سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

پنجشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۰

داستان شیخ و زاغک



این داستان در زمستان سال 1375 در قالب نمایشنامه ای نوشته شده و  در همان زمان بصورت نمایشنامه منتشر شده است.
و حالا به مناسبت دزدی چند میلیاردی عوامل رژیم آخوندی دوباره اینجا می گذارمش
توی یک  روز گرم     تابستان
در دهی  در کنار   جنگل  بید
زاغکی  قالب    پنیری    دید//خواست برداردش ولی ترسید
او که   از  زاغکان   دانا   بود// بال و پر  زد به بام خانه  پرید
سالها خوانده بود علم نجوم //وضعیت را به زیرکی  سنجید
گفت با خود در این دیار سیاه// که  بود  کیمیا   پنیر    سفید
در دیاری که  قیمت   شلغم// شده همسنگ در  و  مروارید
این پنیری  که  از  گرانی  آن// برق حیرت ز چشم خواجه پرید
اگر  افتاده  در    میان    گذر// بهر صید است بی شک و تردید
بیشک  افتاده  در  تله اکنون// هرکه عقلش به این کلک نرسید
باید این دام را زجا   برداشت// مانع   صید    زاغکان    گردید
دوربینی به چشم خویش گذاشت
آنچه  نادیدنی  است  با  آن دید
ادامه را اینجا بخوانید

هیچ نظری موجود نیست: