حسین پویا
30 آبان 1397
آخرین صحنه نمایش پایان دردناک یک دیکتاتور مفلوک:
ظریف می گوید پولشویی در اشِل بالا در کشور جریان دارد.
آخوند لاریجانی می گوید ظریف با این ادعایش از پشت به رژیم
خنجر زده است.
خامنه ای در حالیکه خنجری تا دسته در پشتش فرو رفته و خون
به آرامی از پشتش به روی زمین سرازیر شده و جوی باریکی از خون به دنبال خود دارد و
در حالیکه زانوهایش تا وسط تا شده، سر خود را برگردانده و با دیدن ظریف (که این
ضربه خنجر را زده)، با تعجب و با صدایی خفه و پر از درد(به تقلید از سزار که از
بروتوس ضربه خورده!) رو به ظریف می گوید:
- ظریف ..... ملعونِ پدرس...... تو.... هم؟!
..... و روی زمین ولو می شود و به خود می پیچد و زیر لب زمزمه می کند:
خنجرت تا دسته در پشتم نشسته ای ظریف
گشته ام از این خیانت زار و خسته ای ظریف
رفتی و با دژمنان همدست و هم پیمان شدی
دژمنان خندان به بنده دسته دسته ای ظریف
من به دولت داشتم چشم امید و دوستی
پس چرا دولت پر از دژمن پَرسته ای ظریف
یک زمان امثال تو از بنده می ترسیده اند
پشمم اینک ریخته، شاخم شکسته ای ظریف
چونکه آقازاده ی بنده نَشُسته می خورد
بیخودی گفتی که او پولا رو شسته ای ظریف
شاه اگر در رفت چون راه فرارش باز بود
راه در رفتن ولی بر بنده بسته ای ظریف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر