حسین پویا
17 اسفند 1394
گفت با کوسه سیدعلی به عتاب
شب عیدی مده مرا تو عذاب
من و تو هردو روضه خوان بودیم
هر دو محتاج آب و نان بودیم
خورد تَقّی به توقی و من و تو
صاحب مملکت شدیم، یک هُو
لاکن ای کوسه تو خرم کردی
خدعه کردی و رهبرم کردی
تو خودت هم شریک من بودی
مثل من اهل تَک زدن بودی
دشمنان را اوین نشین کردی
همه را نقش بر زمین کردی
بود اندر سرت که شَه بشوی
صاحب قصر و بارگه بشوی
چون شب عید می رسید از راه
پرت می شد حواست، اکبر شاه
پسرانت که شاهزاده شدند
از خر و از شتر پیاده شدند
صاحب بنز و پورشه و لِکسوز
بهر این بنده، قوز بالا قوز
رشوه های کلان کلان خوردید
حق ما را هپل هپو، بردید
تو خودت هم که اهل کرمانی
خر خود را همیشه می رانی
گشته ای هم کلام روحانی
این نشد شیوه مسلمانی
توی فیسبوک من مکن اخلال
دشمنان مرا مکن خوشحال
گوش کن تو به حرف من، کوسه
زیر پُستای من بذار "بوسه"!
روی منبر بکن مرا لوسم
شب عیدی بیا به پابوسم
ورنه میگم به طائب و الوات
به اوینت برند با صلوات
ریش هاتو یکی یکی بکنند
شترق، تو کله ات بزنند
شک ندارم که کم شود رویت
می شود عمه ات سخنگویت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر