقدیم می کنم.

در رثای یارانه ها!!ا

مردن یارانه ها

چون هدفمندی گرفته دامن یارانه ها
زرد از بوی "هدف" شد گلشن یارانه ها

نان مردم گر گرانتر شد، ببم جان بی خیال
احمدی خندان شد از برچیدن یارانه ها

در کنار سیدعلی یک عده ای گردن کلفت
کارشان شد جمعه ها مالیدن یارانه ها

می خورد لپ لپ بسیجی لقمه یارانه را
گردنش مثل شتر، از خوردن یارانه ها

می خورند و چوب توی مغز مردم می زنند
بس "هدفمند" است این بلعیدن یارانه ها

این جماعت جملگی اهل نماز و روزه اند!!
نیست هرگز قصدشان چاپیدن یارانه ها

گر حکومت نیست قانونی، نباشد بی خیال
کاملا قانونیه خشکاندن یارانه ها

آنکه از اعدام خلق الله لذت می برد
نیست باکش هیچ او در کشتن یارانه ها

هست اگر ملت دچار فقر، بازم بی خیال
دست دولت همچنان در گردن یارانه ها

بود یارانه از اول یار مردم یک کمی
این زمان در جیب دولت مسکن یارانه ها

بسکه چاپیدند، آنانکه حکومت می کنند
از درآمد ها و هم از مخزن یارانه ها

ته کشیده پول نفت و گاز و اکنون ای دریغ
کرده دندان تیز بهر خوردن یارانه ها

آنکه در خلوت دو لپی می خورد یارانه را
می نمایاند خودش را دشمن یارانه ها

می رود مجلس که یاران باز تاییدش کنند
درد سر ساز است دیگر ماندن یارانه ها

می کند تایید او را باز مصباح الدماغ
الغرض در ضد شرعی خواندن یارانه ها

با خبر کن گشنگان زیر خط فقر را
تا بخوانن فاتحه در مردن یارانه ها

------------------

دوشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۹

خواب رفسنجانی



رهنمود خمینی برای نجات رفسنجانی

رفسنجانی مدعی است که بارها خمینی را در خواب دیده و از او رهنمود گرفته. او شرح و تفسیر آخرین خواب خود را در مجلس خصوصی برای دوستانش تعریف کرده است. راست یا دروغش به عهده خودش. راوی بی تقصیر است.

خواب دیدم که امام آمده است
شاخه ای گل به سر من زده است

گفت ای اکبر رفسنجانی
تو چرا اینهمه سر گردانی

موقع خواب چرا غمگینی
خواب آشفته چرا می بینی

از چه ناراحتی ای اکبر من
بخورد درد و بلات تو سر من

پاک کن اشک خودت را تپلی
خط نینداز بر آن لپ گلی

گفتم ای روح خدا در ملکوت
حل کن این مشکل من جان عموت

سیدعلی کرده مرا پاک مچل
سرم از غصه او گشته کچل

بعد از آن روح خدا زد تو سرم
و به من گفت که من خیلی خرم

گفت ای مردک بی ریش الاغ
من ندارم مث تو خنگ سراغ

پیش از اینها تو ملیجک بودی
صاحب دنبک و دستک بودی

تو خودت خامنه را خر کردی
با کلک یکشبه رهبر کردی

سالها جای تو اون بالا بود
عشق می کردی و نیشت وا بود

هرکه می کرد مخالف خوانی
می کشیدیش اوین مهمانی

به نویسنده و چه و چه نگار
میزدی نیش کشنده مث مار

در کفت بود همه بیت المال
جیب های تو پر از مال حلال

توی ایوان زیر "داس مه نو"
قیمه می خوردی و باقالی پلو

حالیا مثل پشه زر می زنی
بر نصیحت هام تو تر می زنی

من نگفتم مگه این شیخ گدا
آخرش می کنه بیچاره ترا

او ترا با چه و چه چیز می کنه
اون دوتا لپ ترا جیز می کنه

گفتم آقا به فدای کلکات
جان صد همچو ملیجک به فدات

تو بگو من چه کنم چاره کنم
تا به کی هی خودمو پاره کنم

شده ام سکه یک پول سیاه
جان به لب گشته ام از دست سپاه

ای امام من و ای مرشد من
خدعه یادم بده و حرف بزن

بعد از آن گفت امام ای اکبر
بیخودی اینور و اونور تو نپر

چاره درد تو لاکن کلکه
مکر کن، حیله بزن ای خرکه

دشمن تو نه فقط سید علیه
احمدی هم پی اون صندلیه

تفرقه بین دوتا شان بنداز
لاکن از پیش خودت حرف بساز

بد بگو پیش یکی از دگری
بش بگو اون یکی گفته تو خری

الغرض یاد بگیر از خود من
خدعه کن با همه و حقه بزن

تا به اینجا برسد صحبت ما
شد امام از نظرم نا پیدا
---------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

جمعه، مهر ۰۲، ۱۳۸۹

حرفهای من در مراسم یاد بود ستار لقایی


مراسم یادبود ستار لقایی که در 23 سپتامبر 2010 در سالن شهرداری ایلینگ لندن با حضور نزدیک به چهارصد نفر برگزارشد. گفتار پایانی این مراسم توسط حسین پویا دوست نزدیک ستار لقایی انجام گرفت.
به یاد دوست نازنینم ستار عزیز
من زیاد وقتتون رو نمی گیرم. چند دقیقه فقط احساساتم رو بطور مختصر در باره ستار عزیز و رفتنش میگم. اجازه بدید اول دوتا رباعی را که استاد خویی برای رفتن ستار گفت براتون بخوانم
یک
وقتی به دل از جهانِ انسان سیریم،
فرسوده تن از جفای او، می میریم:
می میریم و می نهیم داغ اش بر دل:
یعنی ازش انتقامِ خود می گیریم.

دو

بگذشت ز امروز و به فردا پیوست.
بگذاشت گذشتن و به "مانا" پیوست.
نیکان را فردوس همان تاریخ است:
ستّارِ عزیز هم بدانجا پیوست.

باورم نمیشود که دارم در باره رفتن ستار حرف می زنم. خیلی دلم میخواست که در زنده بودنش این مراسم رو به عنوان مراسم قدر شناسی از زحمات دراز مدت ستار برای پیشبرد ادبیات مبارزاتی در خارج از کشور برگزار میکردیم. اما حیف که غفلت کردیم. رفتنش برای من که یکسال گذشته را تقریبا در کنار او گذراندم و اگر نه هر روز که یک روز در میان با او بودم و در جریان پیشرفت مریضی اش و درد و رنجی که می کشید بودم بسیار سخت بود. اصلا دلم نمیخواست که او را از دست بدهم. باورم نمیشد که این سرطان لعنتی بتواند او را از پای دربیاورد؛ نه برای اینکه سرطان را دست کم میگیرم اما فقط به این دلیل که او را بسیار دوست داشتم.
او را دوست داشتم نه فقط به این خاطر که دوست خوبی بود و یا آدم خوبی بود و در حق دوستانش و در حق همه کسانی که محتاج کمک بودند از هیچ چیز فرو گذار نمی کرد. و نه به خاطر جوانمردیش و پایداریش در دوستی، و نه حتی به خاطر اینکه به خود من هروقت به کمکش نیاز داشتم از هیچ کمکی کوتاهی نکرد. چه کمک برای حل و فصل مسائل روزانه زندگی کردن در غربت و چه در چاپ کتابهایم. نهایت کمک را کرد. که البته اینها همه کافی است که انسان کسی را در حد عضوی از خانواده اش دوست داشته باشد.
اما من دوستش داشتم به خاطر اینکه زخم سیلی مرتجعین را در گوش داشت و سی سال این زخم را با خودش کشید و درد استخوان شکسته گوش و ناراحتی های چندین بار عمل جراحی را تحمل میکرد و بر خلاف خیلی ها هیچگاه فراموش نکرد که این زخم را چه کسی به او زده. هیچگاه فراموش نکرد که مردم ایران چقدر از این سیلی ها خورده اند و چه درد و رنجی می کشند. نان را به نرخ روز نخورد و با نان به نرخ روز خورها سخت مخالف بود. همیشه پیگیر مسائل ایران و مردم ایران بود.
در آخرین مطلبی که بعد از جریانات یکسال اخیر ایران در سایت دیدگاه منتشر کرد اینگونه نوشت
حکومت تصور می کرد با ترفندهای خبیثانه اش، که ترویج فحشا و اعتیاد در بین جوانان، و سانسور وقیحانه ی رسانه ها و برقراری حکومت پلیسی، بخشی از آن ها بود، می تواند سلطه اش را بر مردمی با فرهنگ حفظ کند. به همین دلیل هرگز گوش برای شنیدن پیام های مردم ایران، به ویژه دانشجویان نداشته و ندارد. عرصه هر چه بر این حکومت تنگ تر آید، آنان بیشتر به جفنگ می آیند. برای آن ها که پایشان بر لب گور است، تنها ماندن در حکومت اهمیت دارد. ولاغیر. از این رو برشمار تفنگ ها و مزدورانش هر روز می افزاید و حلقه ی محاصره علیه مردم را تنگ و تنگ تر می کند. اما دیر یا زود این حلقه با ورود تفنگ به دست های مردمی که شمارشان کم نیست، گسسته خواهد شد. و آن گاه شیپور آزادی دمیده خواهد شد.

ستار همیشه از درد استخوان سوز توده های محروم کشور نوشت و همیشه راه مماشات فرصت طلبان را با رژیم اسلامی افشا کرد و تنها رهائی مردم ایران زمین را در رفتن این نظام می دید و برای این هدف تا آخرین لحظات عمرش تلاش کرد. ستار هرگز امید و ایمان خود به تحول و دگرگونی سیاسی اجتماعی در کشورمان از دست نداد و تا به آخر ایستاد
اما بالاتر از سیاسی بودن و مبارز بودن به قول یکی از دوستان بدجوری انسان بود! بد جوری آدم مانده بود! دلش مثل دل یک کودک نازک و شکستنی بود. دلش آلوده نشده بود! صفا و محبت و راستی از سرو رویش می بارید. عشق به زندگی و کار را در او حس میکردی.از ملا و استبداد بطور طبیعی بیزار بود. از آن نوع آدمهائی بود که در دوران ما کمیابند.
و به قول دوست دیگری:
مرگ عجیب مقتدر است. بر خلاف زندگی. مردگان نیز در اقتدار مرگ شریک میشوند و بیکرانه میشوند. مقتدر تر از ما زندگان و بیکرانه تر از ما زندگان. ستار رفت و تن خسته بر جا نهاد و حالا چه اقتداری دارد. از دروازه عبور کرد. لباسهای تن را گذاشت برای ماو خودش رفت

مرگ برای ستار رهاننده از چنگال دردهای جانکاه سرطان استخوان بود، اما برای من و همه کسانی که مثل من و ستار فکر می کنند، از دست دادن چنین یار و همرزم و پشتیبانی بسیار سخت و دردناک است.
در خاتمه حرفهایم گمان می کنم که لازم است به عنوان دوست ستار از خانمش عفت خانم که در طول دوران مریضی ستار بار سنگین پرستاری از او رو بر عهده داشت قدردانی کنم و براش آرزوی سلامتی و طول عمر بکنم
و خطاب به ستار می گویم که ستار جان همیشه به یادت خواهم بود و روزی که ایران آزاد بشود؛ اگر زنده باشم، در خاک ایران به یادت سرود ای ایران ای مرز پرگهر را زمزمه خواهم کرد.







سه‌شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۹

تامین برق و بنزین لبنان






پنجم سپتامبر 2010

تامین برق لبنان!!
سفیر رژیم آخوندی در لبنان؛ که اسمش هم تصادفا غضنفر است گفته است که رژیم خامنه ای قادر است مشکل برق لبنان را ظرف شش ماه حل کند و مسئله بنزین لبنان را نیز به راحتی پاسخ بدهد. آگاهان تصور می کنند که منظور این آقا غضنفر سفیر که خودش احتمالا از دانشمندان سپاه است این است که دارو دسته خامنه ای و احمدی نژاد قادرند که ظرف شش ماه چندین نیروگاه اتمی تولید برق و چندین سایت غنی سازی اورانیوم برای تامین سوخت آنها در لبنان راه اندازی کرده و به این ترتیب با تهدید اسرائیلی ها به بمباران اتمی، از آنها بخواهند که کمبود برق و تاسیسات برق رسانی لبنان را حل کنند. در مورد بنزین هم اگاهان مسائل منطقه اینگونه اظهار نظر کرده اند که به زودی با پالایشگاه های متعددی که در ایران به کار خواهد افتاد رژیم خامنه ای قادر خواهد بود کمبود بنزین لبنان و عراق و افغانستان و اوگاندا و بولیوی و بوکینافاسو و بقیه کشورهای نیازمند را حل کنند.
شاعر در این زمینه می فرماید:

آنان که برق را ز اتم بهره ور کنند
آخر چرا همیشه به لبنان سفر کنند

یک دفعه هم به کشور چاچانیا برن
با روس ها گفتمان حقوق بشر کنند

زان پول نفت و گاز که بر سفره ها برند
یک خورده خرج چاقو و تیغ و تبر کنند

ساماندهان صحنه ی ساندیس و ساندویچ
یا رب روا مباد که شب را سحر کنند

با پول نفت مشکل لبنان چو حل شود
فکری به حال زار مش رمضون و قمر کنند

حرف از زیادی بنزین مرا مات می کند
دستور مرکز اینکه مریدان رو خر کنند

تا مشت بر دهان همه مستکبران زنند
از وام سوریه همه صرفنظر کنند

از بسکه می خورند از اموال مردمان
خلق خدا از اینهمه دزدی پکر کنند

دائم دروغ و خدعه و نیرنگ کارشان
گوش فلک ز گفته های "گه هربار" کر کنند

پیراهنی که خون خلق به رویش شتک زده
دیریست این جانیان همه روزه به بر کنند

هرگز گمان مبر که تا روز خشم خلق
این جانیان ز دزدی و غارت حذر کنند

دارم به دل امید که این جمع مفتخور
یک بار با توپولوف به خراسان سفر کنند
-------------------------------------------

وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/




چهارشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۹

آرزوهای من و سیدعلی


بیست و چهارم آگوست 2010

آرزوهای من و سیدعلی
(با اجازه جناب مولانا)

من:
ایرانیم، رهایی ایرانم آرزوست
مثل همه، سقوط شریرانم آرزوست

این جانیان مرتجع و قاتلان دزد
ویرانه کرده اند آنچه که من آنم آرزوست

اخبار سنگسار، دل ما ریش می کند
سنگی چنان به کله شیخانم آرزوست

ای خلق قهرمان به خیابان برون روید
آخوند رنگ پریده و لرزانم آرزوست

طنز است شعر من که در این غربت سیاه
یک جرعه خنده بر لب یارانم آرزوست

آزرده از خیانت شیخان مرتجع
بار دگر کشیدن سیفانم آرزوست

آن شیخ بی خرد که وجودش تقلب است
گو گمشو ای کلاغ ، من انسانم آرزوست

سیدعلی:
دی خامنه نوشت به فرمانده سپاه
زندان و داغ و کشته ی پنهانم آرزوست

گفتند چاره می نکند کرده ایم ما
گفت آنچه چاره ای بکند آنم آرزوست

چشمک زد او به حقه وافور ناصری
نالید کآن سناتور کرمانم آرزوست

هرگز نمیرد آنکه از این حقه جان گرفت
من حقه بازم، حقه فراوانم آرزوست

زین احمدی نژاد انیشتن شدم ملول
یک احمق جعلق نادانم آرزوست

آنگه نوشت نامه دیگر به احمدی
زان بمب ها که خورد به ژاپانم آرزوست

گفته ست جنتی که به جنت چو میروم
هفتاد و هفت حور و سه غلمانم آرزوست

زین جنتی که عالم دهر است خسته ام
یک شیخ بی خرد تر از ایشان آرزوست

زان خاتمی که گردن او هست مثل خر
من راضیم، خران دوچندانم آرزوست

بالله تظاهرات مرا خفه می کند
یک فوج لات و لوت ز لبنانم آرزوست

من:
هرگز گمان مبر که فرو خوابد این قیام
"آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست"

شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۹

راهنمایی به احمدی نژاد

حسین پویا
ششم آگوست2010

احمدی نژاد گفت:
- تا هفت سال دیگر انسان به فضا می فرستیم. این کار به معنای تسلط ایران(منظورش آخوندهاست)بر فضاست.
همچنین محمود احمدی نژاد در یک مصاحبه تلویزیونی مدعی شد اطلاع دقیق دارد که آمریکا ظرف سه ماه آینده به دو کشور منطقه حمله خواهد کرد. او از این کشورها نامی نبرد.

راهنمایی به احمدی نژاد

"رو سر بنه به بالین"* این ملتو رها کن
فکری به حال زار آخوند بی نوا کن

شیخ وقیح هرگز شرم از کسی ندارد
بزمجه ی جعلق، تو شرم کن حیا کن

از بس دروغ گفتی دنیا به حیرت افتاد
این سنگ پاست یا رو، این راز برملا کن

گفتی به زودی زود، کس را فضا فرستم
خود عازم فضا شو، لطفی بیا به ما کن

فیل اتم شکافی، پنچر شده ولش کن
یک کشف تازه بنما، فیل دگر هوا کن

آن سیدعلی برایت بس نقشه ها کشیده
تو راه خویشتن را از راه او جدا کن

گویا خیال دارد قربانیت نماید
تو زودتر بجنب و آن شیخ را فدا کن

مصباح هم برایت دارد خیال بر سر
رو کاسه کوزه اش را برهم بزن صفا کن

از جنتی حذر کن، افکار او مدرن است
یک شیخ مرتجع تر پیدا کن و بابا کن

آن هاله منور بر گرد کله ات را
روشن کن و جهان را در نور آن نیگا کن

بنگر تو کافران را، در حال کفر ورزی
شمشیر خویش برکش، سرها زتن جدا کن

بنگر تو در اروپا، غوغای بد حجابی
برخیز و با چماقت، یک حمله ازقفا کن

تو وارث "امامی"، هرچند نا تمامی
احکام آن مچل را جاری کن و روا کن

تو دکتر فیزیکی، استاد جیک و جیکی
جاهیزه! نوبل را، امسال ادعا کن

تنظیم خانواده، یک حیله و فریب است
از غرب برحذر باش، یک بچه را سه تا کن

آسایش شماها تفسیر این پیام است
سکو برای اعدام، هرگوشه ای به پا کن

کهریزک و بسیجی دیگر اثر ندارد
فکری به حال زار آن سیدعلی گدا کن

مردم همه به هوشند، در دفعتان بکوشند
آن روز جای موشک، یک موش دست و پا کن

سوراخ موش آنروز، کمیاب و بس گران است
سوراخ موش خود را امروز ابتیا کن

* منظور اینست که "سرتو بذار بمیر"
-----------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

جمعه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۹

سوالات قرمز ا میرحسین موسوی و پاسخ سبز دفتر ایشان


سوالات قرمز از میر حسین موسوی
و پاسخ سبز دفتر ایشان
"منافقین از کفار بدترند و این منافقین بودند که با آتش زدن خرمن های کشاورزان و شکنجه کردن خودشان باعث شدند که ما مع الاسف آب و برق و اتوبوس را نتوانیم برای همه امت اسلامی مجانی بشویم و فقط توانستیم برای بسیجی ها مجانی باشیم. لاکن ما اگر چند هزار نفر از اینها را همان ابتدای انقلاب اعدام کرده بودیم حالا اینقدر معتاد و فقیر و بیکار و بدبخت و غیره و چه و چه در کشور ما وجود نداشت." (امام خمینی)ا

یکشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۹


جولای 2010
تقدیم به مجاهدین شهر اشرف

شیخک درمانده، پشمک الدین علم الهدی؛ امام جمعه مشهد فرموده:ا
"در جنگ سایبری خلاف شرع نداریم. هک کنید. در جنگ سایبری خلاف شرع ها جایز می شود"


استیصال شیخ. هک کنید!!

هک کنید این سایتها را هک کنید
سایتهای ضد ما را هک کنید

هرکه چیزی بر علیه ما نوشت
خانه ی آن بی خدا را هک کنید

از اطاق بچه هاشون نگذرید
همچنین بیت الخلا را هک کنید

بر اساس شرع انور جایز است
هرچه را، حتی دعا را هک کنید

فیلم و اینتر نت که غیر شرعیه
فیلم های سینما را هک کنید

ضربه ها خوردیم از "موش" و کلیک
گربه ها را، موش ها را هک کنید

طبق فتوای اخیر رهبری
بادهای بی صدا را هک کنید

نیست پروای قیامت، مومنین
آدمای بینوا را هک کنید

بچه ها هم بر ولایت یاغی اند
مشق های بچه ها را هک کنید

یاغیان امروز باید هک شوند
روز دیگر طاغیا را هک کنید

همچنین از بیت خود غافل نشید
والده ی آق مصطفی را هک کنید

از کلاهی ها منافق تر کسی
نیست، پس زیر کلا را هک کنید

بر نظامی هم نباشد اعتماد
گاهگاهی هم سپا را هک کنید

از بسیجی هم مشو غافل یره
بعض وقتا هم اونا را هک کنید

برخی از روحانیان هم دشمنند
زیر آن عمامه ها را هک کنید

بعضی از این ریشها قلابیه
زیر ریش حاج آقا را هک کنید

الغرض بهر نجات این نظام
سیدعلی را، مجتبی را هک کنید

----------------------
وبلاگ نوشته ها و اشعار حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

دوشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۹

آخرین بیانیه میرحسین موسوی




ای عزیزانی که اهل پرسشید
گاه چوبید و گهی مثل کشید

آگهم من از سوالات شما
می کنم راحت خیالات شما

من خمینی را فراوان مخلصم
چون به او از راه ایمان مخلصم

بود او مردی درست و با نبوغ
در همه عمرش نگفته یک دروغ

آنچه در پاریس گفت آن محتشم
جمله را انجام داده بیش و کم

نان و آب و برق مجانی شده
مملکت غرق فراوانی شده



چهارشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۹

درد دلهای احمدی نژاد





23 جون 2010


درد دلهای احمدی نژاد

"روزها فکر من اینست و همه شب سخنم"
که کسی گیر بیارم توی دهانش بزنم

میکروفن گیر بیارم هی بالا پائین بپرم
مامانم میگه که من بلبل شیرین سخنم

هرکه گوید ز تقلب و تورم سخنی
می زنم تو دهنش گردنشو می شکنم

هاله نور مرا هرکه که انکار کند
طبق دستور، توی چاه عمیقش فکنم

سیدعلی گفته بازم نفت ببرم زیمبابوه
از سر طاس موگابه دو سه تا مو بکنم

بعد از اونم بروم مملکت هوگو چاوز
همره خود ببرم عمه و اقوام و زنم

گفته محکم بزنم توی دهان اوباما
اگه نه مجتبی محکم میزنه تو دهنم

گفته از روس پدرسوخته دیگه جنس نخر
اون پدر سوخته به چین گفته که من زر می زنم

حکم مصباح چنین است که هنگام دعا
از غنی سازی و از بازرسی حرفی نزنم

دوش از حضرت ایشان بشنیدم می گفت
بنده از بابت هیکل به خدا پیلتنم

حکم داده ست که من منبع علم و هنرم
گفتم از روی تواضع که منم من نه منم

یک دعا داده بهم گفته بمالم همه جام
نسخه تایپی اونو بزارم تو کفنم

این دعا خاصیتش اینه که درمون می کنه
شپش و مار اگر نیش بزنه بر بدنم

الغرض حضرت مصباح به من مفتخره
خود او گفته که این بزمجه جدا که خره

------------------




سه‌شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۹

آیا خامنه ای از اشرف و مجاهدین می ترسد؟

چند کلمه حرف جدی
صرفنظر از اینکه چه مشی و طرز فکر سیاسی داشته باشیم ، صرفا بعنوان ایرانیانی که به سرنوشت و رویدادهای مربوط به وطنشان حساس هستند، این سوال میتواند کنجکاوی ما را بر انگیزد:

"اگر مجاهدین آنچنانکه رژیم ادعا میکند یک نیروی شکست خورده، بی سلاح و بی اثر هستند، پس اینهمه لشکر کشی و اقدامات خلاف قوانین بین المللی و حقوق بشر و اینهمه عجز ولابه و درخواست والتماس و ... برای اخراج مجاهدین از عراق یا حداقل جابجائی آنها برای چیست؟"
نگاهی به مواضع و اقدامات رژیم علیه نیروهای مستقر در اشرف با همکاری گماشتگانش در عراق در یکسال گذشته، بویژه پس از خیزشهای مردمی بعداز انتخابات خرداد88 بطرز آشکاری حاوی پیام نه چندان ناشناخته ایست: "ترس" !

دوشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۹

سخنرانی خامنه ای برای کارگران حزب اللهی



بنده به جان مادرم از روی شما کارگران عزیزی که در اینجا جمع شده اید خجالت می کشم. نه به خاطر اینکه مثلا نان در سفره نداشته باشید و یا کم به خانه می برید و از روی زن و بچه تان خجالت می کشید. نخیر!!. درست است که فقر و نداری برای مردم ما مایه افتخار و سرفرازی است اما در نظام الهی ما بحمداله وضع کارگران حزب اللهی اگر از تجار محترم بهتر نباشد بدتر نیست (شعار حضار: الله اکبر......). من از روی شما خجالت می کشم و خودم را و نظام را وامدار شما میدانم برای اینکه شما حقیقتا برای این نظام زحمت می کشید بطوریکه همه جاتان پینه بسته. دستتان، پاتان، مغزتان، خلاصه همه جاتان.

ادامه سخنرانی

جمعه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۹

عوامل ایجاد زلزله در تهران و بم شناسایی شدند

به نقل از نشریه اینترنتی اصغرآقا-هادی خرسندی
در باره‌ی پیشنمازی که گفت عشقبازی باعث زلزله میشود
به دوست عزیز و برادر نازنینم «مهدی فلاحتی"ا

با یار پریروز دلی یک دله کردیم
یعنی که دوتائی هوس زلزله کردیم
اول که نشستیم به درددل معمول
یکخرده درین رابطه از هم گله کردیم
بعدش به لب و دست و زبان کام گرفتیم
تا قرص اثر کرد به من، حوصله کردیم
آنگاه زمین لرزه شد آغاز و چه گویم
از اینکه دوتائی اله کردیم بله کردیم
در هر دم و هر بازدمی یادی از آن شیخ
تعریف ز همراهی این سلسله کردیم
گفتیم که باید بفرستیم به او تکس
کای حجت الاسلام کلینکس! ‌کلینکس
!

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۹

افشای مکالمات تلفنی اوباما و احمدی نژاد




منشی:
- بله.... کیه اول صبح. بنال بینیم با کی کار داری؟

صدا از آنطرف خط به فارسی با لهجه انگلیسی:
- الو صب شما بخیر. اونجا آفیس آگای پروفسور احمدنجات بود؟ اینجا دفتر پرزیدنت اوباما بود. مستر اوباما میخواست با آگای پروفسور چند کلمه صحبت زد.

منشی با صدای بلند:
- حاجی محمود. با شوما کار داره. انگلیسی حرف میزنه. میگه از طرف اوباماس. همون یارو که نخست وزیر ایتالیاس. من که انگلیس سرم نمیشه. خودت ببین چی میگه.

احمد نژاد از اون اطاق:
- با وفا، اوباما که نخست وزیر ایتالیا نیس. رئیس جمهور چیزه... چیز دیگه... هلند. نه .... افریقای شمالی... نه.. همون یارو امپریالیسه. چیه اسمش؟

منشی:
- منظورت امریکاس؟



ادامه بحث و مکالمات را اینجا بخوانید. مکالمه تلفنی اوباما و احمدی نژاد

شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۹

رفسنجانی نامرد هزارچهره






16 آوریل 2010

هاشمی رفسنجانی:
"اگر لازم شود می آیم به نماز جمعه تهران. وظیفه امام جمعه آگاه کردن جامعه در خصوص مسائل جاری کشور و روابط بین المللی است."ا

رفسن "جانی هزار چهره"

باز آمد کوسه از دریا برون
می چکد از گوشه لبهاش خون

بر سرش عمامه از جنس کفن
می تراود از تنش بوی لجن

در منافق بازی استادی بزرگ
هم رفیق گله، هم همدست گرگ

از خمینی خدعه ها آموخته
صدهزاران جان مردم سوخته

تا خمینی زنده بود، این نابکار
نیش می زد مردمان را مثل مار

کوسه خونخواره بی چشم و رو
می کند اینک ز "مردم" گفتگو

کوسه دریای ژرف سنگ پا
سالها خوانده نماز جمعه را

در نماز جمعه ی "وحدت شکن"
داده او فرمان قتل مرد و زن

بود او فرمانده میدان جنگ
مردم بیچاره را می کرد رنگ

چون ملیجک با خمینی جور بود
قتل عامش را حمایت می نمود

تا خمینی ریق رحمت سر کشید
کوسه خونخوار را نوبت رسید

اولش او سیدعلی را خر نمود
یکشبه آن شیخ را رهبر نمود

بعد از آن شیخ اکبر کوسه نشان
شد رئیس دولت چاقو کشان

در وزارتخانه ی امنیتش
هرکه رفته، تیغ و چاقو قسمتش

چون نبود او را از اول ریشه ای
بود او دشمن به هر اندیشه ای

دست در دست گدای بی سواد
حرث و نسل مردمان بر باد داد

حالیا آن ناکس بی چشم و رو
باز گشته با شعار "گفتگو"!!

آنهمه سرکوب را برده زیاد
میدهد حالا شعار "انتقاد"

حرف من با او بود این یک کلام
خفه شو ای کوسه ی خط امام

----------

/

یکشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۹

سال همت و وفور نعمت




سیزده بدر 1389

خامنه ای در سخنرانی شروع سال جدید گفته است:
"امسال سال همت مضاعف و کار مضاعف است"
گماشته بزمجه اش هم گفته که:
"امسال سال وفور نعمت است"

سال همت و وفور نعمت

همت کنید ای مومنین، امسال سال همته
سال نجات بنده از این منجلاب حیرته

همت کنید ای قاضیان در دادگاه انقلاب
جاری کنید اعدام را، اعدام میخ قدرته

هرجا کسی یک انتقادی کرد یا چیزی نوشت
اعدام ایشان واجبه، تردید کردن غفلته

همت کنید ای پاسداران در تمام شهرها
کار شما امسال هم، ایجاد رعب و وحشته

همت کنید ای بازجویان توی زندان اوین
کار مضاعف لازمه، پونصد نفر تو نوبته

اصل ولایت را اگر شخصی بگوید باطله
باید که آویزان شود از تخم، این یک سنته

گفتم به آن بزمجه که، محمود جان کاری بکن
گفتا مگر طوری شده؟ من که خیالم راحته

گفتا نوشتم نامه ای انداختم در جمکران
توضیح دادم من در آن، "آقا" دچار زحمته

آمد جواب از جمکران، غصه نخور محمود جان
برخیز و با "آقا" بگو، این وحشتش بی علته

اوضاع کشور عالیه، نفت آمده بر سفره ها
امسال سال شادیه، "سال وفور نعمته"

گفتم که بزمجه تو هم دجال تر از بنده ای
این را بدان امسال هم سال فشار امته

بازاری خط امام از آنطرف خندید و گفت
"آقا" خودش هم واقفه، امسال سال غارته

در سایه "آقا" و حاج محمود و مامورینشان
ما می خوریم و می بریم و میفرستیم کلکته

زین حرفها یک رهگذر لبخند زد، آنگاه گفت
شاید که "آقا" چاره تان، بازم "شیاف وحدته"

------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۹

داستان بهشت رفتن یکی از مریدان خامنه ای




بسیجی: ای نامردا. اون دنیام که بودم این آخوند کمیته سه چار دفه بند کرد به ما و هی تو گوشمون میخوند که آخوند مثل دکتر میمونه و به آدم محرمه و از اینجور چیزا. یه بار گفت اگه پسر عاقلی باشی و قول بدی چندتا از این بچه های محله رو بیاری که من توضیح المسائل بهشون یاد بدم قول میدم بعد از یه سال میکنمت رئیس بسیج محله. بعدشم تا فرماندهی سپاه همینجوری میری بالا. خیلی وقتا هم پیشنهاد پول میکرد. اما ما خودمون ختم روزگاریم. چند دفه پولشو گرفتیم و زدیم به چاک.

چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۸

شعری برای آمدن نوروز پیروز به کوری چشم آخوندای پفیوز






با تبریک عید به همه ی مجاهدان و مبارزان راه آزادی وطن. نوروز بر
همه آنانی که "گواهی درد را با قلم، به چشم جهانیان پدیدار می کنند" مبارک.
با امید سرنگونی هرچه زودتر رژیم جهل و جنایت آخوندی.ا


بهار و نوروز؛ دشمن ملا

زمستان رفت و نوروز از ره آمد // بهار شاد و پیروز از ره آمد
شکوفه خنده زد بر شاخ گیلاس// به صد رنگ دل افروز از ره آمد
به جنگ دشمنان عید و شادی// دوباره حاجی فیروز از ره آمد
دل آخوند از نوروز خون است// چرا باز عید نوروز از ره آمد
چرا بلبل چنین مست است و خندان// چرا قمری بدآموز از ره آمد
برای حد زدن بر بلبل مست// بازم آخوند پفیوز از ره آمد
به خونخواهی بلبل لشگر گل// به کف شمشیر و نیمسوز از ره آمد
که تا آتش زند بر ریش ملا// نگار آتش افروز از ره آمد


ندارد چاره ای ملای پفیوز
بجز مردن در این ایام نوروز


بود نوروز ملا روضه خوانی// که بر منبر کند جفتک پرانی
پریشان می شود از نام نوروز// بود او دشمن شور و جوانی
کلید شادیش در اشکم اوست// بود استاد سور و سورچرانی
به عمر خود نبوئیده ست یک گل //نبرده بو ز عشق و مهربانی
تنفر دارد از آواز بلبل //تم دلخواه ملا نوحه خوانی
اگر دیدی تو ملا در خیابان// بزن توی سرش آنسان که دانی
اگر تو کم نمایی روی ملا// کند ملت همیشه قدردانی


نماید چاره ی آخوند پفیوز
نگهبان بهار و میر نوروز

چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۸

خبرگان و خواب قیلوله شان





روضه خوانهای دوره شاهی
دشمنان خرد و آگاهی

میلیونرهای دوره یاقوت
از جنایاتشان جهان مبهوت

صاحب قصر و صاحب ریشند
هریکی شاه حوزه خویشند

ظاهرا عشق سیدعلی برسر
می خورند از مواهب "رهبر"

جملگی نوکران سیدعلی اند
عاشقان مقام و صندلی اند

رانت خواری مرام و مسلکشان
می خورند و نمی گزد ککشان


جمعه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۸

اتوبوسم اتوبوسای قدیم. به هر نامردی سواری نمیدادن



25 فوریه 2010

مصاحبه سیمای جمهوری اسلامی با
یکی از اتوبوسهای شرکت کننده در مراسم 22 بهمن

بینندگان عزیز در اینجا مصاحبه ای را که خبرنگار ما در جریان مراسم دشمن شکن 22 بهمن در نزدیکیهای میدان آزادی با یکی از اتوبوسهای شرکت کننده در مراسم انجام داده، به سمع و نظر شما می رسانیم.

خبرنگار:
با تعظیم به رهبر معظم انقلاب و با تکریم به رئیس جمهور محترم و با ترحیم به اتوبوسهایی که در جریان جنگ تحمیلی نابود شدند و با تنظیم به موتور پاک اتوبسهایی که در جریان فتنه اخیر به دست فتنه گران و منافقین تنظیمشان به هم خورده و پیکر پاک و تمیزشان به آتش کشیده شد. هم اکنون در خدمت یکی از اتوبوسهایی هستیم که متعلق به بسیج یکی از شهرستانهای جنوبی کشور است. این اتوبوسهای متعهد و مکتبی با حضور خودشون در این نهضت عظیم، جفتک محکمی به اگزوز استکبار جهانی و عوامل داخلی اش زدند.
خوب اتوبوس جان به تهران خوش آمدی. لطفا خودت را معرفی کن و بگو که از کجا آمده ای و چرا آمده ای و به قول معروف هرچه میخواهد دل تنگت بگو.

اتوبوس:
بسمه ای تعالی و با درود به رهبر دولوکس و کولردار انقلاب و با سلام به رئیس جمهور دنده اتوماتیک بی ترمز و کلاچ. راسش ما به فرموده رهبر کیفور العالمین، با هزار زحمت از راه دور خودمون رو اینجا رسوندیم که بگیم ای رهبر راننده، زودتر بزن تو دنده. و ای رهبر آزاده، ایران پر از مواده. ما دو سه شب و روز کوبیدیم و اومدیم. هزار کیلومترم بیشتر. هرچی که ما را اومدیم، به عشق آقا اومدیم. با بیست سی تا اتوبوس دیگه از یه شهرستان دور اینجا اومدیم. البته بین راه هم با اتوبوسای دیگه که میامدن چفت شدیم. ما اومدیم که اولا مشت محکمی بزنیم توی رادیاتور همه ی اتوبوسای دو طبقه ساخت انگلیس و آمریکای جهانخوار. بعدشم یه لگد بزنیم توی اگزوز این اتوبوسای دراز تاشو عامل امپریالیس. بعدشم میخوایم از آمریکای جهانخوار بپرسیم که چی از جون آقای ما میخواد. ما اهل کوفه نیستیم، دنده خلاص بایستیم. آهای امریکا، چی از جون مردم ما میخوای؟ چرا این آمریکاییا و انگلیسیا چشم ندارن که ببینن مردم ما تو ناز و نعمت غلت می زنن و ساندیس و ساندویچ مجانی میخورن؟ ما اتوبوسای خط امام خامنه ای نمیخوایم تا ابد گازوئیل مصرف کنیم. ما سوخت اتمی میخوایم. به این عوامل استکبار میگیم که ما اهل کوفه نیستیم، بی گازوئیل بایستیم.

خبرنگار:
حالا به اونم میرسیم برادر، ببخشید اتوبوس. شما بفرمایید که چند نفر را با خودتان آوردید و فکر می کنید که چند نفر در این حرکت عظیم حمایت از رهبر گرانسنگ و با حال شرکت کرده اند؟

اتوبوس:
واله خود من تقریبا یه پونصد صد نفری آوردم. البته واسه اینکه در این راه دراز صدمه ای به مسافرین عزیز که همگی از بسیجیا و فدائیان آقا هستند نرسه سعی کردیم بیشتر از نصف ظرفیت سوار نکنیم. یعنی در واقع از مرکز دستور داشتیم که رو هر دوتا صندلی یه نفر بشینه که راحت باشه و بتونه ساندیس و ساندویچشم رو بذاره کنارش و راحت بخوره و بخوابه که یه وقت خدا نکرده خاطره بدی از این سفر عبادی سیاسی پیدا نکنه که دفعه دیگه نیاد. و گرنه اگه همه صندلیا رو پر میکردم طبق حسابای رهبر کولر دار اقلنش می شد پنج هزار نفر. البته چون فکر میکردیم تهرونیا توی این هوای سرد حالشو نداشته باشن بیان بیرون، برادران نیروی قطاری و طیاره ای هم امت همیشه در صحنه رو از شهرها و راه های دور آوردن که امیدوارم در این دنیا ولی فقیه چار در موتورعقب و در اون دنیا هم امام خمینی دولوکس ، رامت حرکاته ازشون راضی باشه و همیشه باکشون پر و بادشون تنظیم باشه.

خبرنگار:
حالا بفرمائید که به نظر شما که یک وسیله مدرن و مکتبی هستید چند نفر به این تظاهرات اومدن؟

اتوبوس:
واله همونطور که قراره آقا بعدا بفرمان یه ده ها میلیونی باید اومده باشن. الان اینجا اقلا پنجاه هزارتا اتوبوس وایستاده. هر اتوبوسم اقلا پونصد نفر اورده باشه میکنه به عبارت همون پنجا میلیونی که آقا قراره بفرمان. البته اینا غیر از اون ده پونزده میلیونیه که قراره از همین تهرون بیان.

خبرنگار:
دم شما گرم، ببخشید یعنی رادیاتور شما خنک. البته گفتن خیلی اتوبوس اومده برای اینکه نشون بدن که بسیج شهرستان چقدر به آمدن به تظاهرات تهران علاقمنده و نخواسته جای خالی تهرانیا در این تظاهرات حس بشه، اما نه دیگه پونصد هزارتا. البته توی حساب و کتاب برادران بسیج و سپاه و رهبر و رئیس جمهور هم که اصلا نمیشه اما و اگر کرد. اما شما که دستتون توی کاره و دسته دنده تون نوارپیچی شده، فکر میکنی واقعا ده ها میلیون جمعیت اومده باشه؟

اتوبوس:
حرفای بودار می زنی برادر.ببینم شما هیچوقت دانشجو بودی؟

خبرنگار:
بله. واله جزو سهمیه خانواده روحانیت یه چند سالی دانشجو بودم.

اتوبوس:
خوب همینه که آقا می فرمان باید ریشه دانشگاه رو خشکوند. تا میرید دانشگاه اولین کاری که می کنید دین و ایمونتون رو از دست میدین. وگرنه کدوم بسیجی دلسوخته ای به حرفای رهبر مکرمش شک می کنه؟ مگه شهر هرته؟ من اصلیتش نمی فهمم شما جوونای مومن بسیجی و حزب اللهی برای چه میرید دانشگاه. اگه پول و مقام می خواید که کسی از شما مگر خواسته که دکتر و مهندس باشید تا بشید وزیر و وکیل و مدیرعامل. اگرم مدرک دکترا میخواید که خوب شما خودت بهتر میدانی که مدرک هر دانشگاهی رو بخوای برادرای وزارت براتون جور می کنن. اگه هم یکوقت هوس بکنید اسمتون توی نشریات جهانی به عنوان متخصص و مطلب نویس در بیاد که میتونید هر مطلبی را از هرجای عالم کش برید و به اسم خودتون چاپ کنید. کی به کیه؟ پس دیگه چه مرگتونه؟ چرا میرید دانشگاه که منحرف بشید و دین و ایمونتون را از دست بدید؟

خبرنگار:
بدم نمیگی ها. انگار از خیلی از این نماینده های مجلس بیشتر سرت میشه. اینو ولش کن بریم سر یه موضوع دیگه. میگم در این شرایطی که رژیم ما هیچ مشکلی نداره و همه چیز برای امت حزب اله آماده س، اگه از شما بپرسن از ولی فقیه معظم چه تقاضایی داری چی میگی؟ البته منظورم سوخت اتمی و روغن و لاستیک نو و این چیزا نیست.

اتوبوس:
ب.....ه. از شوما بعیده. کی از رهبر لاستیک و روغن میخواد. مگه رهبر بلانسبت شما دکون پنچر گیریه. اون دنیا رو عشقه جوون. ما اگه دستمون به دامن آقا برسه اولندش از حضور رهبر فروزنده تقاضا داریم که چاقو و قمه در اختیار ما بذارن که ما هم به نوبه خودمون بتونیم لاستیکای منافقین و دانشجوا و ضد انقلابو تیکه تیکه کنیم و فیض ببریم. دومندش آرزومون اینه که رهبر معظم دوازده چرخ، بشینه پشت فرمانمون و ما رو بزنه به کوه تا ما جونمون را فداش بکنیم. سومندش میخواستیم از آقا تقاضا کنیم که یا خودشون یا یک کدوم از این روحانیون بالامقام، توی رساله شون یه چیزیم راجع به اتوبوس بنویسن. ما خوشمون نمیاد که همه ش راجع به خر و شتر و اینجور چیزا باشه.

خبرنگار:
مثلا چی بگن راجع به اتوبوسا؟ بگن گوشتش حلاله یا حرومه؟ یا اگه کسی فلان کار رو با یک اتوبوس بکنه دیگه با اون اتوبوس نمیشه رفت خدمت آقا؟

اتوبوس:
نه بابا این حرفا چیه؟ مثلا بگن که اگه کسی کسی رو کشت دیه ش دوتا اتوبوسه. اگه کسی زد تو چش و چار کسی دیه ش دو حلقه لاستیک و یه دسته دنده س. یا مثلا آدما وقتی وارد اتوبوس میشن اول پای چپشون رو بذارن. یا مثلا احکام نجاسات و کارای دیگه توی اتوبوس چه جوریه. این بسیجیا وقتی تو اتوبوسن خیلی بوگند راه میندازن. حال آدم بهم میخوره. کاش میشد آقا یه فتوا بدن که کارای بودار توی اتوبوس حرومه. از این چیزا دیگه.

خبرنگار:
چقدر آرزو داری اتوبوس!! میگم ماشاء اله با اینهمه آرزو بازم رنگ و روت تازه س و لاستیکاتم نوه. چقدر توی صف وایستادی که لاستیک نو بهت دادن؟

اتوبوس:
- اولندش که ما اهل کوفه نیستیم، توی این صفا بایستیم. دومندش رنگ و رومون مال اینه که بسیج خیلی از ما کار نمیکشه. اون دوره طاغوت بود که مث خر از ما اتوبوسا کار می کشیدن. الان دوره یاقوته. آدم یا اتوبوس فرقی نمی کنه. وظیفه اول همه اینه که به ولایت فقیه وفادار باشن و واسه ش گاز بدن و دنده عوض کنن. ما فقط تو مراسما میایم. بقیه ش استراحته. البته به نظر میرسه این روزا تهدید شهادت اتوبوسا رفته بالا. اگه اوضاع همینطور ادامه داشته باشه موندن خطرناکه. باید یه جوری خودمون رو به دوبی بسونیم. سومندش در مورد لاستیکم همونطور که گفتم به قول شاعر ما اهل کوفه نیستیم، بیخود تو صف بایستیم. از شما چه پنهون دوسه روز قبل از اینکه راه بیفتیم بیایم، حاج آقا رئیس بسیج به ما فرمودن؛ یه مومنی نذر کرده که چند حلقه لاستیک نو واسه ی سلامتی آقا به مستحقین بده، شمام بیا ده پونزده حلقه شو بگیر تبرکه، ثواب داره. مام که دست نماینده آقا رو نمیتونستیم رد کنیم. می تونستیم؟ شوما بودی میکردی؟ خلاصه لاستیکا رو گرفتیم. چن حلقه شو انداختیم زیر خودمون. بقیه شم فروختیم به قوم و خویشا. خدا روزی رسونه.

خبرنگار:
خیلی ممنون که وقتتو به ما دادی. همیشه نو نوار باشی اتوبوس.

اتوبوس:
سالم باشی جوون. قدر این حکومتو بدون. با این ریخت و قیافه تو هیچ کجای دنیا به تو از این شغلا نمیدن. قدر این حکومتو بدون.
------------------
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/

دوشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۸

مکالمه اضطراری خامنه ای با احمدی نژاد


14 فوریه 2010


مکالمه تلفنی خامنه ای و احمدی نژاد


خامنه ای :
الو محمود، بزمجه، کجایی؟
نگفتی تو مگر داری میایی؟

خیال کردی که ما اینجا خیاریم؟
الان یک ساعته چشم انتظاریم

همه اینجا نشسته گوش تا گوش
تن لرزان ، دهان ها بسته، خاموش

پدر سوخته مگر غیرت نداری؟
که ما را در خماری می گذاری

تو رفتی تا بیاری تازه اخبار
گذاشتی باز ما را تو سر کار؟

بگو، زودتر بگو، از اون صداها
چه میخوان باز اونا از جان ماها؟

اگه دارن اینا از تو شکایت
چیکار دارند با اصل ولایت

احمدی نژاد:
سلام آقا، ببخشید دیر کردم
توی درگیری اینجا گیر کردم

نپرس آقا که اوضاع پاک خیطه
بسیجی زرد کرده در کمیته

گزارش میدهم با آه و ناله
گمانم رفته پامان توی چاله

نمیدانی که قاضی صل لواتی
زدست این جوونا کرده قاطی

حالا یک خورده حرفاشون چی چیزه
گمونم ترسشون داره می ریزه

ولی با من ندارن دیگه کاری
نمیخواد یک نفر دیگه بیاری

گمونم یادشون رفته کی ام من
شعاری بر علیه من نمیدن

گمونم با شمام کاری ندارن
دیگه اسم شمارم کم میارن

نمیدانم چه میخوان این جماعت
نمی کنن چرا از ما اطاعت

خامنه ای:
شعاراشون مگر اصلا چه بوده
که بر روشون بسیج آتش گشوده

شعاراشون اگر بر ضد من نیست
پس این تیر و تفنگ و دود و دم چیست

چقدر جمعیت آوردید محمود؟
سه ملیون بود یا ده می لیون بود؟

بگو زود تر که جانت در بیاید
الهی که فغانت در بیاید

احمدی نژاد:
نکن هولم آقا، الآنه میگم
برات از فتنه بیگانه میگم

شعاراشون علیه دیکتاتور بود
یه خورده توپشون البته پر بود

یه حرفایی هم از "اسب" شما بود
ولایت خر داره، اسبش کجا بود؟

می گفتن مرگ بر "اسب" ولایت
که از من می کنه ایشان حمایت

خامنه ای:
پسرجان واقعا خیلی فلانی
تو فیثاغورثی، گوستاو لوبانی

بخورد تو سرت "اسب" ولایت
الهی که بری قربان عمه ت

جماعت دشمن "اصل ولایت"
می خوان از جا درآد نسل ولایت

تو در فکر الاغ و اسب و گابی
همون بهتر بری خونه ت بخوابی

پایان مکالمه
-------------------------

دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۸

دو رباعی تازه از استاد طنز معاصر - هادی خرسندی

اعدام جوانان وطن کار شماست
فردای شما به چوبه‏ی دار شماست
بدکاره چنین، کدام دین، دین شماست؟
خونخواره چنین، کدام علی یار شماست
*************
گر رهرو و گر رهزن و گر راهبری
هر روز ز روز پیش خونخوار‏تری
خواهی که نفهمند تو چه جانوری
برخیز و دمی تکان بده که بشری!

جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۸

شماره سوم از داستان دنباله دار پایان نامه سیدعلی خامنه ای



هشتم بهمن 1388

پایان نامه سیدعلی خامنه ای – شماره سوم

چنانچه در شماره پیشین به عرض سروران عزیز رساندم، پس از آنکه مجمع دایناسورهای پیر کفتار مردم خوار و سرپاسدارهای جنایتکار بی اختیار در بیت العنکبوت خامنه ای روضه خوان منقل نشان جمع شدند، آن فقیه نابکار دریافت که حسین شریعتمدار تواب ساز گردن دراز و قاضی سعید مرتضوی چاچول باز همچون گراز غایبند. پس تصور کرد که همچنانکه او خواسته، آن حسین شریعتمدار نامبرده، آن سعید مرتضوی فلکزده را برای خوراندن واجبی به حمام برده و عنقریب خبر شهادت جانگداز آن خدمتگذار ولی فقیه به گوش جهانیان خواهد رسید و اینک دنباله ماجرا.

بر یاران و عزیزان پوشیده مباد که چنانکه خبر گزاریها گزارش کرده اند، آن شریعتمداری نابکار به مناسبت دوستی دیرینه که با آن قاضی آدمکش بدکردار داشت، با خود اندیشید که وقت آن است که شرط دوستی و مودت بجای آورده و آن قاضی نامبرده را در جایی مخفی نموده و ظرف واجبی خالی را به ولی فقیه کامکار منقل نگار نشان داده و اینگونه وانمود کند که آن قاضی فلکزده محتویات ظرف را بلعیده و این زمان در گوری گمنام آرمیده. چنانکه گفته اند:

شریعتمدار آی شریعتمدار
دوای نظافت نیاور به کار

مکش قاضی رند خونخوار را
فراموش کن حکم دربار را

که او هم رفیق خودت بوده است
به خون یلان دستش آلوده است

و اما چون آن اذناب دون صفت و ناکسان بی معرفت به گرد خامنه ای پلشت حیوان سرشت سیاه سرنوشت جمع آمدند، آن فقیه یک شبه ابتدا نان و آبشان داد و آنگاه مدتی دور سر تابشان داد و وعده سرابشان داد و سپس فرمود که ای یاران مارا مشکلات فراوان شده. در روز عاشورا جمعیتی بیشمار به خیابان آمده و مرا که امام و پیشوا و فقیه شمایانم یزید دیکتاتور خوانده و بسیار لعن کرده اند. اگر جلوی این سیل بنیان کن را نگیریم همه چیز را خواهد برد. کشتیبان را سیاستی دیگر لازم است. بنالید ای نابخردان مفتخور تا بدانم که چه بایدمان کرد. به قول شاعر گمنام:

عنقریب است که از ما اثری باقی نیست
شیشه بشکسته و می ریخته و ساقی نیست

شیخی بوزینه شمایل ریش قرمز، حائری نام، شیطان مرام، از آن میان برخاسته زمین ادب بوسه داده و فرمود؛ ای آقا تو بزرگی و ما همه موشیم. هرچه بگویی ما سراپا گوشیم. این بنده اگر پاره ای از اوقات گوی سبقت از درازگوش مظلوم و بارکش مغموم یعنی حضرت خر، می ربایم اما فدایی رهبرم و هرچه گویی به گوش جان بشنوم. اگر پای کارخانه و معدن و امتیاز فلان و بهمان در میان باشد مرا توانی آنچنان در زبان است که فتوای قتل مخالفان یکجا بدهم. چه فرمایی؟ بدهم یا ندهم؟

ای رهبر بزرگ فدای تو مادرم
آتش گرفت از غم ناز تو جیگرم

ای رهبر فقیه تو دادی مرا مقام
سهم مرا ز نفت فرستاده ای مدام

من خاک زیر پای تو و قالی تو ام
من لاجوردی تو و خلخالی تو ام

باید که کشت هرکه تورا نیست نوحه گر
باید که کشت هرکه نباشد مرید خر

بر اهل دانش و بینش پوشیده مباد که آن فقیه بینوا و آن روضه خوان گدا چون این چنین چاپلوسی از آن شیخ ریش قرمز حائری نام جویای مقام و آن احمق پول پرست دستمال یزدی به دست شنید چنان خوش خوشانش شد که فریاد لذتا لذتا از چهار ستون بدنش بر عالم اعلی بلند شد و در همان حالت خلسه رئیس دفترش را فرمود که ای شیخ فی الفور کاغذ و قلم بیاور و قباله ی امتیاز کارخانه ذوب فلزات ظریفه را به نام این ظریف طبع مرد بزرگوار و این عالم خوش ریش خوش کردار ربانی رفتار مرقوم کن تا آیندگان بدانند که ما که رهبر مستضعفین جهان هستیم در دست و دل بازی کم از حاتم طائی نیستیم و بسیار معدن و کارخانه از بیت المال به یاران یکرنگ حبه کرده ایم. پس رو به بقیه حضار کرده و فرمود آیا از میان شمایان کسی هست که کلامی بهتر از آنچه این شیخ گفت بگوید و راهی برای نجات از این اوضاع مرا بنمایاند. که ناگاه مصباح یزدی حرام لقمه آدم کش، من و من کنان از جای برخاست و عرض کرد:

رخصتم ده تا نهان از مردما آیم بسویت
آن سر و آن سینه، آن بالای رعنا را ببوسم

ای بزرگواری که از کان کرمت غریبه و آشنا، خودی و غیر خودی، خورده اند و برده اند و باز هم روح تو را آزرده اند، رخصت بدهید تا مراتب نوکری و چاکری خود را چنان به عرض برسانم که گوش فلک از شنیدن عرایضم کر شود و صد همچون احمدی نژاد از این گفته ها خر شود. چنانچه شاعر شیرین سخن فرموده است:

ای تو از گوستاو لوبن گوستاو تر
از همه گاوان عالم گاو تر

ای اگوس کنت تمام حوزه ها
در جوانی خوانده ای بس روضه ها

ای سرت مثل سر شاه جهان
هیکلت مثل سهند و سبلان

دشمن تو دشمن دین و خداست
کله بدخواه تو از تن جداست

القصه آن شیخ ریش دراز و آن نامرد حقه باز چنین ادامه داد که ای رهبر عزیز بدان و آگاه باش که ما همه خدمتگذار خانه تو ایم. راویان اخبار چنین حکایت کرده اند که آن سیدعلی نابکار از حال آن شیخ و از جانفشانیهای وی در راه اعتلای نظام آخوندی باخبر بود. اما از روی سیاست و بر سیاق کیاست اینگونه اراده کرده که آن شیخ خود را معرفی نماید تا آن دیگران از او بیاموزند و آتش منقل او را بیفروزند. پس بدو فرمود که ای شیخ بگو تا بدانیم که تو که هستی و چه کرده ای. آن مصباح یزدی نامبرده فرمود که ای رهبر کبیر و ای مراد دلیر، من آنم که آنی جهانی تپانم ته استکانی. من آنم که چاه جمکران را که برای ما چونان بانک ملی است بسیار رونق دادم و آن هاله نور بر گرد سر احمدی نژاد بدنهاد مزدور بینداختم و او را بر کارهای خارق عادت و نوکری رهبر کبیر قادر ساختم.

آن هاله نوری که به دور سر او بود
کار خود مان است، که او خود چو کدو بود

آن قاضی سعید معروف را من راه انداخته و بسیار حمایت کردم و چون سگ هار به جان زندانیان دیگر اندیش و جراید انداختم تا چنان کند که هیچ جنبنده ای را یارای مخالفت با رهبری همچون تو نبایشد و هیچکس با کلام خود بر تو لجن نپاشد. من همانم که بر قتل دشمنان رهبر فتوا دادم. من آنم که فتوای قتل روشنفکران و دیگر اندیشان دادم و اکنون اگر اراده کنی و ریش بجنبانی، پاسداران به جان مردم بیندازم تا بگیرند و پاره پاره شان کنند.
خبر چینان سرمست و وبلاگیان زبردست گفته اند که آن خامنه ای شقاوت پیشه یاران گفت که بهوش باشید که ما تا بحال از این مردمان بسیار کشته ایم. با فتوا و بی فتوا. پس برما معلوم شده که از این کار به جایی نرسیم و از کشتار و حبس و شکنجه طرفی نبندیم و عنقریب است که خلق به خانه من فرود آیند و انتقام خون جوانانشان از من بستانند. آنچنان که گفتم مارا سیاستی دیگر لازم است که چون الاغ در گل مانده و راه پس و پیش نداریم.

هیچ رهبر نیست درمانده چو من
چون الاغی مانده ام اندر لجن

گریه کن بر حال زارم احمدی
آمدی بر روزگارم تر زدی

کاش من راه فراری داشتم
کاش از خود اختیاری داشتم

دشمنانم در کمین از پیش و پس
خلق غرانند و من مثل مگس

کشتن مردم ندارد فایده
بیش از این بر قتلشان فتوا نده

راه حل دیگری پیدا کنیم
کرده های خود همه حاشا کنیم

آن شیخان و پاسداران از شنیدن این سخنان حزن انگیز اشک از چشمانشان روان و جسم نحیفشان لرزان و برق سه فاز از ماتحتشان گریزان شد. مدتی سکوت کردند و ناگهان همان مصباح حرام لقمه سر از گریبان برآورد که یافتم یافتم. مرا نظر اینگونه است که فی الحال متخصص احضار روح بیاوریم و روح امام راحل احضار کنیم تا از او صلاح و مصلحت کنیم و راه حل بخواهیم شاید بر ما رحم آورد و چاره کار به ما بنمایاند.

ادامه دارد
--------

پنجشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۸

داستان دنباله دار پایان نامه های سیدعلی خامنه ای- شماره دوم

پایان نامه سیدعلی خامنه ای - شماره دوم
بر اصحاب عشق و معرفت پوشیده نیست و بر یاران دشمن کوب اینترنت و یو تیوب هم پوشیده مباد که چون هریک از یاران و اذناب آن گدای بی شعور، و آن سرمست غرور، از راه دور به بیت العنکبوب بی عبور رسیدند، با نصیحت رئیس دفتر آن نابکار مواجهت یافتند که می فرمود: ایهاالاصحاب چون در محضر "آقا" وارد شوید اول پای چپ برزمین نهید و آنگاه بر پای آن "نایب امام" بوسه زنید. زنهار که شعر نخوانید و شعار ندهید که آن بزرگوار را از خروش دشمن زبون سخت هراس بر دل افتاده و وی را دل پیچه ای مشکل افتاده، چنانکه گفته اند؛

از خروش مردم اندر کوچه ها
خورده گویی سیدعلی آلوچه ها

گشته بدجوری اسیر پیچ دل
کرده ما را پیش دشمن بس خجل

سیلی مردم چنان گیجش نمود
کز سرش عمامه اش افتاده بود

رنگ رویش مثل گچ گشته سپید
کرده از ما یکسره قطع امید
ادامه داستان را اینج بخوانید پایان نامه سیدعلی خامنه ای- شماره دوم

سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۸

پایان نامه سیدعلی خامنه ای - شماره اول


بر ارباب جراید و اصحاب اینترنت پوشیده نماند که آن شیخ نابخرد نابکار و آن قاتل مردان و زنان نامدار، چون فریاد کوه مردان و شیرزنان ایرانی را از خیابانهای تهران شنید، رنگ از رویش پریده، آه از نهادش برآمده، هفت ستون بدنش به لرزه درآمده و عرق سرد تمام هیکل دیرک نشانش را فراگرفت.

چو بشنید آن نعره ها سیدعلی
بلرزید در زیر او صندلی

یکی جیغ زد چون شغال اسیر
که گشته گرفتار چنگال شیر

بلرزید چون بید و رنگش پرید/
یکی آه سردی ز دل برکشید