سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

چهارشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۹

دعاهای نیمه شب سیدعلی!

 

 حسین پویا

به مناسبت فعالیتهای اخیر دختر رفسنجانی علیه خامنه ای

 


 

سیدعلی یکشب به هنگام دعا

گفت یارب رهنمایی کن مرا

 

چند سالی بنده رهبر بوده ام

در فقاهت از همه سر بوده ام

 

گاهگاهی بنده فتوا داده ام

گاهگاهی هم کمی وا داده ام

 

داده ام فتوا برای اقتصاد

گاه کمتر داده ام گاهی زیاد

 

چند باری داده ام فتوای جنگ

تا مریدان را کنم در جنگ رنگ

 

برعلیه کاندوم و وازکتومی

داده ام فتوای خوب و مردمی

 

ای خدائی که به من رو داده ای

ریش و پشمی مثل جارو داده ای

 

خود تو میدانی که منهم آدمم

رهبر مستضعفین عالمم

 

لاکن این شیخ اکبر کوسه نشان

که ندارد ریش و می سوزد از آن

 

بعد از آنی که مرا رهبر نمود

بنده را پالان نهاده، خر نمود

 

رفته و با دژمنان قاطی شده

باعث پر رویی فاطی شده

 

پای در نعلین بنده می کند

دژمنان را غرق خنده می کند

 

گرچه رویش را گهی کم کرده ام

گردنش را بارها خم کرده ام

 

لاکن ای پروردگار راستگو

این پدر سگ برده از من آبرو

 

هرچه می گویم که اکبر شرم کن

باز هم بازار من را گرم کن

 

باز هم در خطبه های جمعه ها

داستانهایی بگو از علم ما

 

معجزات بنده را بازم بگو

از بزرگی های من کن گفتگو

 

خاطراتی از امام، از من بگو

با همان لحنِ سخن گفتن بگو

 

اینکه او گفته که من سوپرمنم

با همین یک دست، پشتک می زنم

 

لاکن این نامرد هی لج می کند

هی دهانش را به من کج می کند

 

کوسه ی بی ریش رند حقه باز

دشمنانش را همه کرده دراز

 

حال نقشه می کشد از بهر ما

تا کند قمصور زرت بنده را

 

عینک دودی و ریبن می زند

طعنه های زشت بر من می زند

 

یا رب،  ای پروردگار اهل دود

این پدرسگ قبلا اینطوری نبود

 

من خودم البته کلی رهبرم

می کُشم هرکس نهد سر بر سرم

 

لاکن ای پروردگار  محترم

بی مروت فکر کرده من خرم

 

داده دستم جام زهر هسته ای

میگه میلش کن که خیلی خسته ای


ای خداوند بزرگ و با کمال

دختر شیخ اکبرو بنما تو لال

 

یارب ای اهل صراط مستقیم

هست این استاد شیطان رجیم

 

ای خداوند توانای دلیر

حال این نامرد را امشب بگیر

 

خود تو ای پروردگار ذوالجلال

خون این نامرد را بنما حلال

 

سکته ای بفرست امشب بهر او

خشتکش را هم بکن تو پشت و رو

 

ای خدای رهبر مستضعفین

شیخ اکبر را بزن با سر زمین

 

می کنم من نزد سرکار التماس

تو بکن من را زد دست او خلاص

 

پولهای کوسه را تاراج کن

پس نصیب چون منی محتاج کن

 

چون که من بسیار فتوا داده ام

بی خودی میگن که من وا داده ام

 

 

 

 

 

دوشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۹۹

عجب کشوری داریم .... ها!

 با لعنت به روح خمینی دجال و تف به ریش خامنه ای جنایتکار

 کشوری داریم در دنیا تکه


مشکلاتش در حقیقت اندکه
از گرانی نیست در ایران اثر
قیمت جان کمتر از زالزالکه
فقر و بیکاری اساسا کیمیاست
ادعای مشرکین بی مدرکه
هست در هر شهرمون یک حاکمی
صاحب دربارک و سردارکه
رهبری داریم چرچیله خودش
دائما مشغول کشفِ پاتکه
هم هنرمند است و هم صاحب کتاب
قهرمان هوشه، خیلی زیرکه
گاهگاهی هم اگر نی میزند
روشنایی بخش سازش فندکه
یک رئیس جمهور داریم که نگو
بی خودی میگن که ایشان دلقکه
اهل علم و دانش و اهل هنر
عاشق توپ و تفنگ و موشکه
گرچه نبود بر سرش عمامه ای
لیک بیش از جنتی مارمولکه
لشگری از جن بود در خدمتش
هر جنی فرمانده ی یک شهرکه
گرچه سم دارند این جن ها همه
لیک در پاهایشان شلوارکه
دایناسور داریم ما از عهدِ سنگ
خونه شون در شوش، یا گلبندکه
بعضیاشون هم مدرنیزه شدن
کاخِ تابستانشون در قلهکه
یک نفر شیخ احمقِ علم الهدا
ریش و پشمش کاملا از پشمکه
حضرت خرچنگ، احمد خاتمی
شیوه کارش نثار جفتکه
در نمازِ جمعه غوغا می کند
فیل هوا کردن براش بادبادکه
دکتری هم هست، ممد خاتمی است
دکتر وارو زدن با پشتکه
اهل چاخان نیست او در گفتمان
زرتمانش گرچه مشمول شکه
جنتی هم شهره در عالم شده
خاطراتش مال قبل از مزدکه
یزدی و مصباح و این دایناسورا
کرده مار را توی دنیا مضحکه
آی مردم همتی، ایران ما
یادگار کورش است و بابکه
**********
حیف از این ایران که ویران گشته است
پایمال این شریران گشته است
همتی تا ریشه شان را برکنیم
آتشی در خرمن ایشان زنیم

یکشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۹۹

آرش کمانگیر. قسمت نخست. حسین پویا

چرا داستان آرش کمانگیر که از قهرمانان افسانه ای ایرانزمین است در شاهنامه نیامده.
آیا فردوسی بزرگ خبری از داستان آرش و فداکاری او برای ایرانزمین نداشته است؟


 

به نعلین و عبا کردی...

 

حسین پویا.  (با اجازه حافظ بزرگ)

 تقدیم به جوانان رشید اشرفی



به نعلین و عبا کردی حسابی دلخور از دینم

فراری گشتم از دست تو و آواره ی چینم

 

الا ای شیخ بی مصرف که کارَت روضه خوانی بود

ولی پُز میدهی حالا که کولر داره ماشینم

 

بسی اموال ملت را تو با نیرنگ چاپیدی

من از این بابت ای ملعون دمغ گردیده غمگینم

 

نداری تو به واقع عُرضه یک بُزچرانی هم

تو را بنشسته بر جای بزرگانِ سپهسالار می بینم

 

بساط دین فروشی را علم کردی همان اول

تصور کردن پایان این شیادی تو داده تسکنیم

 

در آن جیب قبای تو دکل هم می شود پنهان

در اندوه هزاران بی قبای لخت و مسکینم

 

اگر روزی بگویندم که ملا خورد کشور را

نه تنها می کنم با ور که می چسبه پلاتینم

 

حدیث دزدی آخوند در عالم شده تابلو

ولش کن بسه پویا، ته کشیده باک بنزینم

جمعه، مهر ۲۵، ۱۳۹۹

اندر حکایت یک بسیجی که می خواهد خود را مجاهد جا بزند


 
توجه کنید دوستان. لطفا توجه کنید.
یک بسیجی سایبری خامنه ای در تاریخ 17جولای 2020 و در تاریخ 17 آگوست 2020 یعنی در فاصله دقیقا یک ماه، با نام ناشناس، دو کامنت در وبلاگ من در زیر شعر طنز "پیام سیدعل به رهبر چین" نوشته. تلاش کرده که خودش را از مجاهدین اشرف 3 جا بزند. من پیام دوم را اینجا می گذارم و از شما تقاضا می کنم پاسخ کوتاه و البته محترمانه به این بدبخت فلکزده که تحمل یک شعر طنز را هم ندارد بدهید.
و اما کامنت:
"خدایی دیگه شعرهات خیلی تکراری شده هم کلمات هم مفهوم و محتوایعنی مثل فحش دادن شده . الان بچه های جوان تو اشرف۳ شعر میگن و میخونن و اجرا میکنند با موسیقی با چه غنایی و محتوایی و هر بار تازه به نظرم وبلاگ را ببندی یا مطالب سیاسی بنویسی به نفع خودته".
من به او می گویم
:تف به ریش خامنه ای جنایتکار. اونقدر علیه خامنه ای دجال بی شرف شعر خواهم گفت تا امثال تو گوساله احمق خفه شوید.
شما هم لطفا جواب کوتاهی بدهید

"حسنی" و شکایتش از کرونا

 

حسین پویا

اول اردیبهشت 99 

به یاد شاعر و طنز نویس مبارز "نسیم شمال" و شعر زیبایش به نام "ننه جان من سمنو می خواهم..."

 


حسنی کرد سوال از عاقا

که شدم خسته ز دست کرونا

 

مملکت را کرونا کرده مچل

دولت افتاده خودش توی هچل

 

بسکه دادم به همه قول چاخان

شدم انگشت نمای همگان

 

کرونا برده ز من صبر و قرار

جنتی هم به خدا کرده فرار

 

زین سبب من شده ام دشمن او

نیست چاره بجز از کشتن او

 

لاجرم حضرت عظمای کبیر

باید او را بکنم خُرد و خمیر

 

من که با ناز و ادای تو خوشم

کرونا را به چه شکلی بکُشم؟

 

گفت این کار بَبَم کار تو نیست

بخت ایندفعه دیگه یار تو نیست

 

کار هر بز نبود کشتن گرگ

گاو نر لازمه و مرد بزرگ

 

تو برو هیئت دولت بنشین

پاچه خواری بکن از دولت چین

 

صاف بنشین و عدد سازی کن

بعد با ریش خودت بازی کن

 

کار ویروسو تو بسپار به من

نیست کار تو ببم زور نزن

 

من خودم میگیرمش مثل مگس

بعد حبسش می کنم توی قفس

 

روز دیگر میدمش دست سپا

دست سردار رشید العلما

 

تا برایش بکشد خط و نشان

ببرد بعد توی تلویزیان

 

تا که اقرار کند آن کرونا

که گرفته کمک از دشمن ما

 

بعد با یاری فیزیک و اتم

ببرندش حرم مشهد و قم

 

تا کند توبه و نادم بشود

برود حوزه معلم بشود

 

بعد سردار به بندش بکشد

توی روزنامه به گندش بکشد

 

و به دندان شکمش پاره کند

مشکل سخت ترا چاره کند

پنجشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۹

عاقبت عبرت انگیز دائی جان نفوذی

 

حسین پویا. 18 شهریور 99


حالا دیگر از حالت نگاه، حرکت چشمها، ورجه وورجه کردن، میمیک صورت و عکس العملهایش در مقابل سوالات "مدیر اول"! کیچن تی وی می شود فهمید که "دائی جان نفوذی" تقریبا مشاعرش را از دست داده است. هرچند هنوز هم از نبردهایش با دارو دسته لاجوردی در زندان اوین خاطره و داستان تعریف می کند. درست مانند دائی جان ناپلئون و  قهرمانیهایش در جنگهای کازرون و ممسنی با قوای انگلیس. البته حالا دیگر شهادت های "مش قاسم" کاربردش را از دست داده و "دائی جان نفوذی" مجبور شده که برای رسمی و قانونی کردن ادعاهایش یک وکیل استخدام کند. نه اینکه مش قاسم پایش را از شهادت دادن در باره ادعاهای مالیخولیایی او کنار کشیده باشد. موضوع این است که حالا ادعاهایش دیگر از آن ادعاهای ساده اولیه از قبیل شکست دادن تک نفره یک گروهان از نیروهای دشمن و یا به اسارت گرفتن یک ژنرال قوای انگیس و مبادله آن ژنرال با چند اسیر خودی که توسط قوای انگلیس از نیروهای خودی گرفته شده بودند، و یا زدن تیر به وسط دو ابروی یکه راهزن قهار آنهم از فاصله دویست متری با تفنگ سرپر، نیستند. حالا ادعاها عمدتا ناشی از مشکل مشاعر است و طرف مصداق کامل یک بیمار اسکیزوفرنی است و در نتیجه ادعاهایش خارج از فهم و سواد مش قاسم غیاث آبادی است. چپ و راست توی کیچن تی وی حاضر شده و میگوید سازمان مجاهدین خلق و اطلاعات سپاه با هم علیه او متحد شده اند. شما بخوانید قوای انگلیس با قوای آلمان در جریان جنگ دوم جهانی، در حالیکه در جبهه های مختلف در سرتاسر دنیا دارند با همدیگر می جنگند، علیه دائی جان، ستوان سوم بازنشسته فوج قزاق، متحد شده اند. آنهم برای اینکه مانع تنبیه روضه خوان محله، توسط دائی جان بشوند.  قوای انگلیس و آلمان دست یکی کرده اند و می خواهند آخوند محله را از دست دائی جان نجات بدهند. بیچاره مش قاسم که یک غیاث آبادی ساده است چطور می تواند چنین افشاگری را درک کند. اینست که بیشتر دنبال بافتن شعر و "آنجور" چیزها است. البته یک مشکل کوچک دیگر هم تازگیها برای "دائی جان نفوذی" پیدا شده که حتما در خل و چل شدنش بی تاثیر نیست. اخیرا یک نفر از اهالی کازرون پیدا شده که مدعی است او هم در جنگهای ممسنی و کازرون شرکت داشته و به اسارت قوای انگلیس درآمده بوده است. می گوید که گویا دائی جان هم در همان روزهای اول جنگ، اسیر انگلیسا شده بوده است. این آدم کازرونی می گوید و قسم هم می خورد و سه سه بار، نُه بار می گوید تا قبر آ. آ. آ.... که شاهد بوده است و با دو چشم خودش دیده است که دائی جان در همان ابتدای اسارت، خودش را به انگلیسیا فروخته و قبول کرده برایشان جاسوسی بکند و از همان زمان دائی جان در حالیکه در ظاهر ادعای دشمنی با انگیسیا را میکرده در واقع مامور مخفی انگلیسیا بوده است. حتی این فرد شهادت میدهد که در برخی از حملاتی که انگلیسیا علیه قوای محلی ایرانیان داشتند، دائی جان به عنوان راه بلد همراهشان بوده است. شاید حمایت آخوند محله هم از دائی جان از همین بابت بوده است. الله اعلم.

 اینست که دائی جان حالا مجبور شده است که برای خودش یک وکیل بگیرد تا اولا کمبود حضور و شهادتهای مش قاسم را پر کند و ضمنا شاید بتواند ثابت کند که این شهادت و ادعا، اصولا وجهه قانونی ندارد. هرچند باعث خل شدن بیش از اندازه دائی جان نفوذی شده است. البته این وکیل هم خودش حکایتی است. می گوید "اقرارهایی" که آن آدم اهل کازرون کرده در مورد خودش قبول است اما در مورد دائی جان قانونی نیست.  البته آن بنده خدای کازرونی هم می گوید بابام جان دروغ چرا تا قبر آ. آ. آ. آ.  من که اقرار نکردم. من شهادت دادم و در هر دادگاهی هم حاضرم شهادتم را تکرار کنم. اما خوب این آقای وکیل که از آن وکیلهای معمولی نیست. هم خیلی وکیل است و هم از مریدان قدیمی دائی جان است. در واقع خودش را وامدار دائی جان میداند. آن زمانی که در شورا بود و به شدت تحت فشار شورایی ها بود که خط و مرزها را رعایت کند. زمانی که به این نتیجه رسیده بود که این شورا کارش به جایی نمی رسد و باید به فکر منافع افراد خانواده بود و بیش از این علاف این شورایی که سازمان مجاهدینش در عراق گیر افتاده نشد ، همین دائی جان نفوذی بود که به دادش رسید و از آن زندان مخوف نجاتش داد. حتی وقتی می خواست از شورای ملی مقاومت برود، استعفایش را به جای اینکه به دبیرخانه شورا بدهد به همین دائی جان مامور انگلیسیا داد. حالا هم که شده است از ارکان مهم کی چن تی وی و به خاطر چنین دوربین و میکروفن ارزشمندی دائما به جان دائی جان نفوذی دعا می کند. می گویند تمام ارتش سایبری سیدعلی هر روز برنامه های دائی جان و وکیلش را از روی وظیفه و با دقت نگاه می کنند. یعنی می خواهم بگویم به ظاهر این وکیل سابق نگاه نکنید که درب و داغان است. نزد سایبری ها خیلی اعتبار دارد بابام جان.  مغزش هم که مثل ساعت کار می کند. اوندفعه (قبل از انتقال کامل مجاهدین از عراق به آلبانی) که یکی از هواداران مجاهدین در برنامه ارتباط مستقیم گفت که باید بند از بند رژیمی ها و دشمنان مردم ایران جدا کرد، ایشان فورا به صحنه آمد و یک تحلیل طراز دائی جان ناپلئون تحویل داد که بدون شک خود دائی جان را هم انگشت به دهان کرد. می فرمود "اینها ما را تهدید کرده اند تا ما برویم و شکایت کنیم و کشورهای غربی و امریکا اسم اینها را به عنوان تروریست مجددا در لیستهای تروریستی شان قرار بدهند و در نتیجه آمدن اینها از عراق به اروپا کنسل بشود و خلاصه اینها در عراق بمانند و باز هم کشته بدهند. چون رهبرشان اینطور می خواهد." از مغزی که مثل ساعت کار می کند مگر میشود غیر از این تحلیل فیثاغورث فشان و دائی جان ناپلئون نشان انتظار داشت. البته ساعتی که ظاهرا باطریش ته کشیده است. دروغ چرا بابام جان؟ آقای وکیل حالا باید فکری بکند برای اینکه دائی جان نفوذی لو رفته را از این اوضاع بحرانی نجات بدهد. خُلتر شدن دائی جان به نفع هیچکدامشان نیست. هست؟