سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

چهارشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۵



نزدیکیهای شب عید 85
نگرانیهای شب عید آقای سیاسی نژاد
آقای سیاسی نژاد چند روزی است که به شدت نگران است و گرفتار بیخوابی شبانه شده است. تقریبا
مطمئن شده که بالاخره کار رژیم به شورای امنیت خواهد کشید و نگران عواقب این داستان است. همه اش دعا می کند که اگر قرار است اتفاقی برای رژیم بیفتد، دراین شب عیدی نیفتد.واقعیت این است که آقای سیاسی نژاد و دوستانش هزارجور خرج و مخارج دارند. تمام سال را صبر کرده اند که شب عید برسد و بتوانند صنار سه شاهی کاسبی کنند. با هزار زحمت جنس جور می کنند و می فرستند به ایران. پول جنس بده؛ کرایه حمل و نقل بده؛ حق و حساب گمرکچی و برادر فلان و حاج آقا بهمان هم که کمر آدم را خم می کند. آنوقت اگر نتوانند جنس ها را توی بازار شب عید آب کنند یعنی فاجعه. وقتی فکر میکند که ممکن است خدای نکرده این شب عیدی شلوغ پلوغ بشود تنش میلرزد. خودش فکر می کند که او جزو بزرگان و رهبران اپوزیسیون خارج کشور به حساب می آید؛ ولی "خوب او و دوستاش هم مث بقیه مردم خرج دارن". نه که همه امیدشان به بیزنس با ایران باشد. اینجا هم شرکتی دارند و درآمد ناقابلی. اما خوب الان چند سالی میشود که کلی از سرمایه شان را توی همین بیزنس با داخل گذاشته اند. در واقع این بیزنس را مدیون دکتر خاتمی هستند. بعداز آمدن ایشان با دوتا از همرزمان تصمیم گرفتند که از فضای باز بوجود آمده استفاده کنند. به کمک یکی از دوستان با یکی از روحانیون بانفوذ آشنا شده و در زمینه بیزنس از ایشان کمک و راهنمایی گرفتند. از قدیم گفته اند مبارزه سر جاش؛ معامله سر جاش. آقای سیاسی نژاد معتقد است که آدم باید انصاف داشته باشد "یعنی که تمام سال مبارزه؛ شب عید هم معامله". البته نه که بقیه سال بازاری نیست و ایشان و دوستان بیکارند. اما خوب بازار شب عید چیز دیگری است. از قدیم گفته اند اگر میخواهی سیاستمدار خوبی باشی باید تاجر خوبی باشی. به نظر ایشان درست نیست که در این شرایط_ بلبشوی منطقه ای یک دفعه سر و صدا بشود و همه چیز به هم بریزد. به گمان او و دوستانش انقلاب باید مخملی باشد. رنگش فرق نمی کند که آبی باشد یا صورتی. اما حتما بایدمخملی_ مخملی باشد. آنها مخالف هر نوع درگیری و خشونت هستند. وگرنه هیچ چیز را نمیشود کنترل کرد. کار می افتد دست یه عده چریک. سرو کله مجاهدین پیدا خواهد شد و همه چیز به هم خواهد ریخت. اونوقت بیا درسش کن. میگویند: "پاسدارا و علما برادرای مان. توی این سالا ما که جز کمک چیز دیگه ای از اونا ندیدیم. حساب اونا رو باید از حساب حکومت جدا کرد. هرچی سرمایه داشتیم کردیم جنس فرستادیم داخل. تقی به توقی بخوره صاحب یه ریالش نیستیم. باید همه چی تحت کنترل باشه آقا. کشور ما هیچ نیازی به یک انقلاب دیگه نداره". به نظر آقای سیاسی نژاد خیلی حیف شد که جریان دکتر خاتمی نیمه کاره ماند و به جایی نرسید. هرچی فکر میکند که این آخوندای عقب افتاده ی ضد اصلاحات، کی میخواهند از این قضیه اتم بازی کوتاه بیان عقلش به جایی نمیرسد. "این یارو احمدی نژاد یه طویله گاوه". واقعا نگران است که نکند یک وقت امریکایی ها راستی راستی بروند پای محاصره اقتصادی. میگوید: "ضررش که به آخوندا نمیرسه که. ما مردم عادی هستیم که ضرر می کنیم. صنار سه شاهی درآمد_ فرستادن جنس به ایران قطع میشه. حاج آقا هم ممکنه دیگه نتونن تشریف بیارن اینجا. بیزنس بی بیزنس". البته اینکه امریکایی ها دست به جیب کرده اند و قرار است 75 میلیون دلار خرج کنند خود بارقه ی امیدی است. آقای سیاسی نژاد فکر میکند این نشانه ی یک انقلاب مخملی است که به او و دوستانش هم امکان میدهد که هم بیزنس را به یک سرانجامی برسانند و هم امیدوار باشند که در حکومت آینده جزو مقامات باشند. بالاخره باید دستمزد مبارزات چندین ساله شان را یک جوری بگیرند. امیدوارند از این پول چیزی هم به آنها داده شود. با اینحال میگویند: "بالاخره به مام که ندن، به هرکی بدن، به نظر نمیاد که اهل زد و خورد و چریک بازی باشه. عالی میشد اگه از این 75 میلیون دلار یه چیزیش هم به ما میرسید. اما بنظر میرسه که اینا نفرات خودشون رو دارن. بعیده به ما چیزی بدن". اما هنوز هم جای امیدواری هست. در مبارزه نا امیدی یعنی مرگ و نیستی. باید به هرقیمت شده خودشان را به امریکاییها نشان بدهند. "از اون احمد چلبی جاسوس که کمتر نیستیم. نگفتیم ده میلیون؛ اقلا یک میلیونم که بدن دمشون گرم". آقای سیاسی نژاد معتقد است که با همان یک میلیون دلار میتوانند یک سایت اینترنتی راه بیندازند و خودشان را به "هموطنان ایرانی" نیز معرفی کنند. فقط باید "دم چند نویسنده مطرح" را ببینند تا برای سایتشان چند مقاله اختصاصی بنویسند. اینهم که کار سختی نمیبایست باشد. "پول خرج کنی همه چی حله. مبارزه یعنی همین". آقای سیاسی نژاد و دوستان تقریبا مطمئنند که اینطور که امریکاییها پا جلو گذاشته اند رژیم رفتنی است. "البته خدا کنه این شب عیدی نره وگرنه بیزنس بی بیزنس. بعدش بره طوری نیس. اینقد فرصت داشته باشیم که حسابارو جمع و جور کنیم و حاج آقا رو با پولا از ایران خارج کنیم، کافیه. باید امریکاییا رو قانع کنیم که مام کسی هستیم و کاری از دستمون ساخته س". تنها نگرانی آقای سیاسی نژاد اینست که امریکاییها آن یک میلیون دلار را ندهند و آنها مجبور باشند مخارج مبارزه را از جیبشان بپردازند. "نمیشه که آدم هم مبارزه کنه و هم پول خرج کنه". به همین دلیل آقای سیاسی نژاد و دوستانش گرفتار نگرانی و بیخوابی شده اند. لطفا برایشان طلب آرامش کنید.

هیچ نظری موجود نیست: