سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۶

قسمت دوم مصاحبه با م.ساقی






ادامه ی گفتگو با حسین پویا
طنز نویس و سینماگر.
پرسشگر: م. ساقی دبیر بخض چهارسوی اندیشه.
سایت ادبیات و فرهنگ
http://www.mani-poesie.de

25 دسامبر 2007
سوال 1- آیا مایل نبودید بجای یک هنرمند سیاسی، تنها یک سیاستمدار تاثیر گذار بودید. چرا؟

باید عرض کنم که به گمان بنده یک هنرمند سیاسی هم در واقع یک سیاستمدار تاثیرگذار است. این دو را نمیتوان از همدیگر جدا کرد. مسئله اصلی این است که آدم به هرصورتی که میتواند و با تمام نیرو در مبارزه علیه رژیم سرکوبگر و انسان کش جمهوری اسلامی شرکت کند. از آنجایی که انجام کار هنری و مبارزه در جبهه تبلیغاتی با آخوندها علاوه بر اهمیت زیادش، از همه به یک میزان ساخته نیست و کسانی که دستی در کارهای هنری دارند و همچنین کسانی که در این زمینه تجربه و دانش دارند در این میدان راندمان بیشتری دارند، عقیده دارم که افرادی نظیر من بهتر است همه توان و تجربه و استعداد و ذوق و سلیقه شان را در همین میدان به کار بگیرند. چنانچه در مبارزه نظامی علیه رژیم، یک متخصص امور نظامی و یا یک آدمی که وضعیت و شرایط جسمانی اش مناسب اینگونه کارهاست، راندمان بیشتری در زمینه نظامی دارد. اما در شرایط ضروری پیش می آید که همه میبایستی نیروی خود را در یک جبهه بکار بگیرند. گاهی لازم میشود که همه مبارزان مثلا در جبهه ی نظامی و یا در جبهه ی سیاسی و دیپلوماتیک و یا حتی در جبهه ی تبلیغات کار کنند. البته این فقط در مدت کوتاهی ضروری میشود. اما خوب بهرحال وقتی شرایط ایجاب کند، از آنجایی که هدف همه سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندهاست، نمی بایستی از هیچ کوششی فروگذار کرد. اما اگر منظور شما در شرایط عادی و مثلا شرایطی است که مردم ایران از شر رژیم آخوندی خلاص شده اند، در آنصورت من ترجیح میدهم که به همین کارهای فرهنگی و هنری با تم سیاسی مشغول باشم.


سوال 2- چه پیام و پیشنهادی به نیروهای پراکنده ی اپوزسیون دارید؟
اول به این مسئله اشاره کنم که من بخشی از این پراکنده گی را به دلیل ارتقاء سطح دانش و فرهنگ سیاسی مخالفین رژیم میدانم. البته منظورم در جبهه ی اپوزیسیون معتقد به سرنگونی و براندازی ملاهاست. بخشی نیز به خاطر تلاشهای ضدانقلابی دستگاه اطلاعاتی و تبلیغاتی آخوندهاست. نمیتوان انتظار داشت که آخوندها برای ایجاد تفرقه در بین مخالفین خودشان هیچ کاری نکنند. اما میتوان انتظار داشت که سیاسیون و مبارزین و مخالفین آخوندها با دیدی عمیقتر به مسائل و مشکلات ایران و مسائل مبارزه با ملاهای جنایتکار نگاه کنند و به اصطلاح گول تبلیغات آخوندها را نخورند. داشتن نقطه نظرهای متفاوت یک حرف است و تکرار و تبلیغ گفته های وزارت اطلاعات رژیم یک حرف دیگر. انتقاد به نیروهای سرنگونی طلب یک حرف است اما پراکندن بذر ناامیدی و دم از ماندگار بودن رژیم آخوندی زدن یک حرف دیگر. اگر سمت و سوی مبارزه ی همه مخالفین و اپوزیسیون همواره در جهت براندازی رژیم جمهوری اسلامی باشد، آنوقت حتی اگر به صورت مشخص و بیان شده، همه در یک جبهه ی واحد نباشند، باز هم حاصل مبارزات همه در جهت منافع مردم و در جهت براندازی و سرنگونی آخوندهاست. البته چقدر خوب است که همه باهم باشند. اما من فکر میکنم این یک مقداری ایده آلیستی است و در عمل چنین چیزی پیش نخواهد آمد.

سوال 3- منظور شما سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن آخوندهاست؟

- عارضم به حضور شما که این سیاست نه ساخته و اختراع آخوندهاست و نه تنها استفاده کننده اش آخوندها هستند. توی این کره خاکی هر کشوری که دارای حکومت دیکتاتوری است، مبارزین و آزادیخواهانش آماج تیرهای تفرقه افکنی حکومت هستند. در دورانی که هنوز کشورهای به اصطلاح جهان سومی اغلب زیر اشغال استعمار گران بودند هم، از همین روش برای خنثی کردن مبارزات مبارزین آزادی استفاده میشد. اینکه انگلیسی ها اینقدر به حیله گری و تفرقه افکنی میان مخالفین و دشمنانشان معروف شده بودند هم در همین راستاست. با اینحال آخوندها در این زمینه از نمره بالایی برخوردارند. مثلا حالا که بعداز نزدیک به سه دهه حکومت، کوس رسوایی شان بر هر کوی و برزن نواخته شده و مطمئن شده اند که انکار سرکوب و جنایت در حق مردم ایران و مبارزین دیگر فایده ای ندارد، اینگونه تبلیغ می کنند که از بین اپوزیسیون و مخالفین معتقد به براندازی، هرکس که بیاید از آنها بدتر خواهد بود. بخصوص این تبلیغات را در مورد کسانی می کنند که فکر میکنند امکان براندازی و سرنگونی دارند. مثل مجاهدین و شورای ملی مقاومت. عواملشان را در داخل و خارج بسیج می کنند تا بنویسند و بگویند که اگر مجاهدین به حکومت برسند از آخوندها بدتر خواهند بود. یا اینکه حالا که دیگر نمیتوانند منکر وجود شکنجه های قرون وسطایی در زندانهایشان بشوند، اینگونه تبلیغ می کنند که مجاهدین هم مخالفینشان را شکنجه می کنند. همان سالهای اول انقلاب خود خمینی همیشه میگفت که اینها خودشان، خودشان را شکنجه می کنند و به گردن کمیته و نیروهای حزب اللهی می اندازند تا نظام را بدنام کنند.
به گمان من روشنفکران و مبارزینی که به سرنگونی ملاها معتقدند می بایستی با این سیاست تبلیغاتی مبارزه جدی بکنند. حتی اگر مخالف نقطه نظرات مجاهدین و شورای ملی مقاومت هستند.

سوال 4- ارزیابی شما از رژیم حاکم بر ایران در مقابل هنر وهنرمندان دلسوز و آگاه چیست؟

واقعیت این است که این رژیم هیچ شباهتی به دیکتاتوری های متعارف و امروزی!! ندارد. در یک رژیم دیکتاتوری به اصطلاح قرن بیستمی ( مثل رژیم شاه)، هنرمند میتواند کار هنری اش را بکند و کاری هم به کار حکومت نداشته باشد. رژیم هم تا وقتی که هنرمندان و روشنفکران موی دماغش نشده اند و به نفر اصلی (مثلا شاه) کاری ندارند، دستشان را باز میگذارد که کارشان را بکنند. هفته نامه ای مثل "توفیق" کاملا در انتقاد و دست انداختن هویدا و پایین تر از او آزاد بود. البته عوامل اطلاعاتی و دستگاه سرکوب با چشمانی باز مواظبند که یک وقت یک گوشه ای از یک کار هنری و یا یک اثر روشنفکری مثل مقاله و غیره، به دیکتاتور نخورد. در این مورد اصلا هم با کسی شوخی ندارند. یادمان هست که مثلا به بعضی از فیلمها و کتابها اجازه پخش نمیدادند و گاهی حتی جلوی پخش برخی ترانه ها را هم میگرفتند. سازنده برخی از آهنگهای مرحوم فرهاد خودش میگفت که چندین بار به ساواک احضارش کرده اند که مثلا منظورش از ساختن ترانه جمعه و غیره چه بوده.
اما در نظام دیکتاتوری ایدئولوژیک فقط مسئله این نیست که هنرمند و روشنفکر به دیکتاتور و راس نظام کاری نداشته باشند و به اصطلاح به آنها بند نکنند. دیکتاتوری ایدئولوژیک و در وضعیت ما دیکتاتوری مذهبی حرفش این است که همه باید در خدمت او باشند. هنرمند و روشنفکر بیطرف نداریم. یا خودی هستی و اجازه نفس کشیدن داری و میتوانی کدخدای ده را ببینی و ده را بچاپی و یا غیر خودی هستی و نفست را میگیرند. همان اوائل انقلاب همه هنرمندان را خانه نشین کردند. بسیاری را به زندان بردند و شکنجه کردند و شلاق زدند. برخی مجبور به ترک کشور شدند. ملاها هم سعی کردند که "هنرمندان اسلامی" بسازند. چندتایی هم ساختند مثل مخملباف. اما بعد دیدند که از حزب اللهی هنرمند در نمیاید و بهتر است کمی کوتاه بیایند و سیاست دیگری در پیش بگیرند. نه اینکه بخواهند کمی آزادی بدهند و دست هنرمندان را باز بگذارند بلکه اینکه به هنرمندان غیر مکتبی هم اجازه بدهند که اگر بخواهند، در خدمت نظام باشند و مثلا "فیلم اسلامی" بسازند. این کمی کوتاه آمدن فرصتی شد برای فرصت طلبان. برخی از به خارج آمده ها هم فرصت را غنیمت شمردند و به زیر قبای ملا خزیدند و یکشبه "مسلمان" شدند. از این نمونه کم نبودند. از شاخص ها میشود از مهرجویی اسم برد که بعد از سه چهار سال در خارج ماندن برگشت به زیر قبای ملاها و اعلام کرد که ضوابط ارتجاعی و ضد انسانی وزارت ارشاد آخوندها برای فیلمسازی نه تنها بد نیست که بسیار هم خوبست و اصلا لازم است. بعضی ها هم شرافتمندانه بر سر اصولشان ایستادند و تن به ذلت ندادند. از شاخصهای این دسته هم که تعدادشان کم نیست میتوان از پرویز صیاد و هادی خرسندی و منوچهر سخایی و مرحوم عماد رام اسم برد.
اما آنچه که من به آن اطمینان دارم این است که اگر هنرمندی شرافتمند باشد و نخواهد هنرش را وسیله "کاسبی" بکند و برای مخاطبینش و مردمی که او را حمایت کرده و میکنند ارزش قائل باشد، حاضر به تن دادن به حضور و قوانین ضد بشری و ضد هنر آخوندها نیست. حاضر است در فقر زندگی کند و امکان انجام کار هنریش را نداشته باشد اما ذلت اطاعت از جمهوری اسلامی را نمی پذیرد.
این را هم اضافه کنم که وقتی خاتمی به اصطلاح رئیس جمهور شد، یکی از دامهایی که در خارج گستراند، دامی بود که شکارش هنرمندان بودند. فقط برخی از به اصطلاح روشنفکران نبودند که به این دام افتادند و به تصور باطل اینکه خاتمی اصلاح طلب است اظهار شادمانی کردند و شروع به رفت و آمد به ایران کردند. البته بعدها که دیدند خاتمی هم مثل بقیه آخوندهاست برخی شان اظهار ندامت کردند اما خوب ضربه خودشان را به جنبش مبارزه برای سرنگونی رژیم زده بودند. برخی از هنرمندان هم همین راه را رفتند و به دام وزارت اطلاعات رژیم افتادند و به خاطر منافع شخصی پشت پا به منافع مردم زدند. اینجاست که باید گفت خاتمی واقعا دجال و دغلکار بود و توانست عمر رژیم را هشت سال طولانی تر بکند. بازهم بودند هنرمندانی که گول خاتمی را هم نخوردند. دمشان گرم. هنرمندان و بخصوص هنرمندان سرشناس باید این را بپذیرند که مسئولیت مهمی بر گردن دارند. وقتی گول وعده های دجالی مثل خاتمی را میخورند باید بدانند که ضربه ای که به مبارزه و جنبش آزادیخواهی میزنند بیش از یک فرد عادی است. وقتی کسی مثل کیارستمی که شناخته شدگی جهانی دارد، در باره احمدی نژاد و رفسنجانی در آن نامه معروفش آن حرفها را میزند و مردم را تشویق و ترغیب میکند که در انتخابات فرمایشی آخوندها شرکت کنند، ضربه اش خیلی سنگین است. این خیانتی است که در تاریخ هنر ایران برای همیشه خواهد ماند. همانطور که فیلمسازی که از هیتلر حمایت کرد و برای او و در حمایت و تبلیغ از ایدئولوژی نازیسم فیلم ساخت، تا ابد مورد لعن و طعن مردم آلمان و دیگر انسانها و بخصوص فیلمسازان و دست اندرکاران سینما خواهد بود. و یا به اصطلاح هنرمندانی نظیر الیا کازان که در جریان مارکسیسم زدایی مکارتیسم در امریکا در دهه 50 ، به خاطر ادامه کارشان و یا تنفرشان نسبت به مارکسیسم، با اف بی آی همکاری کردند و همکارانشان و دیگر دست اندرکاران صنعت سینما را لو دادند و باعث دستگیری و انزوایشان شدند، هنوز بعد از شصت سال مورد تنفر فرهیختگان و هنرمندان امریکایی و دیگر کشورها هستند.

سوال 5- چه رابطه ای بین تاتر و سینما وجود دارد؟
تا اونجایی که به مسائل تکنیکی مربوط میشود، بقیه دوستانی که به این سوال جواب
دادند، جوابهاشان خوب و فراگیر و نسبتا کامل بوده. اما برای من که مدتی کار تاتر کرده ام و بعد رفته ام دنبال کار سینما، دلیل اصلی این انتخاب در واقع این بوده است که سینما و تلویزیون دارای مخاطب عام هستند و تاتر دارای مخاطب خاص. به علاوه مخاطبین سینما و تلویزیون بسیار گسترده و در اشل ماکرو هستند و این درحالیست که مخاطبین تاتر در اشل میکرو و محدود هستند. همین باعث شد که من که علاقمندم کارهایی که میکنم بیشترین تاثیر را در زمینه مبارزه با رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی داشته باشد به سینما و تلویزیون رو بیاورم. البته آخوندها تلاششان را کرده اند که از هنر و هنرمندان تاتر هم در جهت منافع خودشان استفاده ببرند. مدتها تاتر "اسلامی" راه انداختند. که البته مثل "سینمای اسلامی" یک موجود ناقص الخلقه بود که "سر زا " رفت. سعی کردند که فرصت و امکانات در اختیار اهل تاتر بگذارند تا مثلا تعزیه خوانی تقویت بشود و نقالی به روضه خوانی تبدیل شود. تعدادی از اهالی و علاقمندان به تاتر هم دنبال این داستان ها رفتند. برخی از دست اندرکاران سینما و تاتر در خارج از ایران هم متاسفانه پادویی آخوندهای جنایتکار را پذیرفته اند و گاها در کشورهای مختلف، به اصطلاح فستیوال تاتر راه می اندازند و از داخل ایران کسانی را برای راه انداختن نمایش تعزیه به خارج می آورند. نمونه این کارچاق کن های هنری رژیم جمهوری اسلامی در آلمان و در انگلستان حضور و فعالیت دارند.

سوال 6- نقش هنر و هنرمند، در گسترش آزادی و مردمسالاری در کشورهای زیر ستم چگونه است؟

من قبل از اینکه در باره نقش هنرمندان در گسترش آزادی و مردمسالاری در کشورهای زیر ستم حرف بزنم لازم است که در باره وظیفه هنرمندان در این کشورها بگویم. اولین و مهمترین وظیفه یک هنرمند در اینگونه کشورها این است که از هنر خودش در جهت مبارزه با دیکتاتوری و خلاصی مردم از ستمی که بر آنها میرود استفاده کنند. هنر ابزار و اسلحه ی بسیار تاثیرگذار و مهمی است. یک شعر خوب، یک قطعه موسیقی انگیزاننده و حتی یک نقاشی و کاریکاتور سیاسی تاثیر بسیار چشمگیری در آگاهی مردم و در تحریک و تشویق آنان به مبارزه با دیکتاتوری دارند. (و البته هنرمندان خود فروخته ای هم که با دیکتاتورها همراهی میکنند و از رژیمهای دیکتاتوری حمایت می کنند و هنرشان را در خدمت دیکتاتورها میگذارند تاثیرات منفی چشمگیری در مبارزه برای آزادی دارند. بیخود نیست که آخوندها اینهمه تلاش می کنند که هنرمندان را "بخرند". و از کسانی مثل کیارستمی و مهرجویی و دیگران در جهت تثبیت سلطه ی جهنمی شان بر مردم ایران کمک بگیرند و استفاده کنند.). خوب اینکه روش مبارزه در اینگونه کشورها چیست خودش مقوله است که باید جدا گانه در باره اش بحث کرد. اما بهرحال با داشتن تحلیل مشخص و درست از شرایط مشخص هر کشور و جامعه میتوان روش درست و اصولی مبارزه را تعین کرد. اما بعد از مشخص شدن روش اصلی و اصولی مبارزه، هنرمندان هم باید در جهت و در جبهه ی اصلی مبارزه حضوری فعال داشته باشند. البته مبارزه در هر زمانی بهای خودش را می طلبد. در بسیاری از کشورهای دیکتاتوری حضور در جبهه ی اصلی مبارزه یعنی به خطر انداختن جان و مال و خانواده. در کشور خودمان هنرمندان زیادی در مبارزه با رژیم زندانی وشکنجه شدند. برخی را تحقیر کردند و سازشان را توی سرشان شکستند. و بسیاری هم جانشان را برداشتند و به خارج از کشور آمدند اما در همین خارج کشور به مبارزه ادامه دادند. یاد هنرمندانی مثل ویکتور خارا که در شیلی به دستور پینوشه کشته شد و دکتر غلامحسین ساعدی که در غربت دق مرگ شد به خیر باد. نمونه ای از آثار تاثیر گذار را اگر بخواهم معرفی کنم به تاتر شهر قصه زنده یاد بیژن مفید باید اشاره کنم. تاتری که در دوران شاه ساخته شد اما نقش زیادی در معرفی سیستم دیکتاتوری و فاسد حاکم بر کشور و همچنین آخوندهای همدست دربار داشت. بعد از انقلاب هم که هیچگاه اجازه پخش در ایران نداشته و نمیتواند داشته باشد. چرا که آخوندهای مزور را کاملا افشا کرده است. و یا نمایشنامه های زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی. مثلا نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب. نمایشنامه ای که به روشنی نحوه برخورد ملاهای مرتجع را در رابطه با آثار ارزشمند هنری نشان میدهد. و همچنین اشاره جالبی دارد و در واقع افشا میکند نقش روشنفکران خود فروخته و مزدور رژیم را. خلاصه کنم. هنر و هنرمند نقش بسیار تعین کننده ای در مبارزه با رژیم های سرکوبگر دارند. و البته نا گفته نماند که در کشورهای نسبتا دموکراتیک هم یکی از تضمین های ماندگاری دموکراسی، آزادی هنر و هنرمندان است. و در مقابل، در همین کشورهای دموکراتیک، هنرمندان هم وظیفه و نقش مهمی در آگاه کردن مردم جامعه به حق و حقوقشان دارند.

پایان

وبلاگ حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/


جمعه، آذر ۳۰، ۱۳۸۶

نمایشنامه یک پرده ای



حسین پویا - اول زمستان 86
رئیس جمهور مکتبی!!
نمایشنامه در یک پرده
صحنه: اطاق منشی مخصوص ولی فقیه. دکور صد در صد مستضعفی شامل تعدادی مبل چرمی و میز کار و میز پذیرایی و لوستر و چراغها ایستاده و غیره همگی ساخت ایتالیا. چند تخته فرش ابریشمی به دیوار آویزان و تعدای هم روی زمین افتاده. روی میز پذیرایی کوتاه انواع و اقسام اطعمه و اشربه و میوه جات چیده شده.
در اطاق منشی مخصوص ولی فقیه همهمه ای برپاست. یکطرف اطاق، احمدی نژاد و وزیر اطلاعات (آخوند اژه ای) در حال بحث و جدل هستند و هرکدام دیگری مسئول برگزار شدن تظاهرات دانشجویان در روز شانزده آذر قلمداد می کند. در طرف دیگر چند تن از سرداران سپاه در باره تولید بمب اتمی و موشک های دوربرد بحث و جدل می کنند. منشی مخصوص که از اینهمه سرو صدا و همهمه حوصله اش سر رفته و شاید هم عصبانی شده به آنها اخطار میدهد که ساکت باشند و مزاحم جلسه خصوصی آقا با برخی از آیات عظام نشوند. اما گوش کسی بدهکار نیست و همهمه همچنان ادامه دارد.
منشی : برادران لطفا آرامتر صحبت کنید. آقا را ناراحت نکنید. اینجا که جلسه هیئت دولت و اطاق جنگ نیست. مگر تابلوی بالای در آقا را نمی بینید که نوشته است "رهبر مستضعفین جهان". ایشان دغدغه مستضعفین جهان را دارند و شما اینطور آزارشان میدهید. همین پیش پای شما ایشان فقهای اوگاندا و سودان و سومالی و چند کشور افریقایی را به حضور پذیرفته بودند و مسئله مستضعفین افریقا را حل و فصل کردند. قرار است درآمد نفت و الماس و طلای کشورهای افریقایی را هم تا حداکثر دو ماه دیگر به سر سفره های مردم افریقا ببرند. ایشان که فقط مسئول حل مشکلات شعیان ایران و عراق و لبنان نیستند. شما قدر این "آقا" را نمیدانید چرا؟ ( بغض منشی میترکد و هقی میزند زیر گریه). جلوی چهارتا دانشجو را نتوانستید بگیرید که تظاهرات نکنند و شعار ندهند. دل "آقا" را به درد آوردند.
اژه ای (وزیر اطلاعات): اینا که دانشجو نبودن حاج آقا. مگر شما اطلاعیه وزارت اطلاعات را ملاحظه نفرمودید؟ تازه، شعارها که علیه "آقا" نبودند.
منشی: فکر کرده اید خر گیر آورده ای مومن؟
(اژه ای عصبانی میشود): خودت خر گیر آوردی. به وزیر اطلاعات توهین نفرمایید؟
منشی: بشین سر جات ملا. شما هنوز کوچکتر از اون هستید که با منشی مقام معظم رهبر مستضعفین جهان درشت گویی بکنید. اگر نمیدانید بهتر است بدانید که اون اعلامیه را "آقا" به بنده دیکته کردند و من هم به حاج محمود آقا دادم.
احمدی نژاد: بله درسه. خود "آقا" فرمودند بنویسیم اونا اصلا دانشجو نبودن و تعدادي اخلال گر بودن که با استفاده از كارت جعلي دانشجويي به قصد برگزاري تجمع غيرقانوني در مقابل دانشكده فني دانشگاه تهران وارد دانشگاه شده بودند. اگه اخلال گر نبودن و واقعا دانشجو بودن که اون شعارای اونجوری رو نمیدادن. من که فکر میکنم اینا همه ش زیر سر انگلیسیاس.
منشی: این حرفا چیه حاج محمود؟ انگلیسیای بیچاره چه گناهی کردن؟ من خودم در همین سفر اخیرم به لندن، از جناب آقای مستر جک اضطراب در همین مورد و موارد مشابه سوال کردم. ایشان سه بار رو به قبله به وحدانیت خداوند قسم خوردند و یک بار هم به دو دست بریده حضرت عباس قسم خوردند که دولت فخیمه انگلیس تا آخرش از روحانیت حاکم حمایت خواهد کرد. همین قضیه توی لیست گذاشتن منافقین بهترین دلیل بر صداقت ایشان است.
اژه ای: بله آقا. بنده هم به اینها اعتماد و اطمینان کامل دارم. آقای جک استراح از ارادتمندان "آقا" هستند. تحقیقات ما نشان داده که اینجور اغتشاشات کار عوامل امریکاست.
با شنیدن اسم امریکا پاسداران حاضر در دفتر دست از صحبت خودشان کشیده و وارد بحث میشوند. نظامی اول که چندین قبه و ستاره و علامت روی دوشش دارد با لحن عصبانی میگوید:
- حاج آقا این حرفا از شما بعیده. سپاه هم دستگاه اطلاعاتی خودش رو داره. درسته که همونطور که "آقا" در اون اطلاعیه فرمودن " «آشوبگران از قبل اقدام به تهيه تيروكمان، جمع آوري سنگ و ساخت نارنجك‌هاي صوتي قوي كرده و از دستگير شدگان مقادير قابل توجهي نشريات موهن، كتب ضاله، اعلاميه‌هاي حاوي توهين به مقدسات و مشروبات الكلي كشف و ضبط گرديده است.». اما مردم که خر نیسن حاجی جون. یارو وقتی میاد توی دانشگاه تظاهرات که دیگه یه بطر عرق سگی و چندتا مجله قبیحه پلی بوی که توی جیبش نمیذاره. انگار از برادران وزارت اطلاعات هیچکدوم اهل فسق و فجور نیسن. ما خودمون هم که نخورده باشیم دیدیم دست مردم. منظور اینکه قضیه هیچ ربطی به دموکراتای امریکا نداره. اگه هم از طرف امریکاییا کاری شده باشه کار همون نئوکاناس. نباس به همه ی امریکاییا یه جا تهمت زد. مشغول ذمبه میشیم قربونتم.
نظامی دوم (حرف او را قطع می کند): حاج آقا، برادرا، دقت بفرمایید که همین گزارش اخیر امریکاییاس که داره ما رو از زیر ضرب تحریم اروپاییا میاره بیرون.
احمدی نژاد (حرفهای سردار سپاه را قطع میکند): حالا انگلیسیا یا امریکاییا چه فرقی میکنه. مهم اینه که دانشجوا شعارشون این بوده ..
منشی: منظور دانشجو نماها و اخلالگراست؟
احمدی نژاد: بله، دانشجونماها شعارشون این بوده که " محمود احمدي نژاد, عامل تبعيض و فساد" . پولش میره توی جیب یکی دیگه. ما میشیم عامل تبعیض و فساد. اگه "آقا" اجازه بدن همه شون رو به گلوله میبندیم.
منشی: کیا رو محمود آقا می بندی به گلوله؟ دانشجونماها رو یا عوامل تبعیض و فساد رو؟ حالا چه فرقی می کند که کی عامل تبعیض و فساد است. مهم این است که در مملکت اسلامی به حمداله نه تبعیض وجود دارد و نه فساد. این شعارها همه از امریکا آمده. گوشتان به این حرفها بدهکار نباشد.
احمدی نژاد: من اصلا نمی فهمم این دانشجوا واسه چی...
منشی: دانشجو نماها و اخلال گرا حاج محمود.
احمدی نژاد: بله. من اصلا نمی فهمم این دانشجو نماها واسه چی تظاهرات میکنن. برن سر کلاس و درسشون رو بخونن.
اژه ای: آقا بنده مخالفم. اینها اگر نروند سر کلاس و درس بخوانند خیرشان بیشتر به ما میرسد. میروند درس میخوانند دیگر دست از حمایت "آقا" برمیدارند. ای مرده شور این درسهای دانشگاه را ببرد.
نظامی اول: حاج آقا محمود از این دانشجوا که کاری ساخته نیس. جنابعالی یک فکری واسه ی این تورم بکنید که میگن باعث گرونی شده. مردم می پرسن اون 150 میلیارد دلاری که توی این دو سال نفت فروختیم کجا رفته؟
احمدی نژاد: اولا دانشجو نماها. ثانیا شمام که دارید حرف ضد انقلاب رو میزنید. ثالثا تورم باعث گرونی نشده حاجی. این گرونیه که باعث تورم شده. از اون گذشته سپاه که بهتر میدونه اون 150 میلیارد دلار کجا رفته. تازه، کدوم گرونی؟ گرونی چیکار داره به تورم؟ گرونی یه مسئله اقتصادیه. تورم یه موضوع دیپلوماتیکه. تازه اینا چه ربطی به هیئت دولت داره؟ دانشجوا که شعار ندادن محمود احمدی نژاد عامل تورم و گرونی.
منشی: اولا دانشجو نماها. ثانیا این شعار رو ندادند چون قافیه ندارد مومن. مسئله قافیه در حکومت اسلامی از واجبات است. به همین دلیل است که می گوییم اینها همه توطئه ی امریکاست. اونها هیچ کارشان قافیه ندارد.
نظامی: چیکار به امریکا داره حاج آقا؟ قافیه نداره ولی حقیقت که داره. به هیئت دولت ربط نداره. باید یقه دروازه دولت رو گرفت. همه چی گرون شده. یه کله پاچه خوردن خدا تومن خرج ورمیداره. کی مسئولشه؟
احمدی نژاد: معلومه کی مسئولشه. همونایی که مغزا رو صادر میکنن خارج. خودم تو روزنومه خوندم که سالی صدهزار مغز از مملکت میره بیرون. خوب وقتی یه عده ای به اسم اصلاح طلب، مغزا رو صادر میکنن، خوب معلومه که کله پاچه گرون میشه. مغزش گرونه. زبونشم گرونه. پاچه ش گرونه. اونوقت خودشون هم انتقاد میکنن که چرا مغزا فرار میکنن. خوب اقتصاد پیچیده س. من که استاد دانشگاهم و توی سازمان ملل سخنرانی کردم توش موندم. چه برسه به کسایی مثل علمای حوزه و همین برادرای نظامی که از کله پاچه فقط خوردنشو بلدن.
منشی: آقای حاج محمودآقا، اولا فرار مغزا چیکار دارد به گرانی کله پاچه. ثانیا شما که میگفتین قطعنامه های تحریم تاثیری نداشته و نداره. پس این گرونی از کجا میاد؟ گرونی هم به کنار، بفرمایید که این تورم از کجا میاد؟ گرونی را میشه تحمل کرد اما تورم رو مشکل میشود تحمل کرد. تورم مردم را از مذهب بیزار میکنه آقا.
احمدی نژاد: دروغه حاج آقا. شایعه س. به مرگ مادرم شایعه س. شما رو به جون "آقا" قسم میدم که بگین؛ شده که جنابعالی چیزی بخواین بخرین و وسعتون نرسه؟ شما که یک روحانی هستین و علی الاصول باید در مضیغه باشید، بهیچ وجه در مضیغه نیستین. شما اصلا مشکل تورم دارین؟ همین برادرای نظامی اصلا در مضیغه نیستن. یه مقدار تورم دارن ولی نه اونقدر که آزارشون بده. خود من و اعضای هیئت دولت هرگز نشده که چیزی بخوایم بخریم نتونیم پیدا کنیم یا نتونیم بخریم. از مردم حزب اللهی بپرسید که گرونی هست یا نه. حزب اللهی اگه تورم داره بیشتر نتیجه ی پرخوریه. این دانشجوا که میان و این شعارا رو میدن...
منشی: دانشجو نماها حاج محمود آقا. دانشجو نما و اخلالگر.
احمدی نژاد: بله. ببخشید. این دانشجو نماها بیخود شعار میدن که تبیعض و فساد هست. تازه اگه هم باشه به من چه مربوطه؟ همینا هروقت فرصت پیدا میکنن شعار میدن که مرگ بر دیکتاتور. خوب من که هیچکاره م . یعنی شما میفرمایید، زبونم لال، زبونم لال، روم به دیوار، "آقا" دیکتاتورن؟ اگه "آقا" دیکتاتور بودن، آیا دستور نمیدادن که همه شون رو به رگبار ببندیم؟ اگه "آقا" دیکتاتور بودن اجازه میدادن اینهمه پول خرج دانشگاه بشه که اینا برن توش درس بخونن؟ اونوقت اینا میرن و عوض درس خوندن تظاهرات ضد انقلابی میکنن. تازه وقتی هم که میخوان تظاهرات بکنن به قول "آقا" که ما هم اطلاعیه شو دادیم:
«آشوبگران از قبل اقدام به تهيه تيروكمان، جمع آوري سنگ و ساخت نارنجك‌هاي صوتي قوي كرده و از دستگير شدگان مقادير قابل توجهي نشريات موهن، كتب ضاله، اعلاميه‌هاي حاوي توهين به مقدسات و مشروبات الكلي كشف و ضبط گرديده است." آخه دانشجو چرا باید بره سراغ مشروب الکلی.
نظامی اول: بله آقا. اینا باید برن سر کلاساشون و درسشون رو بخونن.
اژه ای: نه برادر. چی چی رو برن سر کلاس. بنده عرض کردم که همون بهتر که نرن سر کلاس. میرن یه مشت اراجیف ضد دین به اسم علم یاد میگرن. حاصلش میشه همین تظاهرات. اون کتابای ضاله ای که "آقا" در اطلاعیه شون فرمودن فکر کردید که چی بوده. همین کتابایی که به اسم دروس دانشگاهی و علوم جدیده میخونن. همون کتابایی که توشون مینویسه انسان از نسل میمونه. آخه شما را قسم میدم به روح امام، بفرمایید که امام خمینی یا همین حاج آقا محمود هیچ شباهتی به میمون دارن؟
منشی: نخیر آقا. نعوذ بااله. پس وزارت اطلاعات کجاست که این کتابا هنوز توی دانشگاه تدریس میشه؟ اگر انسان از این موضوع جا بجا سکته بکند کم است. اگر "آقا" از این مطلب با خبر بشن بدون شک هم شما را تنبیه خواهند کرد و هم اون دانشجوها رو. بسوزانید این کتابها را قبل از آنیکه خبرش به "آقا" برسه.
نظامی اول: دانشجو نماها حاج آقا. دانشجو نماها. شما دیگه چرا؟
احمدی نژاد (رو به منشی): حالا از این حرفا گذشته. ما کی میتونیم خدمت "آقا" برسیم؟
منشی: خوب شد پرسیدی حاج محمود. "آقا" فرمودن امروز فرصت دیدن شما را ندارند. امروز باید به مسئله نفت و قضیه پرونده اتمی و حضور برادران پاسدار در عراق رسیدگی کنند. شما بفرمایید فردا تشریف بیاورید. فرمودند شما خیلی زحمت میکشید خسته شده اید. بهتر است امروز را استراحت کنید تا فردا سرحال باشید.
احمدی نژاد: خدا سایه شون رو از سر امت حزب اله کم نکنه. آقای اژه ای بفرمایید بریم. بیش از این نبایر مزاحم "آقا" شد. حل و فصل مسائل مستضعفان ایران و جهان کار هر کسی نیست. خدا حفظشون کنه. بفرمایید بریم.
احمدی و اژه ای از دیگران خداحافظی کرده و بیرون میروند. پرده می افتد.
-----------------------------------------------------------------------------
وبلاگ حسین پویا:
http://hosseinpooya.blogspot.com/





دوشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۶

گفتگو با ساقی از سایت ادبیات و فرهنگ

گفتگو با آقای حسین پویا، طنزنویس و سینماگر

پرسشگر: م. ساقی
دبیر بخش چهار سوی اندیشه ها
http://www.mani-poesie.de/index.jsp?aId=6325 سایت ادبیات و فرهنگ

* آقای پویا لطفا کمی از خودتان بگویید.

با تشکر از شما دوست عزیز که این فرصت را در اختیار من گذاشتید تا با خوانندگان و کاربران مجله ی ادبیات و فرهنگ گفتگویی داشته باشم. باید عرض کنم که من بیست و اندی سال است که طنز می نویسم. این نوشته ها شامل مقاله، شعر، داستان و نمایشنامه هستند. از این نوشته ها تا بحال چهار کتاب منتشر کرده ام. تعدادی از نمایشنامه ها و از جمله نمایشنامه "ملا و خروس" توسط خودم و دیگران در صحنه اجرا و بعضا ضبط تلویزیونی شده اند.
آخرین کتاب که در واقع مجموعه مقالات و اشعار طنز سه چهارسال اخیرمن است با عنوان "آقا ذرت پرت نکن!! و خاطرات احمدی نژاد" دربهار همین سال ۱۳۸۶ چاپ و منتشرشد. از میان شعرهای این کتاب، شعر زیر را انتخاب و به خوانندگان شما تقدیم می کنم.

رند دموکرات

من رند دموکراتم و سانسور ستیزم
از بسکه ستیزیده ام انگار مریضم

گویند که بندیدن خالیست حرامات
هرقدر که گویند زمیدان نگریزم

در راه دموکراسی و آزادی افکار
من میگذرم ای رفقا از همه چیزم

جز از زن و از بچه و از خانه و از پول
جز راحت و آسایش و جز جان عزیزم

تعریف دموکراسی من ساده وشیک است
ابزار دموکراسی من، پایه میزم

هرکس به دموکراسی من کج بنگاهد
در توی فریزر جگرش را بفریزم

منظور من از قصه سانسور چنین است
من مخلص آنم که بگویند مجیزم

هرکس که بسانسورد و انکار نماید
بر روی لباسش خس و خاشاک بریزم

افکار بلندم همه نابند و عتیقه
غوزه نشده بی شک و بی شبهه مویزم

اهل هنرم عاشق کار هنریدن
من ساکن شهر هنر و عشق، ونیزم

افسوس که با اینهمه افکار منور
در خلوت خود در قفس ضد و نقیضم



حدود ده سال پیش فرصتی پیش آمد که به مطالعه آکادمیک سینما و فیلمسازی بپردازم. بعد از گرفتن مدرک فوق لیسانس در رشته فیلم و ویدئو و گذراندن چندین دوره تخصصی دیگرمربوط به فیلمسازی؛ از جمله دوره چندماهه کارگردانی و دوره دوماهه تدوین فیلم ویدیویی، اقدام به ساختن فیلم کوتاه داستانی و بعد از آن فیلم های مستند کردم. از میان فیلم های مستندم که به زبان انگلیسی بودند و برای مخاطب انگلیسی ساخته شده بودند، یکیشان که مورد استقبال فستیوالهای مختلف قرار گرفت و در چند فستیوال نمایش داده شد در مورد دستاوردهای هنرمندان غیر انگلیسی مقیم انگلستان بود. اکثر فیلمهای مستندم به زبان فارسی و بعضا با زیر نویس انگلیسی هستند. موضوع و تم این فیلمها سیاسی و برای مخاطب ایرانی و بخصوص مخالفین رژیم فاشیست مذهبی ملاها ساخته شده اند. از جمله این فیلمها ازمستند ۵۰ دقیقه ای "نافرمانی مدنی؛ سراب یا فریب؟" و مستند ۵۰ دقیقه ای "در باره جنبش دانشجویی ایران" نام میبرم. همه ی این فیلمها به دفعات در تلویزیونهای فارسی زبان ماهواره ای پخش شده اند و بعضا هم در سالنهای نمایش نشان داده شده و در باره شان گفتگو کرده ام. البته از آنجایی که من به موضوع تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی بسیار علاقمندم، تحصیلاتم را در این زمینه تا نزدیکی دکترا ادامه دادم و متاسفانه مریضی مانع از اتمام کار شد و مجبور شدم به تحصیلات آکادمیک خاتمه بدهم.

- شما با تلاش های هنری تان بدنبال چه می گردید؟

راستش تلاشهای هنری و سیاسی من در این دوره بیست و چند ساله، یعنی از سال ۱۳۶۰ به بعد که به دنبال موج دستگیری و شکنجه و اعدامی که آخوندها راه انداخته بودند مجبور به ترک ایران شدم، همه اش در راستای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ملاها بوده است. بدون استثناء همه ی نوشته ها و شعرها و نمایشنامه ها و فیلمهایم در جهت افشای رژیم آخوندی و در خط مبارزه با این رژیم بوده اند. بنابراین مشخص است که من تا به حال به دنبال این بوده ام که کمک کنم که مردم ما از شر این اختاپوس خونخوار هزارپا خلاص بشوند و از این به بعد هم امیدوارم همچنان بتوانم از هنرطنز و فیلمسازی در جهت رسیدن مردم شریف ایران به آزادی و دموکراسی استفاده کنم.


- از دیدگاه شما هنر چیست و هنرمند مردمی بایستی چه ویژگی هایی داشته باشد؟

راستش این سوال که هنر چیست و هنرمند چه وظیفه ای دارد از اون سوالاتی هستند که پاسخ دادن به آنها به اصطلاح سهل و ممتنع است. من خودم چندین و چند نوع تعریف از هنر شنیده و خوانده ام اما همه شان مکمل همدیگر بوده اند و هیچکدام به تنهایی پاسخگوی سوال نبوده اند. مثل اینکه "هنرابزار تجسم احساسات هنرمند است" و یا "هنرابزار بیان وحدت انسان و طبیعت است" و غیره. اما از کسی مثل من که حداقل این سی سال اخیر را در کار مبارزه برای احقاق حقوق پایه ای مردم ایران؛ از جمله آزادی و دموکراسی، صرف کرده و همانطور که گفتم همه کارهایم (تا جایی که به یاد دارم) بدون استثناء در جهت همین مبارزه بوده، انتظار نداشته باشید که وظیفه دیگری برای هنرمند مردمی قائل باشم. هنرمندان مردمی هم جزو روشنفکران مردمی به حساب می آیند و ویژگی مهم و نخستینشان احساس مسئولیت در قبال مردم است و اینکه چگونه میتوان مانع از به چپاول رفتن حقوق مردم شد و چگونه میتوان مردم را با حقوقشان و بخصوص حقوق زیربنایی شان یعنی آزادی و دموکراسی آشنا کرد. طبیعی است که هنر و آثار هنری در این زمینه بسیار کارساز هستند. ادبیات و بخصوص طنز و سینما و تلویزیون هم در این میان جایگاه ویژه دارند. مخصوصا اینکه دشمن ما در زمینه تبلیغات و امکانات تبلیغی به قول ورزشکارها بسیار " قدر" است. بد نیست اینجا به مسئله و بحث مهمی اشاره کنم که حتما ما را در ادامه بحثمان کمک خواهد کرد. همانطور که در معرفی خودم گفتم، من در زمینه تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی تخصص و مطالعه آکادمیک دارم. بنابراین قادرم که در این زمینه اظهار نظر کارشناسانه بکنم. به گمان من یکی از پایه هایی که رژیم جمهوری اسلامی در این سی سال برآنها سوار بوده (در کنار سرکوب و اختناق)، تبلیغات است. در این مدت آخوندها توانسته اند با استفاده از ابزار تبلیغاتی سنتی ( که از قبل در اختیار داشته اند و بخوبی روش استفاده از آنها را در جهت محکم کردن پایه حکومتشان و در واقع مغزشویی مردم کوچه و خیابان بلدند) نظیر منابر مساجد و نمازجمعه ها و مراسم مذهبی و همچنین ابزار تبلیغاتی مدرن نظیر روزنامه و رادیو و تلویزیون و سینما و غیره (که استفاده از آنها را دراین چند سال بخوبی فراگرفته اند)، به ماندگاری حکومت قرون وسطایی خودشان کمک شایان بکنند. بنابراین درافتادن با این جماعت در میدان تبلیغاتی از واجبات مبارزه است و کاری است که هنرمندان باید به آن اهتمام بورزند. البته نیاز به داشتن دانش فنی کافی در این زمینه نیز بسیار لازم است. اگر چنین دانشی وجود داشته باشد آنوقت استفاده از ابزار ادبیات و طنز و سینما و تلویزیون در مبارزه تبلیغاتی علیه آخوندهای جنایتکار، جایگاه و کاربرد و تاثیرات ویژه دارد. البته باید توجه داشت که دشمن، یعنی رژیم جمهوری اسلامی، در این زمینه از امکانات فوق العاده زیادی برخوردار است و برعکس؛ مخالفین و اپوزیسیون دستشان در این زمینه بسیار بسته است. در صورت لزوم آخوندها حاضرند همه ی درآمد نفت کشور را در همین زمینه خرج کنند. در حالی که اپوزیسیون و مخالفین جدی نظام آخوندی به زحمت میتوانند مخارج اداره یک تلویزیون بیست و چهارساعته را تامین کنند. بعضی گروهها و افراد که حتی در تامین مخارج یک هفته نامه و یا ماهنامه هم با مشکل مواجهند. این مسئله نشان میدهد که چقدر نیاز هست که از همین امکانات بسیار محدود به نحو احسن استفاده شود.

- چه کس و یا کسانی مشوق شما در کارهای هنری تان بوده اند و هستند؟

در این بیست و چند سال، دوستان و همرزمان و همسنگران زیادی مشوق من بوده اند. از جمله میتوانم از شعرا و نویسندگان گرامی آقای اسماعیل وفا یغمایی و خانم دکتر زری اصفهانی و حمید اسدیان و همچنین آقای جمال بامدادی نام ببرم. همچنین دوستم آقای ستار لقایی در زمینه تهیه فیلمهایم همیشه مشوق و کمک کار بوده است.همه ی این دوستان کسانی هستند که مثل خود من معتقدند از هنر باید در جهت مبارزه با دشمن مردم ایران استفاده کرد. با اینگونه کارهای هنری باید جادوی تبلیغات ملاها را باطل کرد.

- آیا سینمای ایران، پاسخگوی (انتظارات) جامعه امروز ایران می باشد؟

متاسفانه سینمای فعلی ایران نه تنها پاسخگوی نیازها و انتظارات جامعه امروزایران نیست، بلکه ابزاری است در دست ملاها برای پیش بردن همان سیاستهای تبلیغاتی شان که از پشت تریبون های نماز جمعه ها نیز پیش می برند.البته اینگونه نیست که رژیم بتواند هر استفاده ای که می خواهد ازسینمای فعلی ببرد و هر موضوعی را آنطور که میل دارد در مغز بینندگان فرو کند. اما مدیران و دست اندرکاران صنعت سینما (بجز تعدادی بسیار اندک) در همه ی این سالها تمام تلاششان را کرده اند که از امکانات سینمای ایران در جهت پیشبرد سیاستهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی استفاده کنند. کنترل صنعت سینما بطور صددرصد در اختیارعوامل و مدیران رژیم است. نمیخواهم بگویم همه کسانی که در صنعت سینما دست دارند و کار میکنند عامل جمهوری اسلامی هستند. اما از همان روزهای اول انقلاب عوامل رژیم و بعدها بطور مشخص عوامل وزارت اطلاعات امکانات سینمایی کشور را بکار گرفتند و محدودیتهای بسیاری برای کسانی که قصد فیلمسازی داشتند برقرار کردند. تا جایی که توانستند صنعت سینمای ایران را به ابزاری برای تبلیغات درون و برون مرزی رژیم ولایت فقیه تبدیل کنند. بارها مدیران دولتی در سخنرانی ها و مصاحبه های مطبوعاتی شان در فستیوالهای مختلف خارج از ایران ادعا کرده اند که با استفاده از ابزار سینما توانسته اند تبلیغاتی را که اپوزیسیون در خارج از کشور علیه رژیم کرده، خنثی کنند و به سینما روهای غیر ایرانی نشان بدهند که ایران آنگونه که اپوزیسیون رژیم ولایت فقیه ادعا می کند نیست. نشان بدهند که در ایران خبری از اعدامهای خیابانی و فشار روزانه بر مردم کوچه و خیابان و فقر و فحشای آشکار نیست و همه ی تبلیغات سازمانهای حقوق بشری علیه رژیم ملاها دروغ و ساختگی است. رژیم برای اینکه سینمای ایران را به سینمای پاسخگوی انتظارات حاکمیت تبدیل کند در همه این سالها با کنترل جهنمی خود، هر سینماگرِ مبارز و متعهدی را از دور خارج کرده و در عوض میدان را برای نان به نرخ روز خورها و عوامل رژیم و حزب اللهی ها باز کرده است. از همان فردای انقلاب امثال مخملباف بدون هیچگونه سواد سینمایی و فقط با استفاده مجانی از امکانات سینمایی کشور که متعلق به همه مردم بود فیلمساز شدند. حالا هم که سردسته چاقوکشان حزب اللهی یعنی مسعود دهنمکی کارگردان و فیلمساز شده است. برای اینکه نشان بدهیم که علاقه دستگاه تبلیغاتی ملاها به سینما فقط در جهت تبلیغ برای سیاستهای کشور برباد ده شان است و اینها اصولا از سینما متنفرند میتوان به این موضوع اشاره کرد که تعداد کل سینماهای ایران در حال حاضردر حدود نصف تعداد سینماهایی بود که قبل از انقلاب فعال بودند. در حالیکه تعداد مساجد و حسینه ها و اماکن مذهبی دهها برابر شده است. همانطور که عرض کردم، رژیم هرگز اجازه رشد به سینمای مردمی نداد. از کنترل طرح اولیه فیلم و سانسور فیلمنامه گرفته تا کنترل عوامل شرکت کننده در فیلم و کنترل سرصحنه فیلمبرداری گرفته تا کنترل تدوین و در نهایت کنترل محصول کار و فیلم تدوین شده، سینما را به خدمت گرفته است. اما همانطور که گفتم با همه تلاشی که کرده، اولا نتوانسته روشنفکران و سینما روها را کاملا مغزشویی کرده و به خدمت خودش در بیاورد و دیگر اینکه نتوانسته و نخواهد توانست جلوی مبارزات فرهنگی و جنگ تبلیغاتی مردم و روشنفکران و هنرمندان را علیه فاشیسم مذهبی حاکم بگیرد.

* این تناقض را چگونه توضیح می دهید که، از یکطرف رژیم کنترل سینما و فیلمسازی را بطور کامل در اختیار دارد و فقط به کسانی اجازه فیلمسازی میدهد که کاملا در خط نظام باشند و تازه همین فیلمها را هم کنترل کرده و به فیلمهایی که در آنها حتی بویی از انتقاد و افشاگری باشد اجازه پخش نمی دهد. از طرف دیگر نتوانسته سینما رو ها را
مغزشویی کند.

- موضوع بسیار مهمی را مطرح کردید که به یکی از بحثهای تئوریک ریشه ای در سینما و تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی و نحوه ارتباط آنها و تاثیرگذاریشان بر مخاطبین راه می برد. قبل از اینکه توضیح تئوریک بدهم یک مثال خدمتتان عرض می کنم. احتمالا شما هم اسم فیلم مارمولک را که توسط یک کارگردان در خط نظام ساخته شد را شنیده اید و شاید فیلم را هم دیده باشید. این فیلم در باره داستان زندگی دزد و کلاه برداری حرفه ای است که در زندان است و به دلیلی گزارش به بیمارستان می افتد و در کنار یک آخوند بستری می شود. دزد در فرصتی با پوشیدن لباس آخوند از بیمارستان فرار میکند. بقیه ماجرا مربوط می شود به حضور دزد و کلاه برداری که لباس آخوندی پوشیده و نا خواسته به مسیر دیگری می افتد. کارهایی که دزد در لباس آخوندی می کند اغلب مضحک و باعث سرگرمی بیننده هستند و در پایان هم دزد به یک آدم معمولی و سالم استحاله می شود. به گفته فیلمساز در یکی از مصاحبه هایش، او میخواسته نشان بدهد که لباس آخوندی حتی اگر به تن یک دزد و کلاه بردار حرفه ای برود باز هم او را عوض کرده و از او یک انسان مسئول و سالم و دلسوز جامعه می سازد. فیلم در همان هفته اول نمایش به شدت مورد استقبال مردم قرار گرفته و فروش بسیار خوبی می کند. اما کمی بعد رژیم ملاها دستور توقیف فیلم را داده و نمایش فیلم را ممنوع می کنند. علت را میتوان در یک جمله کوچک بیان کرد. بیننده برخلاف خواست و تلاش کارگردان پیام دیگری از فیلم گرفته است. پیامی که صد و هشتاد درجه مخالف خواست کارگردان بوده است. بیننده گان فیلم اینگونه برداشت کردند و در جامعه بیان کردند که هرچه آخوند است اولش دزد و کلاش حرفه ای بوده اند و برای فرار از دست قانون لباس آخوندی پوشیده اند.
منظورم از بیان این نمونه توضیح این نکته بود که برداشت مخاطبین از یک اثر هنری همواره همان چیزی نیست که سازنده اثر میخواسته است. برداشت مخاطبین از جمله تابع شرایط اجتماعی و زیستی مخاطبین و شرایط تحصیلی و تربیتی و خانوادگی آنهاست. در کشوری که حضور آخوند و مذهب در حکومت باعث فساد و بدبختی گسترده شده، به میزانی که سطح سواد و دانش مردم بالاتر برود، تبلیغات آخوندها بی اثرتر خواهد شد.

* اگر درست فهمیده باشم میخواهید بگویید با تبلیغات نمیشود سر مردم کلاه گذاشت و حرف هایی را که درست نیست به عنوان واقعیت در ذهن مردم جا انداخت. درست فهمیده ام؟

- بله. مختصر گفتید اما تقریبا همین است که گفتید. البته این نیاز به توضیح بیشتر دارد.

* پس اجازه بدهید به تناقض جدیدی که این گفته ی شما در ذهنم ایجاد کرده اشاره کنم. اگر حرف این است که شما میگویید، پس به چه دلیل شرکتهای بزرگ تجارتی و تولیداتی اینهمه خرج تبلیغات می کنند برای تولیداتشان. اگر تبلیغات بی اثر است پس این کارها معنی اش به هدر دادن سرمایه است. درحالیکه در عمل می بینیم که این شرکتها از کار و سرمایه گذاری تبلیغاتی شان سودهای کلان می برند و این بیانگر این واقعیت است که تبلیغات حداقل بر ذهن مصرف کنندگان و مردم عادی اثر گذاشته است.

- موضوع مهمی را مطرح کردید. من هم اضافه می کنم که همین آخوندها صدها سال است نان همین کارهای تبلیغاتی شان را می خورند و سر مردم کوچه و بازار کلاه گذاشته اند. یادمان نرفته که چگونه در همان شبهای انقلاب عکس خمینی را توی ماه کردند. اما نکته مهمی که باید اشاره کنم و شما هم به آن اشاره کردید این است که این تبلیغات روی مردم به اصطلاح "عادی" اثر می گذارد. هنرمندان، روشنفکران و تحصیل کرده های یک جامعه به میزانی که ذهن و فکرشان به تفکر انتقادی عادت کرده باشد، از این تاثیر گذاری در امانند.
برای توضیح بیشتر اگر بطور مثال اینگونه تبلیغات را نوعی میکروب فرض کنیم که آخوندها و رژیم های توتالیتر و دیکتاتوری و یا فرصت طلبان و گاها سرمایه دارها و تولید کنندگان به مردم تزریق می کنند، این میکروب در صورتی تولید مریضی خواهد کرد که بدن مخاطب نسبت به آن واکسینه نشده باشد. وگرنه همانطور که شما گفتید سالهای سال است که مسئله تبلیغات برای اجناس و تولیدات دستی و حتی ذهنی وجود دارد. واقعیت این است که کانالهای تلویزیونی و فرستنده های رادیویی و نشریات خصوصی اصولا مخارجشان را از پولی که بابت تبلیغات تجارتی و گاها سیاسی می گیرند تامین می کنند. بنابراین باید قبول کرد که "میکروب" تبلیغات تاثیرش را از دست نداده است و برای مقابله با آن تنها چاره دادن مصونیت به ذهن مردم است. از همینجاست که معنی و لزوم جنگ تبلیغاتی با رژیمهای سرکوبگر و دیکتاتوری نظیر رژیم جمهوری اسلامی مشخص میشود. و با عنایت به همین موضوع است که متوجه می شویم چه رسالت سختی در این زمینه بر عهده روشنفکران متعهد است. البته که وقتی در جامعه ای و در کشوری آزادی بیان وجود داشته باشد خیلی زود میتوان مردم را بطور نسبی نسبت به تبلیغاتی از آنگونه که آخوندها و دیکتاتورها می کنند مصون کرد. اما آخوندها و نظام های دیکتاتوری نیز این را خوب می دانند و اختناقی که در جامعه و کشور برقرار میکنند مهمترین دلیلش همین است. معروف است که آخوند دِه همیشه از معلم دِه متنفر است و همه تلاشش این بوده است که معلم را بی اعتبار کرده و از دِه بیرون کند. زیرا که آگاهی و باسواد شدن مردم دِه نتیجه اش از نان خوردن افتادن آخوند دِه است که سالها داستانهای دروغ و بی اساس تحویل مردم داده است.
حالا در ادامه بحثی که در مورد سینمای ایران داشتیم می توانم بگویم که چرا رژیم اینهمه تلاش کرده که در همه این سالها کنترل سینما را بطور کامل در اختیار داشته باشد. و باز از همینجاست که می توانیم بفهمیم فرصت طلبانی که به خاطر منافع شخصی تن به کارکردن در زمینه سینما و تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی با ملاها داده اند، چه ضربه ای به مبارزات مردم زده و می زنند.
البته این بحث " تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی و مخاطبینشان"، بحث بسیار گسترده و شیرینی است که نیاز به فرصت خاص خودش را دارد. اگر در آینده فرصت شد و شما هم مایل بودید می توانیم بطور مبسوط در این باره گفتگو کنیم.


- یک فیلمسازدر چه شرایطی می تواند بهترین کار هنری خود را پیشکش جامعه کند؟

به گمان من یک فیلمساز و یا هر هنرمند دیگری بهترین کار هنری خود را و اگر بخواهم بهتر بگویم کارهای هنری خوب خود را در شرایطی که در یک جامعه به لحاظ سیاسی سالم زندگی و کار بکند، می تواند تولید و خلق کند. جامعه سالم سیاسی هم یعنی جامعه ای که در آن آزادی و دموکراسی نهادینه شده اند. در چنین جامعه ای هنرمندان صد درصد و هزار درهزار امکان رشد و شکوفایی پیدا می کنند و کار هنری تولید می کنند. در حالیکه در یک جامعه دیکتاتور زده و در زیر سرکوب و اختناق، هنرمندان امکان رشد نداشته و تعدادشان انگشت شمار است و همین انگشت شمار هنرمند هم امکان ارائه کارهای قابل رقابت با هنرمندان کشورهای آزاد را ندارند. در عوض فضا برای رشد علفهای هرز آماده است. بهترین نمونه اش هم کشور خودمان ایران است. در شرایطی که هنرمندانی نظیر زنده یاد پرویز یاحقی، استاد اسماعیل خویی و پرویز صیاد به خاطر اینکه حاضر به همکاری با رژیم جمهوری اسلامی نیستند یا در گوشه انزوا در داخل ایران فوت می کنند و یا در خارج کشور به دلایل مختلف و از جمله به دلیل در اختیار نداشتن امکانات کافی، با تولیداتی اندک عمر می گذرانند، کسانی نظیر مسعود ده نمکی که دستانشان به خون مردم ایران آغشته است، چماقشان را موقتا "آویزان می کنند" و میشوند فیلمساز و کارگردان.

ادامه دارد

پرسشگر: م. ساقی
دبیر بخش چهار سوی اندیشه ها

پنجشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۶

جنگ نکن !!


حسین پویا
29 نوامبر 2007

جنگ نکن! عشق بورز!!

آی مردم جنگ ویران میکند
فقر و فحشا را فراوان میکند

کشوری داریم آباد و قشنگ
در دموکراسی شده مثل فرنگ

خانه آزادی است ایران زمین
نیست آثاری ز زندان اوین

نیست در ایران اثر از اعتیاد
کس نمی گیرد خبر از اعتیاد

زین رژیم صلح خواه صلح جو
کشور ایران گرفته رنگ و بو


زین فراوانی و آزادی همی
چیز امریکا همی سوزد کمی

زین سبب دنبال جنگ است ای ببم
تا بریزد کشور ما را به هم

تا دهد آزادی مارا به باد
تا بیارد بهر ما فقر و فساد

لیک ماها خود که اهل دانشیم
حیله هایش را به آتش میکشیم

ما اگرچه دوست داریم انقلاب
لیک بیزاریم از جنگ و شتاب

بر اساس رهنمود سبزعلی
کرد باید انقلابی مخملی

رفت باید در خیابانی دراز
برد باید دایره زنگی و ساز

داد باید زد ولی با احتیاط
خورد باید دسته جمعی شوکولات

کرد باید بر بسیجی ها سلام
برد باید گل سر قبر امام

گرچه ملاها یه خورده قاتلند
گفت باید بعضیا اهل دلند

در نماز جمعه هم باید که رفت
گفتگو باید نکرد از پول نفت

چون دموکراسی بود مال فرنگ
هرکه از آن گفت تو با او بجنگ

الغرض با انقلابی مخملی
میشود راضی جناب سیدعلی

می فرستد احمدی را او ددر
خاتمی را می کند بازم خبر

باز اصلاحات و اصلاحاتیان
میشود پر، بار دیگر جیبشان

بار دیگر خاتمی خندان شود
شیخ اکبر وارد میدان شود

فرصتی پیدا شود بهر نظام
تا نماید کار ایران را تمام
تا نماید کار ایران را تمام

جمعه، آذر ۰۲، ۱۳۸۶

صلح صلح


حسین پویا
22 نوامبر 2007

صلح صلح تا پیروزی!!

صبح کله سحر, با تلفن دوست قدیمی ام که گاهی برای شوخی به او "مش قاسم" میگوییم، از خواب می پرم. به قول خودش آدم "صاف و صادقی" است و به کردار و رفتار و گفتار "مش قاسم" علاقه وافر دارد. از جمله اینکه تا بن دندان دشمن "انگلیسیا"ست. خودش میگوید در این بیست سالی که توی انگلیس زندگی کرده دائما توی خیابانها چشمش دنبال پیدا کردن یک "انگلیسیا" بوده تا حسابش را کف دستش بگذارد و انتقام همه ی بدبختی های مردم ایران را از او بگیرد اما از شانس بد هنوز نتوانسته یک "انگلیسیا" پیدا کند. البته اخیرا یک دشمن جدید هم پیدا کرده به اسم "نئوکانا". اما چون نمیداند که این "نئوکانا"ی بیشرف و آدمکش چه قیافه ای دارد، هنوز توی خیابانهای لندن دنبالش نمیگردد. اما در عوض روزی اقلا پنجاه بار انواع و اقسام فحش های رکیک و غیره را نثار فامیل "نئوکانا" میکند.

میگوید:

- می بخشی که کله سحر بیدارت کردم اما قضیه مهمه. مهمتر از اونی که فکرش را بکنی. تمام شد. ایندفع دیگه رفتنمون حتمیه. ماه دیگه تهرونیم.

میگویم:
- گودمورنینگ مش قاسم. باز چی شده؟ مردم قیام کردن؟ شهرها بهم ریخته؟ کسی هم کشته شده؟ من مطمئنم که این آخوندهای جنایتکار تا حموم خون راه نیندازن دست از قدرت نمیکشن. صد دفه تا حالا مردم در شهرها و محلات مختلف قیام کردن و هر دفعه پاسدارای جنایتکار اونا رو به گلوله بستن و تعدادی رو هم گرفتن و اعدام کردن. خدا به خیر کنه. اما خوب, خلاص شدن از دست این بی شرفا قیمت خودشو می طلبه.

میگوید:
- بازم که سرکار فرصت گیر آوردی و منبر رفتی! قیام و تظاهرات کدومه؟ نخیر بابام جان. ایندفه دیگه مخملیه. مخملی مخملی. خون هم از دماغ کسی نخواهد آمد.

- خوب حالا میخواهی بگویی چی شده یا بازم من به قول تو منبر برم؟

- نخیر. یعنی بعله!! دوره منبر رفتن و رهنمود دادن امثال جنابعالی تمام شد. صلح طلبا دور هم جمع شدن و "شورای ملی صلح" درس کردن.مردم و مبارزان واقعی و همه کسانی که به آینده روشن ایران امید دارن؛ مخصوصا افراد و گروههایی که عمری رو در مبارزه علیه "انگلیسیا"ی بی غیرت گذروندن، به سرعت دارن به این شورا می پیوندن. شیرین خانم عبادی گفته همه باید به این کمیته بپیوندن. یعنی ایندفه دیگه قضیه جدیه. ملی مذهبیا و جمهوری خواهان و اکثریتی ها و توده ایها و خلاصه خیلیای دیگه حمایتش کردن و به دعوتش پاسخ مثبت دادن. تا چش به هم بزنی کوچیک و بزرگ مردم ایران عضو این شورا شدن و کار تمومه.

میگویم:
- دمشون گرم. بابا عجب دل و جراتی و عجب درایتی دارن اینا. اگه منظورشون از درست کردن "شورای ملی صلح" دهن کجی به "شورای ملی مقاومت" نباشه دمشون گرم. اینا رو میگن سیاستمدار واقعی.

- نخیر. یعنی بله دیگه!! حالا دیگه کارجنگ طلبا تمومه. شیرین خانم گفته که درسته که:
"انرژی هسته ای حق مسلم ما است ولی ما حقوق ديگری هم داريم از جمله زندگی در صلح و داشتن امنيت. پافشاری در مورد يک حق نبايد موجب شود ما حقوق ديگر خود را از دست بدهيم"


- حالا این جنگ طلبا کیا هستن مش قاسم؟ خامنه ای و خاتمی و احمد نژاد و قاضی مرتضوی و بقیه حکومتی ها که همگی میگن ما اهل جنگ نیستیم و صلح طلبیم و فعالیتها اتمی ما هم در جهت اهداف صلح طلبانه است. رفسنجانی هم که رئیس خبرگان رژیمه در صلح طلبی تا اونجا پیش رفته که اگر سال دیگه جایزه صلح نوبل را بهش ندن حق داره که دستور بده "سربازان گمنام امام زمان" اسم رئیس سازمان نوبل رو هم بزارن تو لیست قتلهای زنجیره ای. تا اونجایی که من یادم میاد, از داخلی ها فقط خمینی بود که میگفت جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم. اون هم که عمرش رو داد به شما و از این عالم رفت که ادامه کارش رو در اون یکی عالم دنبال کنه.

میگوید:
- پرتی از مرحله بابام جان. اگرچه جای "مش قاسم" خالیه که ببینه "انگلیسیای" نامرد دیگه پشم و پیلی شون ریخته و نمیتونن اینور و انور دنیا جنگ راه بندازن. اما اونا جاشون رو دادن به این "نئوکانای" بی شرف که از صبح تا شب دنبال جنگ طلبیه. همین دیروز یک "نئوکانا" توی تلویزیون حرف میزد که چشاش عین ازرق شامی یه کاسه خون بود. من که نفهمیدم چی گفت اما معلوم بود که به قول مش قاسم حرفای بی ناموسی می زنه. حالا دیگه خوشبختانه به همت صلح طلبای واقعی, همه مردم ایران میشن عضو "شورای ملی صلح" و دمار از روزگار جنگ طلبا در میارن. از فردا تظاهرات مسالمت آمیز و صلح طلبانه شروع میشه.

- چه عالی. حالا شعارشون چی خواهد بود.

-خوب معلومه. ای جنگ طلب حیا کن بابام جان. مملکتو رها کن بابام جان.

- منظورشون از جنگ طلب کیه؟ حتما خامنه ای و خاتمی و رفسنجانی و احمدی نژاد که نیست.

- بعله. یعنی نخیر!! کی اینا رو داخل آدم حساب میکنه؟ منظور همون "نئوکانای" نامرده. خانم عبادی گفتن اینا نقشه کشیدن که نفت ایران رو ببرن. میگن یه "نئوکانا" خانم عبادی رو تهدید کرده که اگر زیادی از صلح حرف بزنه جایزه رو ازش پس میگیرن.

میگویم:
- پس تو که گفتی رژیم تا یه ماه دیگه سرنگون میشه و ما برمیگردیم تهرون.

- بله. یعنی نخیر!! من همچین حرفی زدم؟ یادم نمیاد گفته باشم. نهضت صلح طلبی که برای سرنگون کردن رژیم نیس. برای اینه که همه ملت از کوچیک و بزرگ, زن و مرد, پاسدار و دانشجو, زندانی سیاسی و ماموران وزارت اطلاعات همه با هم متحد بشن و حساب این "نئوکانای" نامرد رو برسن. یعنی آشتی ملی. از اول هم باید اسمشو میذاشتن شورای ملی آشتی ملی، اما خوب اینطوری لابد تاثیراتش بیشتره. وقتی هم که همه با هم متحد باشیم دیگه ایرون رفتن ما مشکلی نداره. مهم اینه که این "نئوکانای" نامرد بی ناموس دست از سر ما ورداره. همونطور که خانم عبادی گفتن انرژی هسته ای حق مسلم ماست. قبلا هم گفته بودن که ما دنبال ساختن سلاح اتمی نیستیم و انرژی هسته ای رو برای مقاصد صلح طلبانه میخوایم.

میگویم:
پس تکلیف ساختن بمب اتم چی میشه؟ اگه آخوندا بمب اتم بسازند که دنیا رو به گند میکشن.

میگوید:
- بله. یعنی نخیر! گفتم که از مرحله پرتی. آخوندا دیگه دنبال ساختن بمب اتم نیستن.

- از کی تا حالا؟

- از وقتی پوتین با خامنه ای ملاقات کرد دیگه. پیش خودت بمونه، یه نفر که اطلاعاتش موثقه میگفت پوتین از خامنه ای قول گرفته که اونا دست از ساختن بمب اتم وردارن در عوضش خود پوتین هرچندتا بمب اتم بخوان به نصف قیمت بهشون بفروشه.

میگویم:
- پس خانم عبادی اطلاعاتش موثق بود که گفت اینا دنبال ساختن بمب اتم نیستن. بابا دمش گرم.


وبلاگ حسین پویا:
http://hosseinpooya.blogspot.com/

جمعه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۶

خاطرات نوروزي



فروردین 86

مبارزات نوروزی آقای سیاسی نژاد

آمدن عید نوروز بهانه خوبی است که آدم خبری از دوستان قدیمی بگیرد. ضمنا یک روز تعطیل، فرصتی هست که آدم با خیال راحت بنشیند و با همرزمان و همسنگران برای آینده کشور تصمیم بگیرد. بسیاری از دوستان و آشنایان و بخصوص هواداران گروه ما هم فرصت می کنند که در این روز، تلفنی، عید را به ما رهبران گروه تبریک بگویند. ما که نمیتوانیم آدرسمان را برای همه علنی کنیم. دور از احتیاط است. البته گاهی هم یک کسی شماره آدم را اشتباهی میگیرد و فرصتی است که آدم تنهایی یا با دوستان سر به سر تلفن کننده بگذارد و ملات خندیدن سرتاسر تعطیلات تهیه شود. نه که بنده اصولا دوست داشته باشم که مردم را دست بیندازم اما خوب پیش میاید دیگر. ما سیاسیون به علت پیچیدگیهای خاص خودمان مجبوریم از برخی فرصتها استفاده کنیم و گاهی که حالمان خوش و کیفمان کوک است بعضی ها را دست بیندازیم. ببخشید که قدری بیراهه رفتم. میخواستم داستانی که روز عید اتفاق افتاد و باعث سرگرمی بنده و یکی از همسنگران گروهی شد را برایتان بگویم. مختصر اینکه بعداز ظهر روز عید در محضر این همرزم گرانسنگ، بعد از خوردن یک نهار مفصل و دسر و قهوه و غیره، روی مبل لم داده و هرکدام سیگار برگی گیرانده و دودکش وار دود به هوا میدادیم و در باره سیاست و آینده کشور و تصمیمات مهم سیاسی که باید میگرفتیم، مشغول صحبت بودیم که تلفن زنگ زد. گمان دارم که قبل از ادامه داستان لازم است که برخی از موضوعاتی که در باره شان صحبت شد را خدمتتان بگویم زیرا که به هرحال غرض از این نوشته ها دادن گزارشی از برخی کارهای مبارزاتیمان به محضر شما عزیزان است. نه که بخواهم منتی گذاشته باشم اما خوب این چیزها را برای ثبت در تاریخ باید گفت. فرزندان و نسلهای آینده ایران باید در جریان باشند که "ما برای آنکه ایران کشور شیران شود" چه خون دلهایی خورده ایم. عارضم به حضورتان که بحث اصلی بر سر این بود که اعضای گروه ما کدامیک از دو پرواز آزادی که برای آزاد کردن ایران از دست حجج اسلام و برادران پاسدار بالاخره روزی (شاید هم به زودی) راهی ایران خواهند شد را باید انتخاب کند. پرواز اول توسط مبارز بزرگ هخا رهبری میشود که البته با توجه به اینکه ایشان یکبار زیرش زده اند و پرواز را منتفی کرده اند می بایستی با قدری احتیاط با آن برخورد شود و از پرداخت پول بلیط هواپیما قبل از پرواز خودداری شود. پرواز دوم اما مربوط است به یک "سازمان سلطنت طلبان بی شاه" که هنوز تاریخش را نداده اند اما خوب اینطور که از برنامه ی تلویزیونی شان فهمیده می شود خیلی جدی هستند و می خواهند یک پرواز میلیونی (منظور تعداد نفرات است و نه مخارج پرواز) را ه انداخته و با صدها هواپیمای مسافربری (البته پر از مسافر و نه خالی) در یک روز و یک ساعت به ایران رفته و در فرودگاه مهرآباد نشسته و ایران را آزاد کنند. حسن کارشان هم در این است که شاهزاده را همراهشان نمی برند. چون طرف واقعا بچه ننه است و بعد از بیست سال هنوز حاضر نشده که دستور قیام عمومی بدهد و مردم همینطور بلاتکلیف مانده اند که قیام بکنند یا نکنند. حسن دیگر کارشان روراستی با مردم است. دمشان گرم که کلی اطلاعات در مورد تاکتیک و استراتژی شان برای سرنگونی در اختیار عامه گذاشته اند. توجه بفرمایید که برخی از این احزاب به اصطلاح چپ و کارگری که قربانشان بروم ماشاءاله دائم دم از سرنگونی رژیم می زنند. بدون وقفه مدعی میشوند که نزدیک به هشتاد نود درصد مردم در داخل و خارج ایران و حتی صددرصد کارگران ایران و امریکا و اروپا و استرالیا طرفدار و منتظرشان هستند. آنوقت حتی یک کلمه نمیگویند که تاکتیک و استراتژی شان برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و به دست گرفتن قدرت چیست. شاید هم آنها از ما زرنگ تر باشند و برنامه شان این است که با همین پروازهای آزادی راه افتاده توسط این "سازمان سلطنت طلب بدون شاه"، عازم ایران خواهند شد و در فرودگاه مهرآباد با یک کلکی زودتر از بقیه از هواپیماها پیاده شده و قبل از بقیه، ایران را آزاد خواهند کرد و دست ماها را در پوست گردو خواهند گذاشت. ببخشید که حرف توی حرف آمد. داشتم قضیه تلفن عوضی را عرض میکردم. باز هم ببخشید، تا یادم نرفته یک گزارش دیگر هم در مورد گروهمان و برنامه آینده مان بخصوص بعد از سرنگون شدن رژیم حجت الاسلامها باید خدمتتان بدهم. عارضم به حضور سروران خودم که ما قصد داریم که اگر بشود با پرداخت یک کمک مالی چشمگیر به رهبر این سازمان اسم خود اینجانب را به عنوان یکی از داوطلبان شاه شدن جا بزنیم. البته رئیس این گروه که خودش هم کاندید شاه شدن است درخواست ما را نپذیرفته و گفته است که بر سر پست شاه معامله نمی کند اما حاضر است پست نخست و زیری و یا وزارت هر وزارتخانه ای را که بخواهیم با ما معامله کند. ماهم گفته ایم که در موردش فکر خواهیم کرد. خوب گزارش تا همینجا کافی است و برویم به سراغ تلفن عوضی. داشتم می گفتم که بعداز ظهر روز عید در محضر یکی از همرزمان گرانسنگ، بعد از خوردن یک نهار مفصل و دسر و قهوه و غیره، روی مبل لم داده و هرکدام سیگار برگی گیرانده و دودکش وار دود به هوا میدادیم و در باره سیاست و آینده کشور و تصمیمات مهم سیاسی که باید میگرفتیم مشغول صحبت بودیم که تلفن زنگ زد. گوشی را که برداشتم طرف با لحنی بسیار دوستانه، درست مثل دوستی بسیار نزدیک که سی چهل سال است که آدم را میشناسد سلام و علیکی کرد و عید را تبریک گفت. من هم بدون اینکه طرف را شناخته باشم یا اصلا صدایش برایم آشنا باشد، به خاطر رعایت ادب، متقابلا عید را تبریک گفتم. طرف بدون اینکه به من فرصت حال و احوال بیشتری بدهد و یا به خودش فرصت کافی بدهد که بفهمد که من واقعا همان کسی هستم که او میخواهد، نه گذاشت و نه برداشت و گفت « آقای محترم ممکن است بفرمایید چرا جنابعالی و دوستاتون قبول ندارید که داشتن امکانات اتمی حق مردم ماست و انرژی هسته ای یک مسئله ملیه...» من که مطمئن شده بودم که طرف من را با کس دیگری عوضی گرفته، تصمیم گرفتم که روز عیدی طرف را کمی دست انداخته و سوژه ای برای خندیدن با همسنگران جور کنم. بالاخره ما که بیخودی سیاستمدار نشده ایم. ضمنا برای اینکه همسنگر حاضر در منزل هم در این حال کردن شریک باشد دکمه تلفن را زدم تا صدا از بلند گو پخش بشود. طرف داشت همچنان صحبت میکرد. «آقا مردم دارن واسه ی انرژی هسته ای تظاهرات می کنن. شده عین قضیه ملی شدن نفت. اونوقت این دوستای سرکار میرن اطلاعات مملکتی رو میدن به امریکاییای جنایتکار. اگه این جاسوسی نیس پس چیه؟». همسنگر گرامی با دست محکم جلوی دهانش را گرفته بود که صدای خنده اش در نیاید و طرف متوجه موضوع نشود. من هم تصمیم گرفتم که کمی نقش بازی کنم. بنابراین با لحنی عصبانی گفتم: من منظور شما را نمی فهمم. من از هرکس که صلاح بدانم حمایت می کنم و به کسی هم مربوط نیست.
طرف انگار منتظر این حرفها نبود چون جا خورد. با لحن آرامی گفت « البته هرکس حق دارد عقیده خودش را داشته باشد. اما من میخواستم بگویم که خوب آدمی مثل شما چه ضرورتی دارد که اینقدر برعلیه جمهوری اسلامی فعالیت بکند. بهرحال حالا دیگر همه میدانند که مجاهدین به جایی نخواهند رسید. شما هم با حمایت از اونا وقت ذیقیمتتان را تلف می کنید.» گفتم: مثلا میفرمایید چکار کنیم؟ گفت «هیچی آقا زندگیتان را بکنید. خود من سالها علیه اینها مبارزه کردم. اما دیدم فایده ای ندارد گذاشتم کنار. بیزنسم را میکنم و گاهی هم به ایران میروم و برمیگردم. شما هم میتوانید بیزنس راه بیندازید. دوستان سفارت هم کمکتان می کنند که بیزنستان زودتر راه بیفتد. چرا اینقدر با رژیم مخالفت می کنید.» گفتم: این چه حرفیه میزنید دوست عزیز. بنده اصلا با رژیم مخالف نیستم. من خودم هم رژیم لاغری دارم. هم رژیم قند دارم و هم رژیم کلسترول. کی گفته من با رژیم مخالفم. من قصد داشتم که به این حرفها ادامه بدهم اما در این وقت دوست همسنگر دیگر طاقت نیاورد و پقی زد زیر خنده. حالا نخند کی بخند. طرف گویا از صدای خنده و جوابی که من دادم متوجه قضایا شد چون با لحن عصبانی گفت «ای برپدر هرچی مردم آزاره لعنت» و گوشی را محکم به زمین کوبید. جایتان خالی آنروز تا شب آی خندیدیم. آی خندیدیم. ضمنا دوست همسنگر پیشنهاد کرد که بد نیست با سفارت یک تماسی در رابطه با بیزنس بگیریم. به هرحال بیزنس را نباید با سیاست قاطی کرد. کار و بیزنس سر جای خودش. مبارزه هم سرجای خودش. موفق باشید.
----------------------------------------------------------------------برای دیدن نوشته های حسین پویا به وبلاگ زیر مراجعه http://hosseinpooya.blogspot.com/





سه‌شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۶

سيزده بدر




سیزده بدر سال 86

سیزده بدر در غربت

بازهم سیزده بدر از ره رسید
تلخی غربت امان از ما برید

توی غربت عید ما قلابیه
آتش چارشنبه سوری آبیه

عید غربت قرمزش خاکستریست
هیچ کس اینجا به فکر عید نیست

سیزده را هم میکنیم اینجا بدر
لیک اینجا نیست از شادی خبر

گرچه اینجا هم بهارش خوشگله
می پره در آسمونش چلچله

گرچه اینجا هم شکوفه رنگیه
اما رنگش مایه دلتنگیه

گرچه با حاله هوای پارکهاش
مزه افسردگی میده هواش

هفت سین ما در اینجا هفت سیخ
بی هویت گشته ایم اینجا زبیخ

چهچه بلبل صدای چکشه
غربت بی پیر، زیبایی کشه

ماهی قرمز توی تنگ بلور
اینور و اونور میره، اما به زور

گل به رخ می مالد اینجا رنگ نو
بلبلان مستند ، مست از آبجو

سیزده در غربت و دور از وطن
کی دهد معنا برادر جان من

عید هم عید وطن ای محتشم
دوری از ایران شده اسباب غم

در وطن هم شیخ غوغا می کنه
صبح دزدی، عصر حاشا می کنه

شیخ بر سر داشته این آرزو
تا بیفتد عید ما از رنگ و بو

جان عمه ش کور خوانده شیخ خر
می کند نوروز او را در بدر

شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۵

شعر نوروزي




حسین پویا
نوروز 1386

با تبریک به همه اعضاء و هواداران مقاومت مردم ایران

عید آمد و نوروز

عید آمد و نوروز شد و موسم خنده
ماشین طبیعت زده بازم توی دنده

شادی کن و می نوش که نوروز رسیده
آخوند و زمستان و خزان جمله رونده

بر سفره نوروز بنه سبزه و سوسن
این رسم نیاکان بنما تازه و زنده

فرصت اگه کردی به وطن هم تلفن کن
تبریک بگو برهمه از جانب بنده

عیدی بده و ماچ بکن در عوض آن
ماچیدن یاران نبود هیچ زننده

*******

نوروز شد و عید شد و موسم شادی
هرچند که سرما بزند زور زیادی

شیخی به سر منبر خود گفت که نوروز
رسمی است ز کفار و بود ضد عبادی

بر طرف چمن بلبل سرگشته بدو گفت
ای شیخ تو خود عامل ترویج فسادی

در گوش تو خوشتر بود از چهچه بلبل
واق واق سگ و عرعر یابوی رمادی

قمری ز سر شاخ بزد بانگ که آن شیخ
در غبغب خود بهر چه انداخته بادی

ار آمدن عید برافروخته خشمش
زیرا که زمستان بود از شیخ نمادی

آخوند اگر دشمن عید است چه مشکل
ملت بدهد پاسخ این زشت نهادی

عمری است که چاپیده و سرکیسه نموده
آن شیخ که او داشته یک جیب گشادی

در دولت ملای پدرسوخته ی دجال
ممنوع شده در همه جا خنده و شادی

افتاده چو بختک به سر سفره نوروز
یک احمدی بی سر و بی پا و نژادی

اما چو رسد عید ز ره، ملت ایران
بنماید از اعقاب خودش ذکری و یادی

آنگه بزند در دهن شیخ تبهکار
تا شیخ از این پس نزند حرف زیادی


برای مطالعه نوشته های حسین پویا به وبلاگ وی مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot.com/


سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۵

بيانيه به مناسبت 8 مارس

بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران-پن‌لاگ به‌مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن
۸ مارس روز جهانی جنبش زنان است؛ جنبشی که در راه آزادی بیان و برقراری حقوق انسانی زنان مبارزه کرد، قربانی داد و توانست نام خود را در تاریخ جهان ثبت کند!
کانون وبلاگ نویسان ایران- پن‌لاگ این روزرا گرامی می‌دارد و از جنبش‌ آزادی‌خواه و برابری طلب ‌زنان جهان و به ویژه زنان ایران پشتیبانی می‌کند.
كانون وبلاگ نویسان ایران درآستانه‌ی این روز بزرگ توجه انجمن‌ها و نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر را به پایمال شدن مداوم و برنامه‌ریزی شده‌ی حقوق زنان در ایران جلب می کند و خواستار نابودی هرگونه خشونت دولتی و غیردولتی علیه زنان در قوانین زن ستیز در ایران است.

دستگیری ده‌ها تن از کوشندگان جنبش زنان و از جمله وبلاگ نویسانی چون پرستو دوکوهکی و آسیه امینی در تجمعی مسالمت‌آمیز اعتراضی در برابر دادگاه انقلاب، نمونه‌ی آشکار ستیز با برابری حقوق زنان و مردان و وجود اراده‌ی سرکوب فعالیت و مبارزه برای رفع قوانین تبعیض‌آمیز زنان در ایران است. این گردهمایی که همزمان با دادگاه گروهی ازکوشندگان حقوق زنان و در واکنش به شدت‌گیری فشارهای امنیتی و احضارهای متعدد زنان برپا شده بود، مورد حمله‌ی نیروهای سرکوب‌گر حکومتی قرار گرفت و بازداشت نزدیک به سی و سه تن از زنان را درپی داشت.
درعرصه‌ی جهانی نیزکشته شدن يكی از وزرای زن استان پنجاب پاكستان به دليل نداشتن پوشش اسلامی توسط افراد مسلح و تجاوز به زنان زندانی بخصوص در زندان‌های عراق توسط نیروهای دولتی نمونه‌‌ها‌ی دیگری از عدم آزادی زنان در بخش‌های گسترده‌ای از جهان متمدن امروز است.
کانون وبلاگ نویسان ایران–پن‌لاگ ۸ مارس روز جهانی زن را به همه زنان و کوشندگان این جنبش شادباش می گوید و با محکوم کردن هرگونه تبعیض جنسی و نابرابری حقوق زنان با مردان خواهان آزادی بی‌درنگ زنانی است که تنها گناه‌شان مبارزه درراه حقوق زنان است.

یکشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۵

آيت اله بي بي سي



حسین پویا
25 فوریه 2007
مصاحبه بی بی سی با احمدی نژاد
قسمت سوم
خبرنگار:
با تشکر برای ادامه مصاحبه. اما آقا این که نمیشه که!! ما خودمون را واسه ی شما جر میدیم اونوقت شما هی حرفای الکی و ضد و نقیض میزنید و همه چی رو بهم میریزید. یک کم خودتون رو جمع و جور کنید آقاجان. به قول حضرت امام راحل آدم بشید.

احمدی:
حاج آقا میبخشید ها!! اما این که سوال نبود هیچ، پرسش هم نبود. شما قراره سوال و مصاحبه بکنید.

خبرنگار:
سوال نبود؟ چرا نبود؟ لحن صحبت سوالی بود. معنی حرف حضرت امام خودش سوالیه. منظور اینه که لاکن نمیخواهید آدم بشید؟

احمدی:
خوب بله. حالا شد یه چیزی. اما اولش شما بفرمایید که از کجا فهمیدید که آمریکا قراره به ما حمله کنه؟ و چرا اصولا این موضوع رو بجای اینکه خصوصی به ما خبر بدید، توی بوق کردید؟

خبرنگار:
مثل اینکه من خبرنگارم و قراره من از شما سوال کنم. حالا جواب سوال اول چی شد؟

احمدی:
اولا که وقتی سوال سخت میکنید حاج آقا، نباس انتظار جواب داشته باشید. مگه من فیثاغورثم. ما گفتیم پرفسوریم اما نه دیگه تا این حد. دوما غریبه که اینجا نیس. خودمونیم و خودمون. مصاحبه یه چیزه، مسائل مملکتی ما یه چیز دیگه. اگه درست راهنمایی نکنید و من بازم خیط کنم، گناهش گردن خودتونه ها! قرار ما با برادر جک استرا این نبود. حالا بفرماین ما چیکار کردیم که شما عصبانی شدین حاج آقا؟

خبرنگار:
دیگه قراره چیکار کنین. فقط مونده که یه موشک بزنین وسط اسرائیل و همه کاسه و کوزه ها رو بهم بریزید. هم خودتون رو بدبخت کنید و هم مارو. حرف من را قبول نداری بزار برات از قول مجاهدین انقلاب اسلامی خودتون بخونم. اینا گفتن کارایی که شما کردین و مملکت رو به لبه پرتگاه کشوندین عبارتست از:
"طرح شعارهای تحريك‌آميز، نظير تأكيد غيرمستقيم بر ناامن شدن سراسر جهان در صورت برخورد با ايران. برگزاری كنفرانس رسمی برای نفی هولوكاست. تهديد غيرمستقيم دولت‌های منطقه و نزديك‌تر كردن عملی آنها به آمريكا. تظاهر به حضور فعال در حوادث لبنان، فلسطين و عراق و ....."

احمدی:
این حرفا رو اونا زدن؟ عجب نامردائین ها! منافق واقعی اینا هستن حاج آقا! اولا که ما تظاهر به حضور فعال در حوادث لبنان و فلسطین و عراق نکردیم و بلکه خیلی هم حضورمون واقعی بوده. خر خودشونن. دوما مگه وقتی خاتمی رئیس جمهور بود و اونا سر کار بودن ما توی لبنان و فلسطین نبودیم؟ یا این طرحهای تولید سلاح هسته ای برای مقاصد صلح آمیز و احداث تاسیسات غنی سازی در دست اجرا نبود؟ تف به هرچی نامرده.

خبرنگار:
صد دفعه به شما گفتیم که شما دنبال تولید سلاح هسته ای نیستین. بازم جنابعالی میگی طرح تولید سلاح هسته ای؟

احمدی:
سوال خوبی رو مطرح کردید حاج آقا...

خبرنگار:
سوال چیه مرد حسابی. اعتراض کردم. منظورم اینه که نباید بگید. نه اینجا و نه هیچ جای دیگه. نه سرکار و نه هیچ کس دیگه. وگرنه ماهم دیگه کاری از دستمون ساخته نیس. می فهمی چی میگم؟

احمدی:
اختیار دارین حاج آقا. مثل اینکه ما پرفسوریم ها! حالا این نامردا از پشت خنجر میزنن تقصیر ما چیه؟ به جان مادرم همه ش تقصیر منافقینه. این طرحهای هسته ای رو اونا لو دادن. شما هم که سرشون رو زیر آب نمیکنید.

خبرنگار:
خوب نزارید لو بدن آقا. گفتید ما دست و بالشون رو ببندیم که بستیم. هر یک روز در میون هم که یه مش رجبی یا ننه قمری رو ورمیداریم میاریم توی رادیوی فارسی بی بی سی و اینا رو درازشون میکنیم. بیشتر از این از ما ساخته نیست. ما که نمیتونیم توی خیابونای لندن جرثقیل راه بندازیم و روزی چندتاشون رو دار بزنیم.

احمدی:
اهه!! نمیتونید؟ پس چرا ما میتونیم حاج آقا؟

خبرنگار:
برای اینکه شما با همین کاراتون مارا بدبخت کردید. برای اینکه آیت اله های شما مدل پونصد سال پیشن. باید تولیدات جدید وارد کنید. از انگلستان.

احمدی:
حاج آقا شوما هم که حرفای اصلاح طلبا رو میزنین! مگه آیت اله هم مدل جدید و قدیم داره؟

خبرنگار:
آره پرفسور. داره. چه جورم داره. ما خودم دائما مدلمون رو "آپ دیت" میکنیم. شما هم باید همه اعضای شورای نگهبان و خبرگان و غیره را بفرستید انگلیس "آپ دیت" بشن. عجب مصاحبه ای شد این یکی! فکر کنم بهتره اینو فقط توی جلسات خصوصی پخش کنیم. این از بی بی سی پخش بشه از فرداش باید دیگه رسما جواب مسائل شرعی حزب اله رو بدیم.

احمدی:
خوب چه عیب داره حاج آقا؟ حزب اله مگه آدم نیست؟ ما هرچی داریم از حزب اله داریم.

خبرنگار:
فکر نکنم اینطور باشه برادر!! شما هرچی دارید یا از سهم امام و خمس و ذکات نفته یا از رشوه و حق وحساب. حزب اله هم خودش از همونجا تغذیه میشه. درست میگم؟

احمدی:
مسئله مهمی رو مطرح کردید. راست میگید حاج آقا. حق با شماست.

خبرنگار:
اینی که گفتم هرچی دارید یا از خمس و ذکات نفته یا از رشوه و حق و حساب رو تصدیق میکنی؟

احمدی:
نخیر. اونیکه فرمودید بهتره این مصاحبه فقط در جلسات خصوصی پخش بشه. آخه اگه آقا بفهمن من این حرفا رو زدم ممکنه تنبیهم کنن.

خبرنگار:
نگران نباش. آقا بهتر از تو برای رئیس جمهور کردن گیر نمیاره. ما هم خیلی دلمون نمیخواد سرکار عوض بشین. هرچی کمتر تغییرات باشه جو آرامتره. مگه اینکه آقا خودش بخواد کنار بره و مثلا آقای دکتر خاتمی یا آیت اله رفسنجانی بشن رهبر. در این صورت ما پشتیبانی می کنیم.

احمدی:
خدا نکنه آقا برن کنار. اصلا اینم شد حرف و مصاحبه. من عصبانی شدم! اگه جزو آیات عظام نبودید میدادم رویتان رو کم کنن. تحویل قاضی مرتضوی میدادمتان.

خبرنگار:
قاضی مرتضوی فقط زورش به آدما بیدفاع میرسه. وگرنه هیچ پخی نیست. میخوای کلکش رو بکنیم؟

احمدی:
نه بابا شوخی کردم به جان مادرم. ما مخلص شومائیم حاج آقا.

خبرنگار:
حالا از این مردک بگذریم. این موضوع ترمز قطار هسته ای چیه؟

احمدی:
واله آقا گفتن بگیم ما ترمز قطار هسته ای رو دور انداختیم. ماهم گفتیم. ماکه ازخودمون نگفتیم. شما برید به خودش بگید.

خبرنگار:
آقا بیخود کردن با شما. مگه قطار باباتونه که هرکاری خواستید بکنید؟ از اولش جک استرا به شما حالی کرد که این قطار صاحب داره. بلایی بر سرتون میاد که از قطار بپرید بیرون. ما ...

احمدی:
عصبانی نشید حاج آقا!! درسش میکنیم. الکی گفتم!! ترمزش رو که دور ننداختیم. به جان مادرم گذاشتیمش زیر صندلی راننده. مثل اینکه شوما خسته شدید. اگه اجازه بدین بقیه مصاحبه رو بذاریم برای بعد................

برای دیدن نوشته های حسین پویا به وبلاگ زیر مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot.com/



یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۵

احمدي نژاد و سعيد امامي




حسین پویا
17 فوریه 2007

سرنوشت سعید امامی در انتظار احمدی نژاد

اخیرا سایت بازتاب، متعلق به پاسدار محسن رضایی فرمانده سابق سپاه پاسداران و از مقامات با ریش اما بدون عمامه رژیم، "به درخواست گسترده بینندگان بازتاب"!!، دست به انتشار سخنرانی سعید امامی (معاون وزارت اطلاعات در دروره ریاست جمهوری رفسنجانی و وزارت آخوند فلاحیان) در دانشگاه همدان کرده است. به گفته بازتاب در این سخنان که
"بخش‌هايي از آن در دهه 70 مطبوعات منتشر شده بود... معاون وقت امنيت وزارت اطلاعات، نكات مهمي را درباره ارتباط تشكيلاتي دستگاه امنيتي يكي از سه كشور اروپايي با سازمان مجاهدين خلق در زمان صدام افشا مي‌كند.. بخش ديگري از اين جلسه سخنراني و پرسش و پاسخ، به ديدگاه‌هاي فرهنگي و سياسي سعيد امامي اختصاص دارد كه وي در اين بخش، ضمن مخالفت صريح با برخوردهاي فيزيكي با عناصر فرهنگي و غيرنظامي، از حركت‌هاي نسنجيده به اسم امر به معروف و نهي از منكر نيز انتقاد مي‌كند."
اینکه بینندگاه بازتاب چرا و چگونه در شرایطی که مسائلی نظیر تولید سلاح هسته ای و دخالتهای تروریستی در عراق به معضل شماره یک رژیم تبدیل شده و سران رژیم به شدت نگران آینده و سرنوشت خود و نظامشان هستند، درخواست پخش این سخنرانی را کرده اند، موضوعی است که بازتاب به آن اشاره ای نکرده است. اما با توجه به توضیحات سایت بازتاب در باره اهمیت این سخنرانی و نکات مهمی که در آن وجود دارد میتوان گمانه زنی های گوناگونی در باره علت پخش آن به عمل آورد.
قبل از ورود به هریک از این گمانه ها خوبست به محتوای این سخنرانی نظری کوتاه افکنده شود. در این سخنرانی و پرسش و پاسخ، سعید امامی معاون وزارت اطلاعات رژیم آخوندی در زمان آخوند فلاحیان، با همان ژست و لحن کلام مقام امنیتی شاه (پرویز ثابتی)، و از موضع بالا ادعاهایی را در باره سازمان مجاهدین و امنیت کشور کرده است که بعدا اکثر آنها توسط خود مقامات و وابستگان به رژیم تکذیب شده اند. شنیدن خالی بندیهای سعید امامی در این سخنرانی و پرسش و پاسخ، به قول معروف مرغ پخته را هم به خنده می اندازد. بخصوص حالا که واقعیت اغلب آن داستان سازی ها و دروغگویی ها رو شده است. سعید امامی در همین سخنرانی یک بار دیگر بمب گذاری در حرم امام رضا و کشتار کشیشان مسیحی مخالف نظام را به مجاهدین نسبت داده و توضیحاتی هم در باره اینکه چه کسانی و چگونه این کارها را کرده اند داده است. البته مدتی بعد از این سخنرانی، با رو شدن بخشی از جنایات وزارت اطلاعات رژیم و داستان قتلهای زنجیره ای، همین مقام امنیتی (و تعدادی از زیر دستانش) به عنوان "قربانی و پیشمرگ" مقامات اصلی رژیم دستگیر و وادار به خوردن داروی نظافت و خود کشی میشود. از دیگر اطلاعاتی که پس از مرگ سعید اسلامی افشاء شد این بود که بمب گذاری حرم امام رضا و کشتار کشیشان مسیحی توسط عوامل وزارت اطلاعات و با نظارت همین سعیدخان انجام شده است. همچنین او در این سخنرانی مراتب ارادت خودش را به "امام خامنه ای" و بقیه دایناسورهای رژیم بارها بیان کرده و هنگام نام بردن از خامنه ای از دانشجویان طلب صلوات می کند. این بیان ارادت آنچنان خالصانه است که شنونده هرگز تصور نمی کند که روزی خامنه ای و آن آخوندهای دیگر چنان سرنوشتی را برای آن مرید احمق و جنایتکارشان رقم بزنند.
اما از جمله علتهایی که برای پخش این سخنرانی در شرایط فعلی میتوان برشمرد ترغیب مزدوران رژیم به آوردن فشار بیشتر بر سازمان مجاهدین در عراق است. در شرایطی که سازمان مجاهدین با تمام توان تلاش میکند که نام خود را از لیست تروریستی کشورهای اروپایی و امریکا خارج کند و پناهندگی سیاسی اعضایش در شهر اشرف در عراق را به اثبات برساند، و در شرایطی که مزدوران عراقی رژیم در عراق تلاش می کنند که امریکایی ها را برای اخراج مجاهدین از عراق زیر فشار بگذارند؛ انجام اینگونه اقدامات تبلیغاتی و تکرار همان دروغهای سعید امامی، بدون اشاره به افشاء شدن و دروغ بودنشان، میتواند به قصد ازدیاد فشار به سازمان مجاهدین برای خروج از عراق باشد.
در همین راستا بد نیست به گفته ها و نوشته های مزدوران ایرانی وزارت اطلاعات رژیم نیز اشاره بشود. یکی از این مزدوران در نوشته ای که در سایتهای مزدوران پخش شده ادعا کرده است که در یکی از نشست های ایدئولوژیک آقای مسعود رجوی در عراق حضور داشته است و:
" آن روز رجوی به همرای خود 3 تا چمدان بزرگ را به نشست آورد که این چمدانها پر از اسناد و اطلاعات و نقشه های بود که در دوران جنگ ایران و عراق به صاحب خانه شان به صدام داده بودند و می گفت: این آدرسها را ما به عراقی ها دادیم که اهداف داخل کشور را بزنند. او بر روی سن مفتخرانه قدم می زد و گردنش را جلو می آورد می گفت: آره آره ما این اطلاعات را به صاحب خانه دادیم که هدفهای داخل را بمباران کنند. رجوی با صرف وقت بسیار زیاد تک تک آنها را با نقشه و جزئیات برای جمع تشریح کرد که چگونه به صاحب خانه خدمت می کردند. رجوی گفت: از اینکه امروز تک تک این اطلاعات را برای شما تشریح می کنم، بخاطر این است که دیگر ما جدا شده نداریم و همه شما خودی هستید."
این داستان "سه چمدان" را قبلا نیز چندبار مزدوران دیگر مورد اشاره قرار داده اند با این تفاوت که در نوشته های آنها این "سه چمدان" پر از کتابهایی بوده است که مزدوران وزارت اطلاعات علیه سازمان مجاهدین نوشته و در خارج پخش کرده و به این وسیله برای سازمان مجاهدین مشکلات زیادی درست کرده اند. هدف آقای رجوی نیز ؛ به ادعای آنها، از نشان دادن محتویات آن "سه چمدان" این بوده که به مجاهدین حاضر در نشست بگویدکه اگر روزی مبارزات مجاهدین در سرنگونی رژیم آخوندی به نتیجه نرسد مقصر اصلی نویسندگان این کتابها هستند و مجاهدین می بایستی از آنها انتقام بگیرند. حالا چرا وزارت اطلاعات تصمیم به تعویض محتویات "سه چمدان" مزبور گرفته و "سه چمدان" را پر از اسناد و اطلاعات و نقشه هایی کرده که به ادعای این یکی مزدور وزارت اطلاعات "در دوران جنگ ایران و عراق به صاحب خانه شان به صدام داده بودند" نیز به نظر میرسد به همان دلیلی باشد که سایت بازتاب دست به پخش سخنان سعید امامی زده است.
یکی دیگر از علتهایی که برای پخش سخنان سعید امامی، با توجه به لحن کلام و محتویات آن میتوان برشمرد این است که پاسدار رضایی میخواهد به این وسیله به پاسدار احمدی نژاد هشدار بدهد که مواظب باشد که به سرنوشت سعید امامی دچار نشود. برای اکثر ایرانیان و غیر ایرانیانی که داستان سعید امامی و قتلهای زنجیره ای را دنبال کرده اند مسلم شده است که همه این جنایات به دستور مقامات اصلی رژیم یعنی خامنه ای و رفسنجانی (که در آن زمان رئیس جمهور بوده است) وفلاحیان وزیر اطلاعات وقت انجام شده و سعید امامی فقط یک مهره اجرایی بوده است. نظیر داستان جنایت رستوران میکونوس در آلمان که در نهایت امر دادگاه آلمان آمران جنایت را نیز مشخص نمود و برعلیه آنها حکم بازداشت بین المللی صادر کرد. فتوای همه آن قتلها و جنایات نیز توسط آخوندهای درجه اول نظام داده شده است. بنابراین دستگیری و کشتن سعید امامی چیزی جز یک طرفند لورفته برای از زیر تیغ به در بردن مسئولین اصلی این جنایات نبوده است. بدون شک اگر سعید امامی زنده می ماند و محاکمه میشد پرده از رازهای وحشتناک دیگری نیز برمیداشت. اما با کشتن او؛ آخوندهای حاکم هم جلوی برملاشدن بخش دیگری از جنایاتشان را گرفتند و هم همه مسئولیتها را به گردن او و چند مامور زیر دست او انداخنتد. بنابراین در شرایط فعلی نیز که مسئله تولید سلاح هسته ای و دخالتهای جنایتکارانه رژیم در عراق دارد به طناب دار آخوندهای حاکم تبدیل میشود، ممکن است که پاسدار احمدی نژاد نیز به "قربانی و پیشمرگ" این داستان تبدیل شود و آخوندهای درجه اول نظام، از جمله خامنه ای و رفسنجانی تصمیم بگیرند که وی را قربانی کنند. پاسدار محسن رضایی ممکن است که به این وسیله خواسته است به احمدی نژاد هشدار بدهد و او را از دچار شدن به سرنوشت سعید امامی بترساند.

برای مطالعه دیگر نوشته های حسین پویا به وبلاگ زیر مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot.com/


پنجشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۵

ادامه مصاحبه هاي بي بي سي



حسین پویا
14 فوریه 2007

مصاحبه بی بی سی با احمدی نژاد
قسمت دوم

خبرنگار – آقای پروفسور احمدی نژاد از اینکه دوباره به من وقت برای مصاحبه دادید متشکرم. اجازه میدهید که بخش دوم مصاحبه را شروع کنیم؟
احمدی – اختیار دارید حاج آقا. اجازه ما هم دست شماست. اما قبل از اینکه شما سوالی بفرمایید، بنده چند سوال شرعی دارم که از حضور شما استفتاء کنم.
خبرنگار – بفرمایید که چرا سوالات شرعی تان را از "آقا" نمی پرسید؟
احمدی – آخه ایشون ولی فقیه هستن، مرجع تقلید که نیستن. اما جنابعالی سالهاست که سابقه مرجع تقلید بودن دارید. ما وجوهاتمان را هم که به شما..
خبرنگار – ایدکم اله انشاء اله. وارد بحثهای مالی نشوید مومن. بفرمایید. ما همیشه در خدمت مومنین هستیم.
احمدی – سوال اولم اینست که اگر در خانه ای در شرایط اضطرار باشیم و تنگمان گرفته باشد و برای رفتن به مستراح نیاز به پوشیدن دمپایی داشته باشیم و چون عجله داریم دمپایی ها را لنگه به لنگه پوشیده باشیم و درموقع ورود به مستراح پای راستمان را که لنگه ی چپ دمپایی را پوشیده اول به داخل بگذاریم حکم شرعی اش چه میشود؟ آیا مشغول ذمبه میشویم؟
خبرنگار – منظورتان حتما مشمول ذمه است مومن. البته ارجح آن است که در شرایط اضطرار اصولا دمپایی نپوشیده شود و با پای لخت به مستراح بدویم تا مشکلی در انتخاب پا نداشته باشیم. والسلام علیکم. الاحقر بی بی سی.
احمدی – خیلی ممنون حاج آقا. و اما مسئله دوم. شخص مومن و متدینی به بنده مراجعه کرد و گفت که به دلیل اعتقادی که به ایمان و اخلاص بنده دارد نذر کرده است که خودکار مرا برای تبرک و گشایش در کاسبی اش از من بخرد. من گفتم که نیاز به خریدن نیست و میتواند مجانی خودکار را بردارد. اما آن مومن توضیح داد که ایشان جزو آندسته از مومنین است که معتقدند "دعا بی هدیه ندارد شفا". و از من خواهش کرد که بهای خودکار را دریافت کنم. من پذیرفتم و آن برادر مومن فرمود که چون این خودکار متعلق به یک خدمتگذار مکتب و ائمه است، ایشان حاضر است که بابت آن به انتخاب بنده یا چهار دستگاه آپارتمان پنج اطاقه در بالاترین طبقه برجی که اخیرا ساختمان آنرا تمام کرده، به نام بنده بکند و یا معادل قیمت آنها را که در حدود چهار و نیم میلیارد تومن میشود به من بدهد.
خبرنگار – مومن، پس سوال شما لابد این است که پول را قبول کنید و یا آپارتمان ها را بگیرید؟
احمدی – نخیر حاج آقا. من خودم چون میدونستم که قیمت اون چهار دستگاه آپارتمان بیشتر از این حرفاست و حداقلش شیش میلیارد تومنه و به علاوه در عرض یکسال کلی میره روش، به اون برادر دینی عرض کردم که خود آپارتمان ها را در ازاء خودکارم که به عقیده ایشان تبرک است قبول میکنم. ایشان هم خودکار را گرفته و دو روز بعد سند چهار دستگاه آپارتمان را همانطور که گفته بود به نام من کرد.
خبرنگار – مبارک است مومن. معامله حلال و زلالی است. نوش جان شما. وجوهاتش فراموش نشود انشاءاله. اما سوال شما چه شد؟
احمدی - حالا سوالم اینه که اگر من این آپارتمانها را به کسانی که درست نمیشناسمشان اجاره بدهم و مستاجرین در این خانه ها اعمال خلاف شرع از قبیل برگزاری مراسم لهو و لعب انجام بدهند، آیا من در نزد خداوند متعال مسئولم و یا خیر؟
خبرنگار – در این گونه موارد احوط آنست که در باره مستاجر تفحص و تجسس بشود و به کسانی اجاره بدهید که از نظر مذهبی و سیاسی قابل اعتماد باشند و اطلاعات شما را لو ندهند. علاوه بر آن، به اجاره دریافتی در این مورد خمس و وجوهات شرعیه هم تعلق میگیرد. والسلام علیکم و رحمه اله. الاحقر بی بی سی.
احمدی – حاج آقا چند دفه میگید الاحقر؟ یه بار کافی نیست؟
خبرنگار – خیر مومن. هر فتوایی یک الاحقر لازم دارد. شما در کار علما دخالت نکنید مومن.
احمدی – ببخشید حاج آقا. ممنون از راهنمایی تون حاج آقا. حالا شما سوالاتتون رو بفرمایید. اما نه!. اجازه بدهید یک سوال سیاسی هم بکنم. میتونید بفرمایید که این امریکایی های نامرد چی از جون ما میخوان؟
خبرنگار – اولش اینه که دست از ساختن بمب اتمی بردارید.
احمدی – اما آخه داشتن سلاح هسته ای حق مسلم ماست. تازه به جان مادرم ما مقاصد صلح طلبانه داریم.
خبرنگار – ولی شما تهدید کرده اید که اسرائیل را نابود کنید.
احمدی – من تهدید کردم؟ اینا شایعاته جون مادرم. اصلا یادم نمیاد این حرفا را زده باشم. ولی خوب اونم یه جور مقاصد صلح طلبانه است دیگه. حالا نمیشه شما یه جوری امریکایی ها رو راضی کنید که دست از سر ما بردارن؟ ما قول میدیم که راه ساختن سلاح هسته ای رو به هر کشوری که آمریکائیها بگن یاد بدیم. اینجوری راضی میشن؟
خبرنگار – بعید میدونم قبول کنند. شما باید از اولش اجازه نمیدادید که این منافقین اطلاعاتتون رو لو بدن. حتی در مورد مامورانتون در عراق هم سهل انگاری کردید و اطلاعاتتون لو رفت. خیلی بد شد که لیست کارمندانتون به دست منافقین افتاد.
احمدی – بابا کارمند کدومه. شما چرا این حرف رو میزنید؟ اصلا اینا کارمند ما نیستن که. حرف منو قبول ندارید از مقلد خودتون نوری زاده که ضمنا همبازی دوران کودکی امام خمینی هم بوده و مبسر کلاس ولی فقیه و آقای رفسنجانی هم بوده و شش ماه هم هم سلولی نلسون ماندلا در افریقای جنوبی بوده و جزو کسانی بوده که در رکاب آقای بزرگ در جنگ ممسنی شمشیر میزده، بپرسید. ایشان در نوشته ای فرموده است:
"باز مجاهدين وارد بازي خطرناكي شده اند... يعني مجاهدين باز در درگيريهاي عراق طرف شدند, يك فهرست بامزهيي را بيرون دادند كه من آّن را ديدم. اسم تمام مسئولان عراقي در آن هست. شما در اينترنت برويد بزنيد «عراقي گاورمنت», تمام وزارتخانههاي آن جا را براتون مي آورد. تا سطح معاون مدير كل هم اسامي را نوشته اند... شما هركدام مي توانيد يك ليستي درست كنيد. بعد مي گويند32هزار مأمور رژيم در عراق را ما فاش كرديم. درسته خيلي از اينها مأمور رژيم هستند, هيچ ترديدي نيست. شما مجلس اعلا و حزب الدعوه را ميبينيد معلومه اينها عوامل رژيم بودند...چيز طبيعي و روشني است. بعد آقاي سيدالمحدثين, وزير خارجه اينها, اين ليست را ميگيرد دستش مي آيند در كشور بلژيك كنفرانس مطبوعاتي32هزار عوامل رژيم را علام ميكند..."
توجه میفرمایید که این لیست اصلا اعتبار نداره. قبول ندارید خودتون به دکتر نوری زاده زنگ بزنید.
خبرنگار – اولا ایشان بیشتر مقلد شماست تا ما. یعنی شما خودتون به ایشون نگفته اید که اینا رو بگه؟
احمدی – نه به جان مادرم. باور کنید اگه من اصلا این آدم رو دیده باشم. اصلا من باهاش رابطه ندارم. درسه که ایشون با همه روسای جمهور کشورهای مختلف رفاقت نزدیک داره. اما خودتون میدونید که من بدون اجازه آقا آب نمیخورم.
خبرنگار – پس این داستان مزدور اجاره ای چیه؟ یعنی ایشان مزدور شما نیست؟
احمدی – اینا شایعاته جون مادرم. آخه آدمی به این اعتبار و اونهمه سابقه که عرض کردم میاد مزدور ما میشه؟ این آدم لب تر کنه بوش دویست هکتار از بهترین زمینای هالیود رو به اسمش میکنه. آخه یه زمانی پای گلف بوش بوده. البته کلینتون هم ازش خوشش میاد. اما ما بهش گفتیم به کلینتون نزدیک نشه چون حرف براش درمیارن. اونوقت یه همچون آدم مهمی میاد مزدور ما میشه؟ این آدم یه تلفن به آقا بزنه، منو از رئیس جمهوری برکنار میکنه. من که به شما دروغ نمیگم. از این آدم محترم تر و باشرف تر وجود نداره. یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید.
خبرنگار – از شما چه پنهان که ما هم یک بار پول زیادی به ایشان پیشنهاد کردیم که با ما هم همکاری بکند. اما ایشان نپذیرفتند و پیغام دادند که "ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند". البته نفهمیدیم منظورش از "علی"، حضرت امام خامنه ای بود که ایشان بسیار ارادت دارند خدمتشان یا علی آقای فلاحیان.
احمدی – عجب. من فکر نمیکردم اینقدر با شرف باشه که پول شما را رد بکنه. آخه ایشان با پول اصلا شوخی نمیکنه. بگذریم. حالا نمیشه شما یه جوری به امریکایی ها حالی بکنید که این لیست منافقین چاخانه؟
خبرنگار – ما البته تلاشمون رو میکنیم. اما بعیده که بپذیرند. اینا مدرک هم رو کردن.
احمدی – بابا باور کنید که این حرفا از بیخ دروغه. به جان شما، به جان خود نوریزاده دروغ نمیگم.
خبرنگار – حالا دیگه کار از کار گذشته. مواظب باشید که از این به بعد اینا مدرک جدیدی رو نکنن.
احمدی – یعنی شما نمیتونید جلوی اینا رو بگیرید؟
خبرنگار - ما فقط تلاش می کنیم اسم اینا رو از توی لیست در نیاریم. میتونیم علیه شون حرف بزنیم. ما که دیگه نمیتونیم اینا رو بمباران کنیم. دوران بمباران گذشت و اینها جان سالم بدر بردند. البته ما زورمان را زدیم اما نشد.
احمدی – سوالاتتون زیاد شد حاج آقا. اگر موافقید بقیه مصاحبه را بگذارید برای بعد از ناهار.
خبرنگار – از جوابهای روشنگرانه ای که دادید متشکرم. بقیه سوالاتم را میگذارم برای بعد. از وقتی هم که به من دادید بسیار متشکرم.




سه‌شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۵

مصاحبه هاي بي بي سي



حسین پویا
6 فوریه 2007

مصاحبه های بی بی سی با احمدی نژاد
به مناسبت سالگرد انقلاب

مصاحبه اول
خبرنگار – شنوندگان عزیز رادیوی فارسی بی بی سی، خوشحالم به اطلاعتون برسونم که به دنبال تماسهای که ما با مقامات جمهوری اسلامی داشتیم، توانستیم موافقت رهبر جمهوری اسلامی را برای یک سری مصاحبه هفتگی با بسیجی دلخسته و نورانی آقای احمدی نژاد، به مناسبت سالگرد انقلاب پرشکوه اسلامی بگیریم. در خدمت آقای رئیس جمهور هستیم برای اولین مصاحبه.
جناب احمدی نژاد ممنون از اینکه دعوت ما را برای این مصاحبه های هفتگلی پذیرفتید.

احمدی – اختیار دارید حاج آقا. ما نوکر شما هستیم. آخه ما از همون بچگی مون به آیات عظام ارادت داشتیم. البته یه خواهش کوچیک دارم. واسه خاطر امت حزب اله بی زحمت مارو که صدا می کنید هم دکتر بگین و هم پرفسور. آخه ما به بسیجیا گفتیم دکتر و پرفسوریم. شما هم که بگین دیگه هم تاکید میشه و هم تایید میشه.

خبرنگار – با کمال معذرت جناب پروفسور احمدی اولین سوالم اینه که این روزها شایعه شده که شما در جریان فعالیتهای انتخاباتی تون قولی در مورد بردن پول نفت به سر سفره مردم دادید. همانطور که عرض کردم این یک شایعه است وگرنه تا اونجا که ما میدونیم شما چنین قولی ندادید. درست میگم؟

احمدی – اولا ما اون قول را در واقع دادیم حاج آقا. دوما البته اون قول را بر اساس سیره مقدس امام خمینی دادیم. ایشان هم وقتی داشتن تشریف میاوردند قول دادند که به مردم نان و آب و برق و اتوبوس و گاز مجانی بدن.

خبرنگار – بله واقعا مهمه که مردم بفمند که این مسئله قول دادن کاملا شرعیه و ربطی به مسئله نفت و پول و سفره ندارد. درواقع امر جنابعالی از حضرت امام خمینی تقلید کرده اید.

احمدی – راس میگی ها. پس این روزنامه های خودمون چرا این چیزا سرشون نمیشه؟

خبرنگار – واله چه عرض کنم. خوب اینها لابد از نظر شرعی هنوز بالغ نشده اند و سواد ژورنالیستی شون کم است.
دومین سوالم اینه که میشه بفرمایین که منبع اون نوری که در سازمان ملل دور سر شما پیدا شده بود چی بود؟ آیا ربطی به مسائل اتمی و اختراعات اخیر دانشمندان سپاه و این چیزا داشت و یا کلا مسئله یک مسئله ماوراء الطبیعه بود و بر میگشت به رابطه شما با عالم غیب؟

احمدی – واله عارضم به حضور شما که من این قضیه رو از عالیجناب جک استرای خودتون استفتاء کردم. ایشون سه تا صلوات فرستادن و فرمودن که اینا باید از آثار عبادات مستحبه باشه. ایشون فرمودن که نقل است از شیخ کافی و مرحوم مجلسی که عبادات مستحبه باعث میشه که یک اتصال نامرعی بین شخص مومن و منبع نور بهشت برقرار بشه و اون فرد در برخی مواقع در حوالی سرش وجود نور خاصی رو احساس کنه.


خبرنگار – با اینکه شما بارها تکرار فرموده اید که فعالیتهای اتمی شما برای ساختن سلاح هسته ای نیست و فقط استفاده های صلح آمیز از انرژی هسته ای را در نظر دارید باز هم مغرضین به شما تهمت بیجا میزنند. علتش فکر می کنید چیه؟

احمدی – اصلا من به اینا میگم گیرم که ما میخوایم بمب اتمی بسازیم، یعنی نمیشه که یک دولتی سلاح هسته ای رو برای استفاده صلح آمیز بسازه؟

خبرنگار – دم شما گرم جناب دکتر پروفسور. حقا که گل گفتید. مگه ما یا این کشورهای اروپایی که بمب اتم داریم تا حالا به کسی حمله اتمی کرده ایم؟

احمدی – عجب پس شما بمب اتم دارید؟ پس این عالیجناب استرا چرا به من نگفته بود که ما دیگه اینقدر توی خرج و دردسر نیفتیم. خوب یکی دوتا بمب اتم به ما بدید و قال قضیه رو بکنید. ما هم دست از غنی سازی برمیداریم. شما بی زحمت به دولت فخیمه بفرمایید که این داستان رو حل کنند.

خبرنگار – بله پیشنهاد خوبیه. من درخواست شما رو به بالا منتقل میکنم. چرا که نه. وقتی به همین سادگی میشه مسئله را حل کرد چرا هی پای سازمان ملل و شورای امنیت رو به میان بکشیم؟ اینها همه از آثار کارهای تروریستی آن گروه تروریست است. اینها غیر از دو بهم زنی کار دیگه ای ندارند. اصلا باید اسم اونها را در لیست سازمانهای دو بهم زن هم گذاشت.

احمدی – بابا دم شما گرم حاج آقا. شما چرا بیشتر اینجا تشریف نمیارین؟ این مصاحبه ها واقعا روشنگره.

خبرنگار – آیا فکر نمیکنید که به نفع نظام شما باشد که دولت عراق را که از خودتون هم هست زیر فشار بگذارید که مجاهدین را از عراق بیرون کنند زیرا اونا اونجا که هستن بیکار نیستن که. میرن از نیروهای مخالف شما حمایت میکنن و برای دولت حامی شما شاخ میشن؟

احمدی – بله در این مورد هم حق با شماست. کاملا حق باشماست. اما امریکایی ها تن نمیدن. شما اونا رو راضی کنید بقیه مسائل حله. اما بین خودمون بمونه، میگم مثل اینکه شما بیشتر از ما از مجاهدین بدتون میاد ها! نمیخواید بفرمایید دلیلش چیه حاج آقا؟

خبرنگار – ای آقا این که دیگه اظهر من الشمسه جناب پروفسور. ما دلمون برای مردم ایران میسوزه. مجاهدین با افشای اطلاعات اتمی شما به مردم ایران خیانت میکنن.

احمدی – نه بابا! دمتون خیلی گرم حاج آقا. نمیدونستم شما اینقدر به امت حزب اله علاقمندید.

خبرنگار – بحث کل مردم ایرانه آقا. "آخر مگر نه اينکه نفت سرمايه ای محدود و روبه تمام شدن است؟ مگر نه اينکه اساسا" استفاده از سوختهای فسيلي بدليل افزايش گازهای گلخانه ای و گرم شدن زمين بايد هر چه محدود و محدودتر گردد؟ و مگر نه اينکه بنفع شماست که از اين ماده حيات بخش، بايد هر چه کمتر به عنوان سوخت استفاده نموده و بايد بدنبال منابع ديگر سوختي باشید؟ و باز مگر نه اينکه در دنيای آينده نزديک، سوخت، يکي از مسائل اصلي و ريشه بحرانها و جنگها در جهان خواهد بود؟ و مگر نه اينکه سوخت اتمي با علم امروزه يکي از ارزانترين انواع توليد سوخت نسبت به ساير منابع و احتمالا" جايگزين اجباری سوختهای فسيلي است؟ و بازمگر نه اينکه ماده اصلي اين نوع از سوخت، اورانيم غني شده ميباشد و محک استقلال يک کشور در آينده، توليد مستقل اين ماده ميباشد؟ پس افشای توليد اين ماده و يا توانمندی ايران در توليد آن، از جانب شورای ملي مقاومت چه معني ای ميتواند داشته باشد؟ ايا منظور شورای ملي مقاومت از افشای توليد اورانيوم غني شده توسط ايران، افشای صنايعي است که ميتواند در آينده شما را مستقل سازد؟ و يا وابسته کند؟" (1)

احمدی – بازم دم شما گرم. چرا من همش در تعجبم که چرا خبرنگارای خودمون از این حرفا یاد نمیگیرن بزنن؟ اما میگم آخه مجاهدین میگن که ما، یعنی حکومت ولایت فقیه نماینده مردم ایران نیستیم و دنبال منافع خودمون و موندن در قدرت هستیم و از این چیزا.

خبرنگار – بیخود میگن آقا. مگه نه اینکه شما، یعنی شخص شما در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک انتخاب شدید؟ مگر نه اینکه مردم ایران همیشه نشون دادن که اگر نه صددرصد اما اقلا نود درصدشون طرفدار شما و حکومت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه هستن؟ مگه نه اینکه شما در این مدتی که حکومت رو به دست داشتید غیر از منافع مردم کار دیگه ای رو دنبال نکردید؟ اگه بحث معتاد و بیکار و تن فروشی و کارتن خوابی و از این جور حرفاست که ماهم توی انگلیس همه شو داریم. حالا شما خوب پنج میلیون معتاد دارید ما پنجاه هزار تا. چه فرق میکنه؟ شما ده بیست میلیون بیکار دارید، خوب ماهم یکی دو میلیون داریم. مسئله که سر عدد و رقم نیست. این حرفا مال ضد انقلابه. اینا بهانه است آقا.

احمدی – آقا دم شما هزار دفه گرم. حقا که آیا عظام هم آیات عظام انگلیسی. اما آخه.. بین خودمون بمونه ها... این ضد انقلاب میگه ما چرا این خرجی رو که برای مسائل اتمی میکنیم برای درست شدن وضع اقتصادی نمیکنیم. البته شماهم درس مییگید. اینا ضد انقلابن دیگه.

خبرنگار – ایدکم اله تعالی انشاءاله. اجازه بدین بریم سر سوال بعدی. عرض کنم که بدخواهان و دشمنان ملت ایران اخیرا شایعه کرده اند که آقا سرطانشان وخیم شده و ممکنه خدای نکرده رحلت بکنند. اینا فکر میکنند نظام اسلامی شما به فرد وابسته است. اینهمه آیت اله توی دنیا هست.

احمدی – اینها شایعات ضد انقلابه. همانطور که شما گفتید این حکومت به هیچ آیت الهی وابسته نیست. البته در مورد شما موضوع فرق میکنه. در جواب به این شایعات من همون شعار حزب اله رو میدم که "ما اهل کوفه نیستم علی تنها بماند. سرطان خامنه عامل وحدت ماست." راستش ما به دستور خود آقا ترتیبی دادیم که ایشون تعدادی تلفن همراه به خودشون ببندن که بعد از رحلت ایشون ما بتونیم در هر قسمت از بهشت که باشن باهاشون ارتباطمون رو برقرار کنیم و دستورات رو بگیریم. از این نظر نگرانی نیست.

خبرنگار – فکر نمیکنید بهتره که شایعات مریضی حضرت آقا را تکذیب کنید؟ به نفع شما نیست که دیگران از مریضی آقا و احتمالا مرگ ایشون با خبر بشن. ممکنه ضد انقلاب دست به یک تحرکاتی بزنه.

احمدی – راست میگید ها . چرا زودتر نگفتید؟ بنویسید ما سرطان آقا رو تکذیب می کنیم. بنویسید اصلا قرار هم نیست به همین زودی که ایشون فوت کردند ما تلفن همراه بهشون ببندیم و یا مراسم بگیریم.

خبرنگار – چشم جناب پروفسور. همه ش را مینویسم. ممنون از این مصاحبه و تا مصاحبه بعدی. والسلام علیکم و رحمت اله و برکاته. مرگ بر امریکا. مرگ بر شوروی. مرگ بر منافق تروریست.

---------------------------------------------------
(1) نقل از نوشته های یکی از مزدوران وزارت اطلاعات که البته میخواهدخودش را خیلی هم روشنفکر جا بزند.

برای دیدن نوشته های حسین پویا به وبلاگ زیر مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot.com/

جمعه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۵

کوسه درياي قم



26 ژانویه 2007

خبرگزاري فارس: گزارش خبرگزاري فارس در باره سلامتي حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، بازتاب بسيار گسترده‌اي در رسانه‌هاي داخلي و خارجي داشت. به گزارش خبرگزاري فارس، در پي درج گزارش «سلامتي رهبر انقلاب اسلامي از شايعات تا واقعيت» در بعدازظهر روز چهار شنبه در خروجي اين خبرگزاري، علاوه بر هزاران كاربري كه از اين خبر بازديد كردند، بسياري از سايت‌ها و خبرگزاريهاي داخلي و خارجي و شبكه‌هاي خبري جهان به نحو گسترده‌اي به انعكاس اين گزارش پرداختند

ده بار هم که تکذیب کنند، به همین زودی سیدعلی ریق رحمت را سر خواهد کشید و در آنروز:

عاقبت شد سیدعلی عمرش تمام
خوش بود افتادن کل نظام

سالها بست و زد و اعدام کرد
خون صد آزاده را در جام کرد

در کنار منقل و آتش نشست
بر سر وافور خود چسباند بست

بهترین تریاکها را دود کرد
کشور جمشید را نابود کرد

روضه خوانی بود از اقصای دور
تا به آن امت چپاندندش به زور

احمدی برسر زنان زاری کند
کوسه اما خود میانداری کند

احمدی مانده یتیم و بی پدر
گشته در بحر ولایت در بدر

همچو آن عنتر که مرده لوطیش
گشته از تریاک خالی قوطیش

میکشد خمیازه گاهی، گاه جیغ
می خورد اندوه و افسوس و دریغ

کوسه اما شاد از مرگش همی
میدهد قر، می زند بشکن کمی

ظاهرا تصمیم دارد خر شود
در غیاب سیدعلی رهبر شود

احمدی اما کمی ترسیده است
کوسه ی دریای قم را دیده است

فکر کوسه برده است از او قرار
لاجرم افتاده در فکر فرار

کوسه را کرده کنف او با زبان
نوبت کوسه رسیده این زمان

کوسه سرخوش گشته است از انتقام
رفته از یادش وصایای امام

بسکه از آن احمدی دلخور بود
سینه اش از کینه ی او پر بود

کس فرستاده پی فلاحیان
تا بچیند نوک آن ریشو جوان

کاسه ای را واجبی در آن کند
احمدی را هم برآن مهمان کند

این وسط تمساح هم حیران شده
هم ز ترس کوسه او لرزان شده

کوسه قصد رهبری دارد به سر
خوردن تمساح را بسته کمر

ظاهرا آن کوسه ی بی چشم و رو
میکند با خمرگان هم گفتگو

قصد دارد با همه سازش کند
شیر نفت و گاز را بازش کند

بی خبر کوسه که بازی شد تمام
درب و داغان است اوضاع نظام

خلق بیزارند از این جانیان
زود باشد تا بجاروبندشان









جمعه، دی ۲۲، ۱۳۸۵

استراتژي امريکا


گفتگوی کوتاه حسین پویا با دکتر منشور وارسته
در زمینه استراتژی جدید امریکا در عراق
12 ژانویه 2007


بوش در سخنرانی اخیرش اعلام کرد که قصد دارد طی چند روز آینده بیش از بیست هزار نفر نیروی تازه نفس به عراق اعزام کند. قبل از آنکه بخواهیم بررسی کنیم که این تصمیم چه نتایجی به بار خواهد آورد و آیا به هدفی که امریکا از فرستادن این سربازان دنبال میکند دست خواهد یافت و آیا از دید کارشناسی نظامی؛ این تعداد برای دستیابی به هدف اعزامشان کافی است یا نه ، این تصمیم بیانگر یک موضوع بسیار مهم است. این موضوع بسیار مهم این است که بوش و یا امریکا در عراق تغییر استراتژی داده و از امروز به بعد استراتژی جدیدی را دنبال میکند.
اولین سوالم این است که آیا این نتیجه گیری مرا تایید می کنید؟

- دکتر منشور وارسته

اصولا موضوع عراق باید در چارچوب دکترین بوش که ترویج دموکراسی در خاورمیانه بزرگ به عنوان پادزهر بنیادگرایی است، بررسی گردد. استراتژی امریکا نیز با توجه به این دکترین شکل گرفته بود. در این رستا حتی شاهد فشارهای امریکا بر کشورهای دیگر خاورمیانه در جهت بازکردن فضای سیاسی هم بودیم. از جمله در لبنان و عربستان سعودی و کویت و بحرین تاثیرات این سیاست را میتوان مشاهده نمود. طبعا چنین سیاستی موجب برانگیخته شدن نظام دیکتاتوری مذهبی در ایران شد. به همین دلیل نیز با توجه به حوزه نفوذش در عراق و لبنان تلاش کرده و میکند تا مانع موفقیت این دکترین بشود و در این راستا تا کنون موفقیتهایی نیز داشته است. چه از طریق حزب اله لبنان و حماس فلسطین و چه از طریق شیعیان تحت نفوذش در عراق. دراین مدت سه سال امریکا موفق به دستیابی به استراتژیش در عراق نشد. لذا فشار افکار عمومی امریکائیان و شکست انتخاباتی جمهوری خواهان در کنگره امریکا، بوش را به این واداشت که در استراتژیش در مورد عراق تجدید نظر بکند.

پویا

- از این توضیح شما اینگونه نتیجه میتوان گرفت که بوش و جمهوریخوان امریکا دنبال برقراری دموکراسی در خاور میانه هستند. آیا اینگونه است؟

-دکتر وارسته

اساسا بعد از یازدهم سپتامبر دوهزارو یک سیاست خارجی امریکا در مورد کشورهای غیرپیشرفته و درحال رشد تغییر کرد. تا قبل از این تاریخ دکترین امریکا مبتنی بود بر حفظ ثبات بی توجه به ماهیت نظام حاکم بر این کشورها. اما بعداز یازدهم سپتامبر امریکا مواجه با پدیده ای گردید که عامل رشد آن همان نظامهای مورد حمایت امریکا؛ بخصوص در خاورمیانه بودند. این باعث شد که دولت امریکا در دکترین امنیت ملی خود تجدید نظر کلی نماید. این دکترین مبتنی است بر حمایت از دموکراسی به عنوان پادزهر بنیادگرایی در این کشورها.

- پویا

-بنابراین و با توجه به اینکه بوش در ماهای اخیر تلویحا پذیرفته است که استراتژی قبلی امریکا در عراق شکست خورده، سوالم این است که این استراتژی جدید بوش در عراق چیست؟ و چه اهدافی را دنبال میکند؟

- دکتر وارسته

-تلاش بوش در شرایط فعلی این است که قبل از پایان دوران ریاست جمهوریش (در کمتر از دوسال دیگر)، ثبات و امنیت را در عراق برقرار کند. این استراتژی جدید در عراق سه محور دارد:
الف- نظامی گرایی و افزایش نیروها نظامی امریکا در عراق
ب- فشار بر دولت عراق در جهت آشتی ملی و تجدید نظر در قانون اساسی.
ج- تخصیص بودجه کلان جهت بازسازی و ایجاد شغل برای مردم عراق و توزیع عادلانه درآمد نفت در بین سه محور قومیتی اصلی عراق .

- پویا

- در مورد نظامی گری؛ که گمان میکنم بیشتر از دو مورد دیگر پای ایران نیز درمیان باشد لطفا توضیح بیشتر بدهید. آیا حمله نیروهای امریکایی به کنسولگری امریکا در اربیل با این استراتژی مربوط است ؟ در این مورد در سایت بازتاب آمده است:
"در این حال عباس حسيني، كنسول ايران در اربيل که پيش از اشغال كنسولگري ايران به دست نيروهاي آمريكايي به ايران بازگشته است، در گفت‌وگويي با خبرنگار «بازتاب» گفته است:
"بوش ساعت 21 شب گذشته به وقت آمريكا؛ يعني حدود همان ساعت چهار صبح كه كنسولگري ايران اشغال شد، ادعا كرد كه ايران، عامل ناآرامي‌هاي عراق است و از تروريست‌ها در اين كشور حمايت مي‌كند. درست در همان زمان اين موضع‌گيري‌ها و در راستاي اين مواضع، نيروهاي آمريكا به كنسولگري ايران در اربيل عراق حمله مي‌كنند و چهار ديپلمات ايراني را مي‌ربايند".

- دکتر وارسته

- بله من این حمله را کاملا در جهت همان استراتژی جدید امریکا می بینم. در مورد نظامی گری این توضیح را میدهم که تا قبل از اعلام مواضع جدید امریکا، هر تحرک نظامی امریکایی ها در عراق میبایستی با هماهنگی قبلی با دولت عراق انجام میشد. اما این سیاست حالا عوض شده و امریکا دیگر نیازی به انجام هماهنگی های قبلی با دولت عراق نمیبند. به همین دلیل نیز دولت عراق در داستان حمله به کنسولگری ایران در اربیل غافلگیر شد.

-پویا

- در خلال دورانی که بوش مشغول بررسی استراتژی سابق و جدید خود در عراق بود، گزارشی توسط عده ای از کارشناسان ارشد سیاست خارجی امریکا به ریاست بیکر و هامیلتون تهیه و به بوش ارائه شد که در آن توصیه شده بود که برای حل بحران عراق، دولت امریکا باید مستقیما با سوریه و ایران وارد مذاکره شود. این گزارش البته مورد استقبال حزب دموکرات امریکا و بسیاری از اروپایی ها نیز قرار گرفت. دولت ایران با حدس اینکه این گزارش پایه استراتژی جدید امریکا خواهد بود، نیز کیسه گشادی برای بهره برداری از این طرح بیکر - هامیلتون دوخته بود. ظاهرا بوش این طرح را نپذیرفته است. بنابراین براساس این استراتژی جدید، امریکا در مورد رژیم ایران چه خواهد کرد؟

-دکتر وارسته

- به عقیده من روابط ایران و امریکا وارد دوران جدیدی از مخاصمات شده است. همانطور که حتما شنیده اید بوش در اعلام مواضع خودش در 21 دیماه اخیر در باره دخالتهای رژیم ایران اینگونه هشدار میدهند:
" ادامه این وضع غیرقابل قبول است و افزود ما تلاش‌ خواهیم کرد رژیمهای تهران و دمشق‌ را از دامن‌ زدن‌ به‌ خشونتها در عراق‌ و حمايت‌ از شبه‌ نظاميان‌ مسلحی‌ که‌ به‌ نيروهای‌ آمريکايی حمله‌ می‌ کنند، باز داریم".رئیس جمهور آمریکا همچنین گفت "رژیمهای تهران و دمشق اجازه می دهند که تروریستها از مرز آنها برای رفت و آمد به عراق استفاده کنند. رژیم تهران برای حمله به نیروهای آمریکايی، از تروریستها حمایت می کند. ما این تروریستها و شبکه های حامی آنها را منهدم خواهیم کرد." وی همچنین تاکید کرد "ما بايد در عراق‌ پيروز شویم. شکست ما در عراق نتایج فاجعه باری برای ایالات متحده بهمراه خواهد داشت. پیامدهای شکست کاملا روشن است: بنیادگرایان و تندروهای اسلامی تقویت خواهند شد، اسلامگرايان‌ افراطی‌ به‌ قدرت‌ باز خواهند گشت و در وضعیت بهتری‌ برای‌ سرنگونی‌ دولتهای‌ ميانه‌ رو قرار خواهند گرفت‌. آنها در منطقه‌ اغتشاش‌ ايجاد خواهند کرد و از درآمد نفت‌ برای‌ پيشبرد مقاصد خود بهره خواهند گرفت. رژیم تهران در تلاش‌ براي‌ دستیابی به تسليحات‌ هسته‌ ای گستاخ‌ خواهد شد‌ و دشمنان ما پایگاهی برای حمله به آمریکا پیدا خواهند کرد".
بنابراین حمله اخیر به کنسولگری ایران در اربیل را در همین راستا باید دید.
بطور کلی سیاست امریکا درقبال ایران سه محور دارد:
1- در زمینه دخالتهای رژیم در عراق
2 – در زمینه حمایت از بنیاد گرایی و صدور تروریزم و صلح خاورمیانه
3 – در زمینه مقابله با تولید سلاح هسته ای

- پویا

- همانطور که میدانید قبلا هم بوش و مقامات دیگر امریکایی در مورد ایران از این تهدیدها کرده بودند و بخوبی هم میدانستند که رژیم ملاها برای تروریستهای عراق اسلحه و امکانات می فرستد. علیرغم اینها، هیچگاه حرکت جدی برای جلوگیری از این کارهای آخوندها نکرده بودند.
همین دیروز هم کاندولیزا رایس گفت که اگر ایران دست از غنی سازی اورانیوم بردارد من حاضرم در هر نقطه دنیا با همتای ایرانیم مذاکره کنم. در این مورد چه میگویید؟

- دکتر وارسته

- شاخص تغییر استراتژی امریکا در عراق این پیشنهاد خانم رایس نیست.
اولا این گفته خانم رایس بارها توسط مقامات مختلف رژیم رد شده و پیشنهاد جدیدی نیست. به عقیده من شاخص این تغییر استراتژی، دستگیری دوهفته پیش سه تن از مقامات امنیتی سپاه پاسداران در منزل حکیم در بغداد بود. این مقامات با دعوت رسمی رئیس جمهور عراق آمده بودند. دولت امریکا بدون رعایت پروتکل این عناصر را دستگیر و مورد بازجویی قرار داد. نکته دوم حمله اخیر به کنسولگری ایران در اربیل در منطقه کردستان عراق است که بسیار مهم ارزیابی میشود. چرا که این محل در واقع خاک ایران به حساب به حساب می آید و افراد دستگیر شده نیز ظاهرا مصونیت دیپلوماتیک داشته اند.
بنابراین فاز جدید از مرحله انتقاد و تهدید فرا تر است. در واقع در این استرتژی جدید رژیم ملاها بخشی از بحران نا امنی عراق، ارزیابی شده است. درحالیکه در طرح بیکر – هامیلتون رژیم، بخشی از راه حل امنیت عراق ارزیابی و پیشنهاد شده بود. به همین دلیل نیز امید رژیم ملاها بر این بود تا با توسل به سیاست ماجراجوئی شان در عراق بتوانند خودشان را به امریکا تحمیل نمایند. و از این طریق ماندگاری خودشان را تضمین کنند.

پویا

با تشکر برای گفتگو.