سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

سه‌شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۵

گفتگوي تلفني




سوم اکتبر 2006

گفتگوی تلفنی
بوش و احمدی نژاد

احمدی نژاد خود را روی صندلی گردان ریاست جمهوری جابجا میکند. نگاهی به تلفنهای روی میزش می اندازد. یک تلفن سبزرنگ که روی آن با خط درشت نوشته "آقا"، در سمت راست و یک تلفن قرمز رنگ که رویش کلمه "کفار" نوشته شده در سمت چپ میزش قرار دارند. به نرمی دستی بر تلفن سبز کشیده و به عنوان تبرک به صورتش می کشد. گوشی تلفن قرمز را برداشته، با دست دیگر قطعه کاغذی از جیبش درآورده و شماره روی کاغذ را میگیرد. پس از چند لحظه طرف مقابل گوش را برمیدارد:
احمدی نژاد:
- الو..... اونجا بوشه؟
طرف مقابل:
- بله اینجا پرزیدنت بوش هست. شما کی هست؟
احمدی: من پرزیدنت احمدی نژاد هست.
بوش : اهه... شما تلفن مخصوص من از کجا آورد؟
احمدی:(زمزمه می کند) ناکس حالا خودشو میزنه به اون راه. (با صدای بلند) شما خودت شماره تیلفون مخصوص، تو سازمان ملل تو جیب من انداخت. البته شما یواشکی انداخت. من بعدا متوجه شد.
بوش: من تلفن تو جیب شما نذاشت. حتما کار کندی بود. کندی.
احمدی: خودت کندی. شوخی داری مگه؟
بوش: نه من کندی نبود. کندولیزا وزیر خارجه من بود. من پرزیدنت بوش هست. شوخی نکرد.
احمدی: منم پرزیدنت احمدی نژاد هست.
بوش: خوب مهم نیست. شما چرا زنگ زد؟
احمدی: آقا گفته بهت بگم که بگی ولی فقیهتون به آقا یه زنگ بزنه. میخواد باهاش یه حرفایی بزنه که من و شما نباس فهمید. شما قلم داشت شماره ی آقا رو نوشت.
بوش: آگا کی هست؟ من آگا نشناخت.
احمدی: باشه مهم نیس. شما این شماره نوشت به ولی فقیهتون داد اون خودش آقا رو شناخت.
بوش: ما ولی فگیه نداشت. من پرزیدنت بوش هست.
احمدی: زکی. شما ولی فقیه نداشت. پس مسائل شرعی تونو از کی پرسید؟
بوش: مسائل شرعی چی هست؟
احمدی: (با نجوا) عجب بابا. اینا نجس پاکی هم سرشون نمیشه. راست میگه آقا که این کفار با معصیتایی که میکنن ممکنه باعث غضب خدا بشن ها. هربلایی سرشون بیاد حقشونه. ( با صدای بلند) میگم پس اونجا کی گفت چیکار کرد چیکار نکرد؟
بوش: اینجا من گفت چیکار کرد چیکار نکرد. من پرزیدنت بوش هست.
احمدی: بابا میدونم. از صدات فهمیدم. پس آقا با خودت کار داشت. شما بهشون زنگ زد.
بوش: آگا کی بود؟
احمدی: (نجوا کنان) ناکس خودشو زده به نفهمی.
بوش: شما چی گفت من نفهمید. شما بلند حرف زد. آگا کی بود؟
احمدی: آقا یعنی ولایت فقیه ما. یعنی امام خامنه ای.
بوش: با من چکار داشت؟
احمدی: هیچی بابا میخواست بهت نصیحت کنه که بیای خدمت آقا مسلمون شد.
بوش: چرا آگا کاست من مسلمان شد؟
احمدی: چون دلش برات میسوزه. آقا دلش میخواد شما وقتی مرد رفت بهشت.
بوش: چه کوب. بهشت شما چطوری هست؟
احمدی: به!! نمیدونی بهشت ما چطوریه؟ نصف عمرت برفناس. توی بهشت ما شرابن طهورا خورد اونم با بطری. تو بهشت ما هرچن تا دلت بخواد حورالعین بهت میدن. چلوکباب میدن، کباباش این هوا. دومتر. شایدم سه متر کبابشه.
بوش: شما شراب دوس داشت؟ من امروز یک کشتی شراب به شما فرستاد. یک کشتی شراب هم به آگافرستاد.
احمدی: شراب چیه قربونت برم. من این دنیا شراب نخورد. اون دنیا شراب خورد. حالا شما اومد مسلمان شد یا نیومد؟ البته اگرم کار داشته باشی نتونی بیای ما میتونیم یه آیت اله برفسیم اونجا شما رو مسلمان کرد.
بوش: برفسیم چی هست؟
احمدی: یعنی فرستاد. یعنی ما یه آیت اله فرستاد اونجا شما رو مسلمون کرد.
بوش: آیت اله کی هست؟ چی هست؟
احمدی: دکی... شما ندونست آیت اله کی هست؟ آیت اله بابا آیت اله. مث جک استرا. مث همین آیت اله سولانای خودمون.
بوش: من چیکار باید کرد مسلمان شد؟
احمدی:هیچی بابا کار زیادی لازم نبود. اول میری بیمارستان سنت میشی بعدشم شهادتین میگی. بعدشم که دیگه بهشته و حورالعین و شرابن طهورا. حالا نخور کی بخور و بقیه ی قضایا.
بوش: من نفهمید سنت شد چی هست؟
احمدی: هیچی بابا. اصلا درد نداره. خود نماینده ی آقا به شما نشون داد. فقط پوست اونجاتونو یه ذره می برن. مال مارو بچگی بریدن.
بوش: پوست چی می برن؟ من از بریدن ترسید. من مسلمان نشد.
احمدی: هیچی بابا ولش کن. اگه آقا فتوا بدن اونم لازم نیست. مهم مصلحت نظامه که با مسلمون شدن شما حله.
بوش: بعدش چی شد؟ اگر من مسلمان شد شما دست از تروریسم برداشت؟
احمدی: زکی.... حاجی رو باش. اینو دیگه باهاس از آقا بپرسی. اما فکر نکنم. آقا فرمودن ما تا همه ی دنیا رو مسلمون نکنیم ولکن نیسیم. شما مسلمون شد ما به شما نفت مفتکی داد. گاز ارزون داد.
بوش: چه کوب. عالی هست. من مسلمان شد. کندی هم مسلمان شد. کوب من دیگه چه کار کرد؟
احمدی: هیچی بابا. شما یه کار کوچولو کرد. شما اولین کاری که کرد باهاس یه چند تا از اون بمبای اتمی تون به ما داد، تا ما انداخت تو اسرائیل.
بوش: شما خواست توی اسرائیل بمب انداخت؟
احمدی: خوب آره دیگه. پس بمب اتمو میخوایم ترشی بندازیم. باهاس یه جایی بندازیمش دیگه. اینجوری روی بقیه هم کم میشه و تا من بهشون نامه بنویسم که بیان مسلمون شن، دیگه نه و نو نکرد. شما فهمید؟
بوش: ( با عصبانیت) شما گلت کرد . شما یک "اس هل"* است. من به شما بمب نداد. شما تروریست هست. من پدر شما درآورد. شما سرنگون کرد. من ده هزار موشک کروز به چیزهای شما زد.
احمدی: ( نجوا میکند) ای بابا مثل اینکه بازم خراب کردم. مهم نیس. اگه آقا پرسید چی شده، میزنم زیرش. (با صدای بلند) مستر بوش شما من بخشید بابا. من شوخی کرد. من نوکر شما هست. شما شوخی سرش نشد؟ اگه ده هزار موشک به چیزهای ما زد، چیزهای ما داغون شد. شما لازم نیس مسلمون شد. شما مسیحی است ما مسلمون است. ما با هم برادریم بابا.
بوش: خوب پس شما چیکار کرد؟ گنی سازی متوقف کرد؟ یا بمب اتم ساخت؟
احمدی: نه بابا ما بمب اتم خواست چیکار؟
بوش: شما به آگا گفت بوش مسلمان نشد. شما بمب اتم نساخت.
احمدی: باشه بابا. شما موشک کروز به چیزای ما نزن، نمیخواد مسلمون شی. اگر شما امری نداشت من خداحافظی کرد.
بوش: نخیر من حرفی نداشت. شما زد به چاک. "اس هل" ( تلفن را قطع میکند)
احمدی نژاد: (گوشی را روی تلفن می گذارد و نجوا میکند) خیلی خوب بابا مسلمون نشد که نشد تا چشمت کور شد. فکر کرده حالا این به ما بمب نده ما بی بمب میمونیم. یکی دیگه رو مسلمون می کنیم.
(بار دیگر دست راستش را به روی تلفن سبز رنگ کشیده و بعد به عنوان تبرک به صورتش می کشد. شماره دیگری را از جیبش در آورده و میگیرد)
احمدی: الو... اونجا مسیو شیراکه؟
صدا از آنسوی خط : الو...وی....من پقزیدنت شیقاک فرانسه هست. شما کی هست؟
احمدی:...............
-------------------------------------------------------------------------------
* "اس هل" یک فحش به زبان انگلیسی است. ببخشید!

برای خواندن دیگر نوشته های حسین پویا به وبلاگ او مراجعه کنید
http://hosseinpooya.blogspot.com/

هیچ نظری موجود نیست: