سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

یکشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۵

سخنان شیرین خانم عبادی و گرفتاری مش غضنفر


حسین پویا
23 آوریل 2006
سخنان شیرین خانم عبادی و گرفتاری مش غضنفر
!
سخنان خانم شیرین عبادی؛ برنده ایرانی جایزه صلح نوبل در مصاحبه مطبوعاتی اش در پاریس مش غضنفر پیرمرد را هم مثل بسیاری دیگر از هموطنان شوکه کرده است. البته شیرین خانم زیاد حرف نزده اما حرفهایش را زده. بقول شاعر "کم گفته و گزیده گفته". میگویم پدرجان، مش غضنفر عزیز چه شده؟ چرا بهم ریخته ای مرد؟ خودت را جمع و جور کن. سگرمه هایت را باز کن. حرف بزن. میگوید ای آقاجان چه گویم که نا گفتنش بهتر است. حرفش را قطع میکنم و میگویم:
- پدر جان شما سنی ازت گذشته. این چه حرفی است میزنی. مردم میروند پول میدهند به روانشناس که بنشینند و با خیال راحت حرف بزنند و به اصطلاح تراپی می کنند. چه کسی گفته که ناگفتنش بهتر است. به جان عزیزت گفتنش خیلی بهتر است. گوشم را مجانی در اختیارت می گذارم. حالا حرف بزن بگذار دلت باز بشود.
میگوید:
- ای آقا جان ما آن موقعی که به این خانم شیرین عبادی جایزه دادند تحت تاثیر تبلیغات ضد انقلاب قرار گرفتیم که الهی چشمانش باباقوری بشود. (البته منظورش چشمان ضد انقلاب بود). خدا از سر تقصیراتمان بگذرد. ما هم اینطرف و آنطرف نشستیم و گفتیم آقا این جایزه در خط همان حمایت از خاتمی چیهاست. میخواهند رژیم را باز هم سرپا نگه دارند. وگرنه این خانم اگر آنقدر در جهت حمایت از حقوق بشر در ایران کار کرده بود که لایق گرفتن جایزه نوبل میشد، می بایستی اقلا سه بار توسط سربازان گمنام ولی فقیه سرش گوش تا گوش بریده میشد. گفتیم این خانم توی کدام پستو از حقوق بشر حمایت کرده که ما که مثلا بشریم خبری از ایشان نشنیدیم. چیزهای دیگر هم گفتیم آقاجان که حالا خجالت می کشیم بگیم. خدا از سر تقصیراتمان بگذرد آقا جان با آن حرفهایی که زدیم. نگرانیم آقاجان که فردای قیامت سر پل صراط اگر این خانم با آن روسری که توی ایران روی سرش میگذارد و در خارج توی کیفش؛ یقه ما را چسبید، چطور یقه مان را از دستش خلاص کنیم. اگر هلمان داد از آن بالای پل صراط افتادیم توی طبقه هفتم جهنم کی به دادمان میرسد؟ اصلا تصمیم گرفته ایم که برای جبران مافات امسال پیشنهاد کنیم که به خود آقای احمدی نژاد هم یک جایزه نوبل بدهند شاید در روز محشر ضمانت ما را پیش خانم عبادی بکند تا از سر تقصیرات ما بگذرد.
میگویم:
- حالا آرام باش و بگو بدانم کدام حرف و حرکت شیرین خانم اینقدر روی سرکار تاثیر گذاشته؟
میگوید:
- هم اش آقاجان، همه اش. حرکاتش شیرین. سکناتش شیرین. کلماتش شیرین. از همه شیرینتر اینکه فرموده اند:
"ما اجازه نمی‌‏دهیم هیچ یك از سربازان آمریكایی در ایران گام نهند، ما تا آخرین قطره خون خود از ایران دفاع می‌‏كنیم".
خوب اینطوری چشم ما را باز کرد که برخلاف این تبلیغات ضد انقلاب؛ که جنگ امریکا و رژیم به مردم ربطی ندارد، کاملا هم ربط دارد. ربط دارد پدرجان. ربط دارد آقاجان. ما هم تصمیم گرفته ایم برویم ایران و در کنار خانم عبادی تا آخرین قطره خونمان از ایران دفاع کنیم. شاید هم برویم در گردانهای استشهادی اسم بنویسیم.
میگویم:
- غضنفرجان کمی آرام بگیر. همه کسانی که دلشان برای وطنشان می تپد با هر حمله ای به آن کشور مخالفند. اما رژیم آخوندی است که با دخالتهای تروریستی اش در عراق و حمایت هایش از تروریستها در همه جای دنیا و با تهدید از روی نقشه حذف کردن یک کشوری که پنج شش میلیون جمعیت دارد و با دنبال کردن پروژه ساختن سلاح اتمی، زمینه را برای حمله امریکا به ایران آماده می کند. حمله هم که نکنند، ممکن است محاصره اقتصادی بکنند و کلی برای مردم مشکلات درست بشود. خوب آدمی که جایزه صلح نوبل را هم برده قبل اینکه این حرفها را بزند، خوبست اقلا یک هشدار آبکی هم به سران رژیم بدهد که این کارها را نکنند. یک چند قطره از آن خون گرانقیمت و خیلی رنگی شان را هم برای دفاع از حقوق مردم ایران بدهند.
میگوید:
- آقا جان شما دیگر حرفهای ضد انقلاب را نزن. خدای نکرده سوسک میشوی ها!! خانم عبادی فرموده اند:
‏" هدف ایران - آنگونه كه مقامات می گویند- استفاده از برنامه هسته‌‏ای برای اهداف صلح‌میز است"
آنوقت شما باز میگویی سلاح اتمی. نگویید آقاجان نگویید. دهانتان را آب بکشید. فکر آخرتتان باشید. کدام سلاح اتمی. صدها بار خود ولی فقیه و دیگران گفته اند و قسم هم خورده اند که هدفشان ساختن بمب اتمی نیست. یعنی دروغ میگویند؟ شما حتما یک چیزتان میشود. حرفهای این آدمهای مومن و مقدس را قبول نمی کنید. حرفهای شیرین خانم عبادی را هم که قبول نمی کنید. شک ندارم که شما یک چیزیتان میشود. آقاجان از خر شیطان پیاده شوید. آخر قیامتی هم توی کاره آقاجان. مشغول ذمبه میشوید ها!!
میگویم:
- شاید هم راست میگویی. شاید هم حق با خانم عبادی است. هرچه باشد ایشان در داخل هستند و ما در خارج. خونشان هم که از خون ما رنگینتر است. اما آخر همین دیروز مهدی طباطبایی یكی از اعضا مجلس، از زنان و دختران جوانی كه حاضر نیستند زیربار تحمیلات حکومت در زمینه حجاب اجباری بروند، خواست از ایران بیرون بروند.
میگوید:
-این چه ربطی به خانم عبادی دارد. با ایشان نبوده اند که. ایشان در داخل حجابشان را کاملا رعایت می کنند. خوب حکومت است و قانون خودش را دارد و ایشان هم که همیشه تابع قانون هستند. نمیشود که قانون را رعایت نکرد. بلبشو میشود آقاجان. هرکی هرکی میشه. میگویم:
شما بزرگتر ما هستی. حالا میفرمایی چه کنیم.
میگوید:
- عرض می کنم که شما هم بیایید با هم برویم در یکی از این لشگرهای سپاه برای فدا کردن خون ثبت نام کنیم. هم دنیامان درست میشود هم آخرتمان. از این خارجه نشینی هم خلاص میشویم.
بد هم نمیگوید. وقتی خانم عبادی آماده فدا کردن خون هستند ما چرا نباشیم. البته شاید بهتر باشد بعدش هم از ولی فقیه درخواست کنیم که حالا که خانم عبادی به این خوبی مواظب رعایت حقوق زنان و حقوق بشر و حقوق حکومت مذهبی، همه باهم، هستند، ایشان را به عنوان وزیر امور زنان و حقوق بشر اسلامی در دولت احمدی نژاد منسوب کنند.

هیچ نظری موجود نیست: