سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

دوشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۶

گفتگو با ساقی از سایت ادبیات و فرهنگ

گفتگو با آقای حسین پویا، طنزنویس و سینماگر

پرسشگر: م. ساقی
دبیر بخش چهار سوی اندیشه ها
http://www.mani-poesie.de/index.jsp?aId=6325 سایت ادبیات و فرهنگ

* آقای پویا لطفا کمی از خودتان بگویید.

با تشکر از شما دوست عزیز که این فرصت را در اختیار من گذاشتید تا با خوانندگان و کاربران مجله ی ادبیات و فرهنگ گفتگویی داشته باشم. باید عرض کنم که من بیست و اندی سال است که طنز می نویسم. این نوشته ها شامل مقاله، شعر، داستان و نمایشنامه هستند. از این نوشته ها تا بحال چهار کتاب منتشر کرده ام. تعدادی از نمایشنامه ها و از جمله نمایشنامه "ملا و خروس" توسط خودم و دیگران در صحنه اجرا و بعضا ضبط تلویزیونی شده اند.
آخرین کتاب که در واقع مجموعه مقالات و اشعار طنز سه چهارسال اخیرمن است با عنوان "آقا ذرت پرت نکن!! و خاطرات احمدی نژاد" دربهار همین سال ۱۳۸۶ چاپ و منتشرشد. از میان شعرهای این کتاب، شعر زیر را انتخاب و به خوانندگان شما تقدیم می کنم.

رند دموکرات

من رند دموکراتم و سانسور ستیزم
از بسکه ستیزیده ام انگار مریضم

گویند که بندیدن خالیست حرامات
هرقدر که گویند زمیدان نگریزم

در راه دموکراسی و آزادی افکار
من میگذرم ای رفقا از همه چیزم

جز از زن و از بچه و از خانه و از پول
جز راحت و آسایش و جز جان عزیزم

تعریف دموکراسی من ساده وشیک است
ابزار دموکراسی من، پایه میزم

هرکس به دموکراسی من کج بنگاهد
در توی فریزر جگرش را بفریزم

منظور من از قصه سانسور چنین است
من مخلص آنم که بگویند مجیزم

هرکس که بسانسورد و انکار نماید
بر روی لباسش خس و خاشاک بریزم

افکار بلندم همه نابند و عتیقه
غوزه نشده بی شک و بی شبهه مویزم

اهل هنرم عاشق کار هنریدن
من ساکن شهر هنر و عشق، ونیزم

افسوس که با اینهمه افکار منور
در خلوت خود در قفس ضد و نقیضم



حدود ده سال پیش فرصتی پیش آمد که به مطالعه آکادمیک سینما و فیلمسازی بپردازم. بعد از گرفتن مدرک فوق لیسانس در رشته فیلم و ویدئو و گذراندن چندین دوره تخصصی دیگرمربوط به فیلمسازی؛ از جمله دوره چندماهه کارگردانی و دوره دوماهه تدوین فیلم ویدیویی، اقدام به ساختن فیلم کوتاه داستانی و بعد از آن فیلم های مستند کردم. از میان فیلم های مستندم که به زبان انگلیسی بودند و برای مخاطب انگلیسی ساخته شده بودند، یکیشان که مورد استقبال فستیوالهای مختلف قرار گرفت و در چند فستیوال نمایش داده شد در مورد دستاوردهای هنرمندان غیر انگلیسی مقیم انگلستان بود. اکثر فیلمهای مستندم به زبان فارسی و بعضا با زیر نویس انگلیسی هستند. موضوع و تم این فیلمها سیاسی و برای مخاطب ایرانی و بخصوص مخالفین رژیم فاشیست مذهبی ملاها ساخته شده اند. از جمله این فیلمها ازمستند ۵۰ دقیقه ای "نافرمانی مدنی؛ سراب یا فریب؟" و مستند ۵۰ دقیقه ای "در باره جنبش دانشجویی ایران" نام میبرم. همه ی این فیلمها به دفعات در تلویزیونهای فارسی زبان ماهواره ای پخش شده اند و بعضا هم در سالنهای نمایش نشان داده شده و در باره شان گفتگو کرده ام. البته از آنجایی که من به موضوع تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی بسیار علاقمندم، تحصیلاتم را در این زمینه تا نزدیکی دکترا ادامه دادم و متاسفانه مریضی مانع از اتمام کار شد و مجبور شدم به تحصیلات آکادمیک خاتمه بدهم.

- شما با تلاش های هنری تان بدنبال چه می گردید؟

راستش تلاشهای هنری و سیاسی من در این دوره بیست و چند ساله، یعنی از سال ۱۳۶۰ به بعد که به دنبال موج دستگیری و شکنجه و اعدامی که آخوندها راه انداخته بودند مجبور به ترک ایران شدم، همه اش در راستای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ملاها بوده است. بدون استثناء همه ی نوشته ها و شعرها و نمایشنامه ها و فیلمهایم در جهت افشای رژیم آخوندی و در خط مبارزه با این رژیم بوده اند. بنابراین مشخص است که من تا به حال به دنبال این بوده ام که کمک کنم که مردم ما از شر این اختاپوس خونخوار هزارپا خلاص بشوند و از این به بعد هم امیدوارم همچنان بتوانم از هنرطنز و فیلمسازی در جهت رسیدن مردم شریف ایران به آزادی و دموکراسی استفاده کنم.


- از دیدگاه شما هنر چیست و هنرمند مردمی بایستی چه ویژگی هایی داشته باشد؟

راستش این سوال که هنر چیست و هنرمند چه وظیفه ای دارد از اون سوالاتی هستند که پاسخ دادن به آنها به اصطلاح سهل و ممتنع است. من خودم چندین و چند نوع تعریف از هنر شنیده و خوانده ام اما همه شان مکمل همدیگر بوده اند و هیچکدام به تنهایی پاسخگوی سوال نبوده اند. مثل اینکه "هنرابزار تجسم احساسات هنرمند است" و یا "هنرابزار بیان وحدت انسان و طبیعت است" و غیره. اما از کسی مثل من که حداقل این سی سال اخیر را در کار مبارزه برای احقاق حقوق پایه ای مردم ایران؛ از جمله آزادی و دموکراسی، صرف کرده و همانطور که گفتم همه کارهایم (تا جایی که به یاد دارم) بدون استثناء در جهت همین مبارزه بوده، انتظار نداشته باشید که وظیفه دیگری برای هنرمند مردمی قائل باشم. هنرمندان مردمی هم جزو روشنفکران مردمی به حساب می آیند و ویژگی مهم و نخستینشان احساس مسئولیت در قبال مردم است و اینکه چگونه میتوان مانع از به چپاول رفتن حقوق مردم شد و چگونه میتوان مردم را با حقوقشان و بخصوص حقوق زیربنایی شان یعنی آزادی و دموکراسی آشنا کرد. طبیعی است که هنر و آثار هنری در این زمینه بسیار کارساز هستند. ادبیات و بخصوص طنز و سینما و تلویزیون هم در این میان جایگاه ویژه دارند. مخصوصا اینکه دشمن ما در زمینه تبلیغات و امکانات تبلیغی به قول ورزشکارها بسیار " قدر" است. بد نیست اینجا به مسئله و بحث مهمی اشاره کنم که حتما ما را در ادامه بحثمان کمک خواهد کرد. همانطور که در معرفی خودم گفتم، من در زمینه تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی تخصص و مطالعه آکادمیک دارم. بنابراین قادرم که در این زمینه اظهار نظر کارشناسانه بکنم. به گمان من یکی از پایه هایی که رژیم جمهوری اسلامی در این سی سال برآنها سوار بوده (در کنار سرکوب و اختناق)، تبلیغات است. در این مدت آخوندها توانسته اند با استفاده از ابزار تبلیغاتی سنتی ( که از قبل در اختیار داشته اند و بخوبی روش استفاده از آنها را در جهت محکم کردن پایه حکومتشان و در واقع مغزشویی مردم کوچه و خیابان بلدند) نظیر منابر مساجد و نمازجمعه ها و مراسم مذهبی و همچنین ابزار تبلیغاتی مدرن نظیر روزنامه و رادیو و تلویزیون و سینما و غیره (که استفاده از آنها را دراین چند سال بخوبی فراگرفته اند)، به ماندگاری حکومت قرون وسطایی خودشان کمک شایان بکنند. بنابراین درافتادن با این جماعت در میدان تبلیغاتی از واجبات مبارزه است و کاری است که هنرمندان باید به آن اهتمام بورزند. البته نیاز به داشتن دانش فنی کافی در این زمینه نیز بسیار لازم است. اگر چنین دانشی وجود داشته باشد آنوقت استفاده از ابزار ادبیات و طنز و سینما و تلویزیون در مبارزه تبلیغاتی علیه آخوندهای جنایتکار، جایگاه و کاربرد و تاثیرات ویژه دارد. البته باید توجه داشت که دشمن، یعنی رژیم جمهوری اسلامی، در این زمینه از امکانات فوق العاده زیادی برخوردار است و برعکس؛ مخالفین و اپوزیسیون دستشان در این زمینه بسیار بسته است. در صورت لزوم آخوندها حاضرند همه ی درآمد نفت کشور را در همین زمینه خرج کنند. در حالی که اپوزیسیون و مخالفین جدی نظام آخوندی به زحمت میتوانند مخارج اداره یک تلویزیون بیست و چهارساعته را تامین کنند. بعضی گروهها و افراد که حتی در تامین مخارج یک هفته نامه و یا ماهنامه هم با مشکل مواجهند. این مسئله نشان میدهد که چقدر نیاز هست که از همین امکانات بسیار محدود به نحو احسن استفاده شود.

- چه کس و یا کسانی مشوق شما در کارهای هنری تان بوده اند و هستند؟

در این بیست و چند سال، دوستان و همرزمان و همسنگران زیادی مشوق من بوده اند. از جمله میتوانم از شعرا و نویسندگان گرامی آقای اسماعیل وفا یغمایی و خانم دکتر زری اصفهانی و حمید اسدیان و همچنین آقای جمال بامدادی نام ببرم. همچنین دوستم آقای ستار لقایی در زمینه تهیه فیلمهایم همیشه مشوق و کمک کار بوده است.همه ی این دوستان کسانی هستند که مثل خود من معتقدند از هنر باید در جهت مبارزه با دشمن مردم ایران استفاده کرد. با اینگونه کارهای هنری باید جادوی تبلیغات ملاها را باطل کرد.

- آیا سینمای ایران، پاسخگوی (انتظارات) جامعه امروز ایران می باشد؟

متاسفانه سینمای فعلی ایران نه تنها پاسخگوی نیازها و انتظارات جامعه امروزایران نیست، بلکه ابزاری است در دست ملاها برای پیش بردن همان سیاستهای تبلیغاتی شان که از پشت تریبون های نماز جمعه ها نیز پیش می برند.البته اینگونه نیست که رژیم بتواند هر استفاده ای که می خواهد ازسینمای فعلی ببرد و هر موضوعی را آنطور که میل دارد در مغز بینندگان فرو کند. اما مدیران و دست اندرکاران صنعت سینما (بجز تعدادی بسیار اندک) در همه ی این سالها تمام تلاششان را کرده اند که از امکانات سینمای ایران در جهت پیشبرد سیاستهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی استفاده کنند. کنترل صنعت سینما بطور صددرصد در اختیارعوامل و مدیران رژیم است. نمیخواهم بگویم همه کسانی که در صنعت سینما دست دارند و کار میکنند عامل جمهوری اسلامی هستند. اما از همان روزهای اول انقلاب عوامل رژیم و بعدها بطور مشخص عوامل وزارت اطلاعات امکانات سینمایی کشور را بکار گرفتند و محدودیتهای بسیاری برای کسانی که قصد فیلمسازی داشتند برقرار کردند. تا جایی که توانستند صنعت سینمای ایران را به ابزاری برای تبلیغات درون و برون مرزی رژیم ولایت فقیه تبدیل کنند. بارها مدیران دولتی در سخنرانی ها و مصاحبه های مطبوعاتی شان در فستیوالهای مختلف خارج از ایران ادعا کرده اند که با استفاده از ابزار سینما توانسته اند تبلیغاتی را که اپوزیسیون در خارج از کشور علیه رژیم کرده، خنثی کنند و به سینما روهای غیر ایرانی نشان بدهند که ایران آنگونه که اپوزیسیون رژیم ولایت فقیه ادعا می کند نیست. نشان بدهند که در ایران خبری از اعدامهای خیابانی و فشار روزانه بر مردم کوچه و خیابان و فقر و فحشای آشکار نیست و همه ی تبلیغات سازمانهای حقوق بشری علیه رژیم ملاها دروغ و ساختگی است. رژیم برای اینکه سینمای ایران را به سینمای پاسخگوی انتظارات حاکمیت تبدیل کند در همه این سالها با کنترل جهنمی خود، هر سینماگرِ مبارز و متعهدی را از دور خارج کرده و در عوض میدان را برای نان به نرخ روز خورها و عوامل رژیم و حزب اللهی ها باز کرده است. از همان فردای انقلاب امثال مخملباف بدون هیچگونه سواد سینمایی و فقط با استفاده مجانی از امکانات سینمایی کشور که متعلق به همه مردم بود فیلمساز شدند. حالا هم که سردسته چاقوکشان حزب اللهی یعنی مسعود دهنمکی کارگردان و فیلمساز شده است. برای اینکه نشان بدهیم که علاقه دستگاه تبلیغاتی ملاها به سینما فقط در جهت تبلیغ برای سیاستهای کشور برباد ده شان است و اینها اصولا از سینما متنفرند میتوان به این موضوع اشاره کرد که تعداد کل سینماهای ایران در حال حاضردر حدود نصف تعداد سینماهایی بود که قبل از انقلاب فعال بودند. در حالیکه تعداد مساجد و حسینه ها و اماکن مذهبی دهها برابر شده است. همانطور که عرض کردم، رژیم هرگز اجازه رشد به سینمای مردمی نداد. از کنترل طرح اولیه فیلم و سانسور فیلمنامه گرفته تا کنترل عوامل شرکت کننده در فیلم و کنترل سرصحنه فیلمبرداری گرفته تا کنترل تدوین و در نهایت کنترل محصول کار و فیلم تدوین شده، سینما را به خدمت گرفته است. اما همانطور که گفتم با همه تلاشی که کرده، اولا نتوانسته روشنفکران و سینما روها را کاملا مغزشویی کرده و به خدمت خودش در بیاورد و دیگر اینکه نتوانسته و نخواهد توانست جلوی مبارزات فرهنگی و جنگ تبلیغاتی مردم و روشنفکران و هنرمندان را علیه فاشیسم مذهبی حاکم بگیرد.

* این تناقض را چگونه توضیح می دهید که، از یکطرف رژیم کنترل سینما و فیلمسازی را بطور کامل در اختیار دارد و فقط به کسانی اجازه فیلمسازی میدهد که کاملا در خط نظام باشند و تازه همین فیلمها را هم کنترل کرده و به فیلمهایی که در آنها حتی بویی از انتقاد و افشاگری باشد اجازه پخش نمی دهد. از طرف دیگر نتوانسته سینما رو ها را
مغزشویی کند.

- موضوع بسیار مهمی را مطرح کردید که به یکی از بحثهای تئوریک ریشه ای در سینما و تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی و نحوه ارتباط آنها و تاثیرگذاریشان بر مخاطبین راه می برد. قبل از اینکه توضیح تئوریک بدهم یک مثال خدمتتان عرض می کنم. احتمالا شما هم اسم فیلم مارمولک را که توسط یک کارگردان در خط نظام ساخته شد را شنیده اید و شاید فیلم را هم دیده باشید. این فیلم در باره داستان زندگی دزد و کلاه برداری حرفه ای است که در زندان است و به دلیلی گزارش به بیمارستان می افتد و در کنار یک آخوند بستری می شود. دزد در فرصتی با پوشیدن لباس آخوند از بیمارستان فرار میکند. بقیه ماجرا مربوط می شود به حضور دزد و کلاه برداری که لباس آخوندی پوشیده و نا خواسته به مسیر دیگری می افتد. کارهایی که دزد در لباس آخوندی می کند اغلب مضحک و باعث سرگرمی بیننده هستند و در پایان هم دزد به یک آدم معمولی و سالم استحاله می شود. به گفته فیلمساز در یکی از مصاحبه هایش، او میخواسته نشان بدهد که لباس آخوندی حتی اگر به تن یک دزد و کلاه بردار حرفه ای برود باز هم او را عوض کرده و از او یک انسان مسئول و سالم و دلسوز جامعه می سازد. فیلم در همان هفته اول نمایش به شدت مورد استقبال مردم قرار گرفته و فروش بسیار خوبی می کند. اما کمی بعد رژیم ملاها دستور توقیف فیلم را داده و نمایش فیلم را ممنوع می کنند. علت را میتوان در یک جمله کوچک بیان کرد. بیننده برخلاف خواست و تلاش کارگردان پیام دیگری از فیلم گرفته است. پیامی که صد و هشتاد درجه مخالف خواست کارگردان بوده است. بیننده گان فیلم اینگونه برداشت کردند و در جامعه بیان کردند که هرچه آخوند است اولش دزد و کلاش حرفه ای بوده اند و برای فرار از دست قانون لباس آخوندی پوشیده اند.
منظورم از بیان این نمونه توضیح این نکته بود که برداشت مخاطبین از یک اثر هنری همواره همان چیزی نیست که سازنده اثر میخواسته است. برداشت مخاطبین از جمله تابع شرایط اجتماعی و زیستی مخاطبین و شرایط تحصیلی و تربیتی و خانوادگی آنهاست. در کشوری که حضور آخوند و مذهب در حکومت باعث فساد و بدبختی گسترده شده، به میزانی که سطح سواد و دانش مردم بالاتر برود، تبلیغات آخوندها بی اثرتر خواهد شد.

* اگر درست فهمیده باشم میخواهید بگویید با تبلیغات نمیشود سر مردم کلاه گذاشت و حرف هایی را که درست نیست به عنوان واقعیت در ذهن مردم جا انداخت. درست فهمیده ام؟

- بله. مختصر گفتید اما تقریبا همین است که گفتید. البته این نیاز به توضیح بیشتر دارد.

* پس اجازه بدهید به تناقض جدیدی که این گفته ی شما در ذهنم ایجاد کرده اشاره کنم. اگر حرف این است که شما میگویید، پس به چه دلیل شرکتهای بزرگ تجارتی و تولیداتی اینهمه خرج تبلیغات می کنند برای تولیداتشان. اگر تبلیغات بی اثر است پس این کارها معنی اش به هدر دادن سرمایه است. درحالیکه در عمل می بینیم که این شرکتها از کار و سرمایه گذاری تبلیغاتی شان سودهای کلان می برند و این بیانگر این واقعیت است که تبلیغات حداقل بر ذهن مصرف کنندگان و مردم عادی اثر گذاشته است.

- موضوع مهمی را مطرح کردید. من هم اضافه می کنم که همین آخوندها صدها سال است نان همین کارهای تبلیغاتی شان را می خورند و سر مردم کوچه و بازار کلاه گذاشته اند. یادمان نرفته که چگونه در همان شبهای انقلاب عکس خمینی را توی ماه کردند. اما نکته مهمی که باید اشاره کنم و شما هم به آن اشاره کردید این است که این تبلیغات روی مردم به اصطلاح "عادی" اثر می گذارد. هنرمندان، روشنفکران و تحصیل کرده های یک جامعه به میزانی که ذهن و فکرشان به تفکر انتقادی عادت کرده باشد، از این تاثیر گذاری در امانند.
برای توضیح بیشتر اگر بطور مثال اینگونه تبلیغات را نوعی میکروب فرض کنیم که آخوندها و رژیم های توتالیتر و دیکتاتوری و یا فرصت طلبان و گاها سرمایه دارها و تولید کنندگان به مردم تزریق می کنند، این میکروب در صورتی تولید مریضی خواهد کرد که بدن مخاطب نسبت به آن واکسینه نشده باشد. وگرنه همانطور که شما گفتید سالهای سال است که مسئله تبلیغات برای اجناس و تولیدات دستی و حتی ذهنی وجود دارد. واقعیت این است که کانالهای تلویزیونی و فرستنده های رادیویی و نشریات خصوصی اصولا مخارجشان را از پولی که بابت تبلیغات تجارتی و گاها سیاسی می گیرند تامین می کنند. بنابراین باید قبول کرد که "میکروب" تبلیغات تاثیرش را از دست نداده است و برای مقابله با آن تنها چاره دادن مصونیت به ذهن مردم است. از همینجاست که معنی و لزوم جنگ تبلیغاتی با رژیمهای سرکوبگر و دیکتاتوری نظیر رژیم جمهوری اسلامی مشخص میشود. و با عنایت به همین موضوع است که متوجه می شویم چه رسالت سختی در این زمینه بر عهده روشنفکران متعهد است. البته که وقتی در جامعه ای و در کشوری آزادی بیان وجود داشته باشد خیلی زود میتوان مردم را بطور نسبی نسبت به تبلیغاتی از آنگونه که آخوندها و دیکتاتورها می کنند مصون کرد. اما آخوندها و نظام های دیکتاتوری نیز این را خوب می دانند و اختناقی که در جامعه و کشور برقرار میکنند مهمترین دلیلش همین است. معروف است که آخوند دِه همیشه از معلم دِه متنفر است و همه تلاشش این بوده است که معلم را بی اعتبار کرده و از دِه بیرون کند. زیرا که آگاهی و باسواد شدن مردم دِه نتیجه اش از نان خوردن افتادن آخوند دِه است که سالها داستانهای دروغ و بی اساس تحویل مردم داده است.
حالا در ادامه بحثی که در مورد سینمای ایران داشتیم می توانم بگویم که چرا رژیم اینهمه تلاش کرده که در همه این سالها کنترل سینما را بطور کامل در اختیار داشته باشد. و باز از همینجاست که می توانیم بفهمیم فرصت طلبانی که به خاطر منافع شخصی تن به کارکردن در زمینه سینما و تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی با ملاها داده اند، چه ضربه ای به مبارزات مردم زده و می زنند.
البته این بحث " تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی و مخاطبینشان"، بحث بسیار گسترده و شیرینی است که نیاز به فرصت خاص خودش را دارد. اگر در آینده فرصت شد و شما هم مایل بودید می توانیم بطور مبسوط در این باره گفتگو کنیم.


- یک فیلمسازدر چه شرایطی می تواند بهترین کار هنری خود را پیشکش جامعه کند؟

به گمان من یک فیلمساز و یا هر هنرمند دیگری بهترین کار هنری خود را و اگر بخواهم بهتر بگویم کارهای هنری خوب خود را در شرایطی که در یک جامعه به لحاظ سیاسی سالم زندگی و کار بکند، می تواند تولید و خلق کند. جامعه سالم سیاسی هم یعنی جامعه ای که در آن آزادی و دموکراسی نهادینه شده اند. در چنین جامعه ای هنرمندان صد درصد و هزار درهزار امکان رشد و شکوفایی پیدا می کنند و کار هنری تولید می کنند. در حالیکه در یک جامعه دیکتاتور زده و در زیر سرکوب و اختناق، هنرمندان امکان رشد نداشته و تعدادشان انگشت شمار است و همین انگشت شمار هنرمند هم امکان ارائه کارهای قابل رقابت با هنرمندان کشورهای آزاد را ندارند. در عوض فضا برای رشد علفهای هرز آماده است. بهترین نمونه اش هم کشور خودمان ایران است. در شرایطی که هنرمندانی نظیر زنده یاد پرویز یاحقی، استاد اسماعیل خویی و پرویز صیاد به خاطر اینکه حاضر به همکاری با رژیم جمهوری اسلامی نیستند یا در گوشه انزوا در داخل ایران فوت می کنند و یا در خارج کشور به دلایل مختلف و از جمله به دلیل در اختیار نداشتن امکانات کافی، با تولیداتی اندک عمر می گذرانند، کسانی نظیر مسعود ده نمکی که دستانشان به خون مردم ایران آغشته است، چماقشان را موقتا "آویزان می کنند" و میشوند فیلمساز و کارگردان.

ادامه دارد

پرسشگر: م. ساقی
دبیر بخش چهار سوی اندیشه ها

هیچ نظری موجود نیست: