ادامه ی گفتگو با حسین پویا
طنز نویس و سینماگر.
پرسشگر: م. ساقی دبیر بخض چهارسوی اندیشه.
سایت ادبیات و فرهنگ
http://www.mani-poesie.de
25 دسامبر 2007
سوال 1- آیا مایل نبودید بجای یک هنرمند سیاسی، تنها یک سیاستمدار تاثیر گذار بودید. چرا؟
باید عرض کنم که به گمان بنده یک هنرمند سیاسی هم در واقع یک سیاستمدار تاثیرگذار است. این دو را نمیتوان از همدیگر جدا کرد. مسئله اصلی این است که آدم به هرصورتی که میتواند و با تمام نیرو در مبارزه علیه رژیم سرکوبگر و انسان کش جمهوری اسلامی شرکت کند. از آنجایی که انجام کار هنری و مبارزه در جبهه تبلیغاتی با آخوندها علاوه بر اهمیت زیادش، از همه به یک میزان ساخته نیست و کسانی که دستی در کارهای هنری دارند و همچنین کسانی که در این زمینه تجربه و دانش دارند در این میدان راندمان بیشتری دارند، عقیده دارم که افرادی نظیر من بهتر است همه توان و تجربه و استعداد و ذوق و سلیقه شان را در همین میدان به کار بگیرند. چنانچه در مبارزه نظامی علیه رژیم، یک متخصص امور نظامی و یا یک آدمی که وضعیت و شرایط جسمانی اش مناسب اینگونه کارهاست، راندمان بیشتری در زمینه نظامی دارد. اما در شرایط ضروری پیش می آید که همه میبایستی نیروی خود را در یک جبهه بکار بگیرند. گاهی لازم میشود که همه مبارزان مثلا در جبهه ی نظامی و یا در جبهه ی سیاسی و دیپلوماتیک و یا حتی در جبهه ی تبلیغات کار کنند. البته این فقط در مدت کوتاهی ضروری میشود. اما خوب بهرحال وقتی شرایط ایجاب کند، از آنجایی که هدف همه سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندهاست، نمی بایستی از هیچ کوششی فروگذار کرد. اما اگر منظور شما در شرایط عادی و مثلا شرایطی است که مردم ایران از شر رژیم آخوندی خلاص شده اند، در آنصورت من ترجیح میدهم که به همین کارهای فرهنگی و هنری با تم سیاسی مشغول باشم.
سوال 2- چه پیام و پیشنهادی به نیروهای پراکنده ی اپوزسیون دارید؟
باید عرض کنم که به گمان بنده یک هنرمند سیاسی هم در واقع یک سیاستمدار تاثیرگذار است. این دو را نمیتوان از همدیگر جدا کرد. مسئله اصلی این است که آدم به هرصورتی که میتواند و با تمام نیرو در مبارزه علیه رژیم سرکوبگر و انسان کش جمهوری اسلامی شرکت کند. از آنجایی که انجام کار هنری و مبارزه در جبهه تبلیغاتی با آخوندها علاوه بر اهمیت زیادش، از همه به یک میزان ساخته نیست و کسانی که دستی در کارهای هنری دارند و همچنین کسانی که در این زمینه تجربه و دانش دارند در این میدان راندمان بیشتری دارند، عقیده دارم که افرادی نظیر من بهتر است همه توان و تجربه و استعداد و ذوق و سلیقه شان را در همین میدان به کار بگیرند. چنانچه در مبارزه نظامی علیه رژیم، یک متخصص امور نظامی و یا یک آدمی که وضعیت و شرایط جسمانی اش مناسب اینگونه کارهاست، راندمان بیشتری در زمینه نظامی دارد. اما در شرایط ضروری پیش می آید که همه میبایستی نیروی خود را در یک جبهه بکار بگیرند. گاهی لازم میشود که همه مبارزان مثلا در جبهه ی نظامی و یا در جبهه ی سیاسی و دیپلوماتیک و یا حتی در جبهه ی تبلیغات کار کنند. البته این فقط در مدت کوتاهی ضروری میشود. اما خوب بهرحال وقتی شرایط ایجاب کند، از آنجایی که هدف همه سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندهاست، نمی بایستی از هیچ کوششی فروگذار کرد. اما اگر منظور شما در شرایط عادی و مثلا شرایطی است که مردم ایران از شر رژیم آخوندی خلاص شده اند، در آنصورت من ترجیح میدهم که به همین کارهای فرهنگی و هنری با تم سیاسی مشغول باشم.
سوال 2- چه پیام و پیشنهادی به نیروهای پراکنده ی اپوزسیون دارید؟
اول به این مسئله اشاره کنم که من بخشی از این پراکنده گی را به دلیل ارتقاء سطح دانش و فرهنگ سیاسی مخالفین رژیم میدانم. البته منظورم در جبهه ی اپوزیسیون معتقد به سرنگونی و براندازی ملاهاست. بخشی نیز به خاطر تلاشهای ضدانقلابی دستگاه اطلاعاتی و تبلیغاتی آخوندهاست. نمیتوان انتظار داشت که آخوندها برای ایجاد تفرقه در بین مخالفین خودشان هیچ کاری نکنند. اما میتوان انتظار داشت که سیاسیون و مبارزین و مخالفین آخوندها با دیدی عمیقتر به مسائل و مشکلات ایران و مسائل مبارزه با ملاهای جنایتکار نگاه کنند و به اصطلاح گول تبلیغات آخوندها را نخورند. داشتن نقطه نظرهای متفاوت یک حرف است و تکرار و تبلیغ گفته های وزارت اطلاعات رژیم یک حرف دیگر. انتقاد به نیروهای سرنگونی طلب یک حرف است اما پراکندن بذر ناامیدی و دم از ماندگار بودن رژیم آخوندی زدن یک حرف دیگر. اگر سمت و سوی مبارزه ی همه مخالفین و اپوزیسیون همواره در جهت براندازی رژیم جمهوری اسلامی باشد، آنوقت حتی اگر به صورت مشخص و بیان شده، همه در یک جبهه ی واحد نباشند، باز هم حاصل مبارزات همه در جهت منافع مردم و در جهت براندازی و سرنگونی آخوندهاست. البته چقدر خوب است که همه باهم باشند. اما من فکر میکنم این یک مقداری ایده آلیستی است و در عمل چنین چیزی پیش نخواهد آمد.
سوال 3- منظور شما سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن آخوندهاست؟
- عارضم به حضور شما که این سیاست نه ساخته و اختراع آخوندهاست و نه تنها استفاده کننده اش آخوندها هستند. توی این کره خاکی هر کشوری که دارای حکومت دیکتاتوری است، مبارزین و آزادیخواهانش آماج تیرهای تفرقه افکنی حکومت هستند. در دورانی که هنوز کشورهای به اصطلاح جهان سومی اغلب زیر اشغال استعمار گران بودند هم، از همین روش برای خنثی کردن مبارزات مبارزین آزادی استفاده میشد. اینکه انگلیسی ها اینقدر به حیله گری و تفرقه افکنی میان مخالفین و دشمنانشان معروف شده بودند هم در همین راستاست. با اینحال آخوندها در این زمینه از نمره بالایی برخوردارند. مثلا حالا که بعداز نزدیک به سه دهه حکومت، کوس رسوایی شان بر هر کوی و برزن نواخته شده و مطمئن شده اند که انکار سرکوب و جنایت در حق مردم ایران و مبارزین دیگر فایده ای ندارد، اینگونه تبلیغ می کنند که از بین اپوزیسیون و مخالفین معتقد به براندازی، هرکس که بیاید از آنها بدتر خواهد بود. بخصوص این تبلیغات را در مورد کسانی می کنند که فکر میکنند امکان براندازی و سرنگونی دارند. مثل مجاهدین و شورای ملی مقاومت. عواملشان را در داخل و خارج بسیج می کنند تا بنویسند و بگویند که اگر مجاهدین به حکومت برسند از آخوندها بدتر خواهند بود. یا اینکه حالا که دیگر نمیتوانند منکر وجود شکنجه های قرون وسطایی در زندانهایشان بشوند، اینگونه تبلیغ می کنند که مجاهدین هم مخالفینشان را شکنجه می کنند. همان سالهای اول انقلاب خود خمینی همیشه میگفت که اینها خودشان، خودشان را شکنجه می کنند و به گردن کمیته و نیروهای حزب اللهی می اندازند تا نظام را بدنام کنند.
به گمان من روشنفکران و مبارزینی که به سرنگونی ملاها معتقدند می بایستی با این سیاست تبلیغاتی مبارزه جدی بکنند. حتی اگر مخالف نقطه نظرات مجاهدین و شورای ملی مقاومت هستند.
سوال 4- ارزیابی شما از رژیم حاکم بر ایران در مقابل هنر وهنرمندان دلسوز و آگاه چیست؟
واقعیت این است که این رژیم هیچ شباهتی به دیکتاتوری های متعارف و امروزی!! ندارد. در یک رژیم دیکتاتوری به اصطلاح قرن بیستمی ( مثل رژیم شاه)، هنرمند میتواند کار هنری اش را بکند و کاری هم به کار حکومت نداشته باشد. رژیم هم تا وقتی که هنرمندان و روشنفکران موی دماغش نشده اند و به نفر اصلی (مثلا شاه) کاری ندارند، دستشان را باز میگذارد که کارشان را بکنند. هفته نامه ای مثل "توفیق" کاملا در انتقاد و دست انداختن هویدا و پایین تر از او آزاد بود. البته عوامل اطلاعاتی و دستگاه سرکوب با چشمانی باز مواظبند که یک وقت یک گوشه ای از یک کار هنری و یا یک اثر روشنفکری مثل مقاله و غیره، به دیکتاتور نخورد. در این مورد اصلا هم با کسی شوخی ندارند. یادمان هست که مثلا به بعضی از فیلمها و کتابها اجازه پخش نمیدادند و گاهی حتی جلوی پخش برخی ترانه ها را هم میگرفتند. سازنده برخی از آهنگهای مرحوم فرهاد خودش میگفت که چندین بار به ساواک احضارش کرده اند که مثلا منظورش از ساختن ترانه جمعه و غیره چه بوده.
اما در نظام دیکتاتوری ایدئولوژیک فقط مسئله این نیست که هنرمند و روشنفکر به دیکتاتور و راس نظام کاری نداشته باشند و به اصطلاح به آنها بند نکنند. دیکتاتوری ایدئولوژیک و در وضعیت ما دیکتاتوری مذهبی حرفش این است که همه باید در خدمت او باشند. هنرمند و روشنفکر بیطرف نداریم. یا خودی هستی و اجازه نفس کشیدن داری و میتوانی کدخدای ده را ببینی و ده را بچاپی و یا غیر خودی هستی و نفست را میگیرند. همان اوائل انقلاب همه هنرمندان را خانه نشین کردند. بسیاری را به زندان بردند و شکنجه کردند و شلاق زدند. برخی مجبور به ترک کشور شدند. ملاها هم سعی کردند که "هنرمندان اسلامی" بسازند. چندتایی هم ساختند مثل مخملباف. اما بعد دیدند که از حزب اللهی هنرمند در نمیاید و بهتر است کمی کوتاه بیایند و سیاست دیگری در پیش بگیرند. نه اینکه بخواهند کمی آزادی بدهند و دست هنرمندان را باز بگذارند بلکه اینکه به هنرمندان غیر مکتبی هم اجازه بدهند که اگر بخواهند، در خدمت نظام باشند و مثلا "فیلم اسلامی" بسازند. این کمی کوتاه آمدن فرصتی شد برای فرصت طلبان. برخی از به خارج آمده ها هم فرصت را غنیمت شمردند و به زیر قبای ملا خزیدند و یکشبه "مسلمان" شدند. از این نمونه کم نبودند. از شاخص ها میشود از مهرجویی اسم برد که بعد از سه چهار سال در خارج ماندن برگشت به زیر قبای ملاها و اعلام کرد که ضوابط ارتجاعی و ضد انسانی وزارت ارشاد آخوندها برای فیلمسازی نه تنها بد نیست که بسیار هم خوبست و اصلا لازم است. بعضی ها هم شرافتمندانه بر سر اصولشان ایستادند و تن به ذلت ندادند. از شاخصهای این دسته هم که تعدادشان کم نیست میتوان از پرویز صیاد و هادی خرسندی و منوچهر سخایی و مرحوم عماد رام اسم برد.
اما آنچه که من به آن اطمینان دارم این است که اگر هنرمندی شرافتمند باشد و نخواهد هنرش را وسیله "کاسبی" بکند و برای مخاطبینش و مردمی که او را حمایت کرده و میکنند ارزش قائل باشد، حاضر به تن دادن به حضور و قوانین ضد بشری و ضد هنر آخوندها نیست. حاضر است در فقر زندگی کند و امکان انجام کار هنریش را نداشته باشد اما ذلت اطاعت از جمهوری اسلامی را نمی پذیرد.
این را هم اضافه کنم که وقتی خاتمی به اصطلاح رئیس جمهور شد، یکی از دامهایی که در خارج گستراند، دامی بود که شکارش هنرمندان بودند. فقط برخی از به اصطلاح روشنفکران نبودند که به این دام افتادند و به تصور باطل اینکه خاتمی اصلاح طلب است اظهار شادمانی کردند و شروع به رفت و آمد به ایران کردند. البته بعدها که دیدند خاتمی هم مثل بقیه آخوندهاست برخی شان اظهار ندامت کردند اما خوب ضربه خودشان را به جنبش مبارزه برای سرنگونی رژیم زده بودند. برخی از هنرمندان هم همین راه را رفتند و به دام وزارت اطلاعات رژیم افتادند و به خاطر منافع شخصی پشت پا به منافع مردم زدند. اینجاست که باید گفت خاتمی واقعا دجال و دغلکار بود و توانست عمر رژیم را هشت سال طولانی تر بکند. بازهم بودند هنرمندانی که گول خاتمی را هم نخوردند. دمشان گرم. هنرمندان و بخصوص هنرمندان سرشناس باید این را بپذیرند که مسئولیت مهمی بر گردن دارند. وقتی گول وعده های دجالی مثل خاتمی را میخورند باید بدانند که ضربه ای که به مبارزه و جنبش آزادیخواهی میزنند بیش از یک فرد عادی است. وقتی کسی مثل کیارستمی که شناخته شدگی جهانی دارد، در باره احمدی نژاد و رفسنجانی در آن نامه معروفش آن حرفها را میزند و مردم را تشویق و ترغیب میکند که در انتخابات فرمایشی آخوندها شرکت کنند، ضربه اش خیلی سنگین است. این خیانتی است که در تاریخ هنر ایران برای همیشه خواهد ماند. همانطور که فیلمسازی که از هیتلر حمایت کرد و برای او و در حمایت و تبلیغ از ایدئولوژی نازیسم فیلم ساخت، تا ابد مورد لعن و طعن مردم آلمان و دیگر انسانها و بخصوص فیلمسازان و دست اندرکاران سینما خواهد بود. و یا به اصطلاح هنرمندانی نظیر الیا کازان که در جریان مارکسیسم زدایی مکارتیسم در امریکا در دهه 50 ، به خاطر ادامه کارشان و یا تنفرشان نسبت به مارکسیسم، با اف بی آی همکاری کردند و همکارانشان و دیگر دست اندرکاران صنعت سینما را لو دادند و باعث دستگیری و انزوایشان شدند، هنوز بعد از شصت سال مورد تنفر فرهیختگان و هنرمندان امریکایی و دیگر کشورها هستند.
سوال 3- منظور شما سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن آخوندهاست؟
- عارضم به حضور شما که این سیاست نه ساخته و اختراع آخوندهاست و نه تنها استفاده کننده اش آخوندها هستند. توی این کره خاکی هر کشوری که دارای حکومت دیکتاتوری است، مبارزین و آزادیخواهانش آماج تیرهای تفرقه افکنی حکومت هستند. در دورانی که هنوز کشورهای به اصطلاح جهان سومی اغلب زیر اشغال استعمار گران بودند هم، از همین روش برای خنثی کردن مبارزات مبارزین آزادی استفاده میشد. اینکه انگلیسی ها اینقدر به حیله گری و تفرقه افکنی میان مخالفین و دشمنانشان معروف شده بودند هم در همین راستاست. با اینحال آخوندها در این زمینه از نمره بالایی برخوردارند. مثلا حالا که بعداز نزدیک به سه دهه حکومت، کوس رسوایی شان بر هر کوی و برزن نواخته شده و مطمئن شده اند که انکار سرکوب و جنایت در حق مردم ایران و مبارزین دیگر فایده ای ندارد، اینگونه تبلیغ می کنند که از بین اپوزیسیون و مخالفین معتقد به براندازی، هرکس که بیاید از آنها بدتر خواهد بود. بخصوص این تبلیغات را در مورد کسانی می کنند که فکر میکنند امکان براندازی و سرنگونی دارند. مثل مجاهدین و شورای ملی مقاومت. عواملشان را در داخل و خارج بسیج می کنند تا بنویسند و بگویند که اگر مجاهدین به حکومت برسند از آخوندها بدتر خواهند بود. یا اینکه حالا که دیگر نمیتوانند منکر وجود شکنجه های قرون وسطایی در زندانهایشان بشوند، اینگونه تبلیغ می کنند که مجاهدین هم مخالفینشان را شکنجه می کنند. همان سالهای اول انقلاب خود خمینی همیشه میگفت که اینها خودشان، خودشان را شکنجه می کنند و به گردن کمیته و نیروهای حزب اللهی می اندازند تا نظام را بدنام کنند.
به گمان من روشنفکران و مبارزینی که به سرنگونی ملاها معتقدند می بایستی با این سیاست تبلیغاتی مبارزه جدی بکنند. حتی اگر مخالف نقطه نظرات مجاهدین و شورای ملی مقاومت هستند.
سوال 4- ارزیابی شما از رژیم حاکم بر ایران در مقابل هنر وهنرمندان دلسوز و آگاه چیست؟
واقعیت این است که این رژیم هیچ شباهتی به دیکتاتوری های متعارف و امروزی!! ندارد. در یک رژیم دیکتاتوری به اصطلاح قرن بیستمی ( مثل رژیم شاه)، هنرمند میتواند کار هنری اش را بکند و کاری هم به کار حکومت نداشته باشد. رژیم هم تا وقتی که هنرمندان و روشنفکران موی دماغش نشده اند و به نفر اصلی (مثلا شاه) کاری ندارند، دستشان را باز میگذارد که کارشان را بکنند. هفته نامه ای مثل "توفیق" کاملا در انتقاد و دست انداختن هویدا و پایین تر از او آزاد بود. البته عوامل اطلاعاتی و دستگاه سرکوب با چشمانی باز مواظبند که یک وقت یک گوشه ای از یک کار هنری و یا یک اثر روشنفکری مثل مقاله و غیره، به دیکتاتور نخورد. در این مورد اصلا هم با کسی شوخی ندارند. یادمان هست که مثلا به بعضی از فیلمها و کتابها اجازه پخش نمیدادند و گاهی حتی جلوی پخش برخی ترانه ها را هم میگرفتند. سازنده برخی از آهنگهای مرحوم فرهاد خودش میگفت که چندین بار به ساواک احضارش کرده اند که مثلا منظورش از ساختن ترانه جمعه و غیره چه بوده.
اما در نظام دیکتاتوری ایدئولوژیک فقط مسئله این نیست که هنرمند و روشنفکر به دیکتاتور و راس نظام کاری نداشته باشند و به اصطلاح به آنها بند نکنند. دیکتاتوری ایدئولوژیک و در وضعیت ما دیکتاتوری مذهبی حرفش این است که همه باید در خدمت او باشند. هنرمند و روشنفکر بیطرف نداریم. یا خودی هستی و اجازه نفس کشیدن داری و میتوانی کدخدای ده را ببینی و ده را بچاپی و یا غیر خودی هستی و نفست را میگیرند. همان اوائل انقلاب همه هنرمندان را خانه نشین کردند. بسیاری را به زندان بردند و شکنجه کردند و شلاق زدند. برخی مجبور به ترک کشور شدند. ملاها هم سعی کردند که "هنرمندان اسلامی" بسازند. چندتایی هم ساختند مثل مخملباف. اما بعد دیدند که از حزب اللهی هنرمند در نمیاید و بهتر است کمی کوتاه بیایند و سیاست دیگری در پیش بگیرند. نه اینکه بخواهند کمی آزادی بدهند و دست هنرمندان را باز بگذارند بلکه اینکه به هنرمندان غیر مکتبی هم اجازه بدهند که اگر بخواهند، در خدمت نظام باشند و مثلا "فیلم اسلامی" بسازند. این کمی کوتاه آمدن فرصتی شد برای فرصت طلبان. برخی از به خارج آمده ها هم فرصت را غنیمت شمردند و به زیر قبای ملا خزیدند و یکشبه "مسلمان" شدند. از این نمونه کم نبودند. از شاخص ها میشود از مهرجویی اسم برد که بعد از سه چهار سال در خارج ماندن برگشت به زیر قبای ملاها و اعلام کرد که ضوابط ارتجاعی و ضد انسانی وزارت ارشاد آخوندها برای فیلمسازی نه تنها بد نیست که بسیار هم خوبست و اصلا لازم است. بعضی ها هم شرافتمندانه بر سر اصولشان ایستادند و تن به ذلت ندادند. از شاخصهای این دسته هم که تعدادشان کم نیست میتوان از پرویز صیاد و هادی خرسندی و منوچهر سخایی و مرحوم عماد رام اسم برد.
اما آنچه که من به آن اطمینان دارم این است که اگر هنرمندی شرافتمند باشد و نخواهد هنرش را وسیله "کاسبی" بکند و برای مخاطبینش و مردمی که او را حمایت کرده و میکنند ارزش قائل باشد، حاضر به تن دادن به حضور و قوانین ضد بشری و ضد هنر آخوندها نیست. حاضر است در فقر زندگی کند و امکان انجام کار هنریش را نداشته باشد اما ذلت اطاعت از جمهوری اسلامی را نمی پذیرد.
این را هم اضافه کنم که وقتی خاتمی به اصطلاح رئیس جمهور شد، یکی از دامهایی که در خارج گستراند، دامی بود که شکارش هنرمندان بودند. فقط برخی از به اصطلاح روشنفکران نبودند که به این دام افتادند و به تصور باطل اینکه خاتمی اصلاح طلب است اظهار شادمانی کردند و شروع به رفت و آمد به ایران کردند. البته بعدها که دیدند خاتمی هم مثل بقیه آخوندهاست برخی شان اظهار ندامت کردند اما خوب ضربه خودشان را به جنبش مبارزه برای سرنگونی رژیم زده بودند. برخی از هنرمندان هم همین راه را رفتند و به دام وزارت اطلاعات رژیم افتادند و به خاطر منافع شخصی پشت پا به منافع مردم زدند. اینجاست که باید گفت خاتمی واقعا دجال و دغلکار بود و توانست عمر رژیم را هشت سال طولانی تر بکند. بازهم بودند هنرمندانی که گول خاتمی را هم نخوردند. دمشان گرم. هنرمندان و بخصوص هنرمندان سرشناس باید این را بپذیرند که مسئولیت مهمی بر گردن دارند. وقتی گول وعده های دجالی مثل خاتمی را میخورند باید بدانند که ضربه ای که به مبارزه و جنبش آزادیخواهی میزنند بیش از یک فرد عادی است. وقتی کسی مثل کیارستمی که شناخته شدگی جهانی دارد، در باره احمدی نژاد و رفسنجانی در آن نامه معروفش آن حرفها را میزند و مردم را تشویق و ترغیب میکند که در انتخابات فرمایشی آخوندها شرکت کنند، ضربه اش خیلی سنگین است. این خیانتی است که در تاریخ هنر ایران برای همیشه خواهد ماند. همانطور که فیلمسازی که از هیتلر حمایت کرد و برای او و در حمایت و تبلیغ از ایدئولوژی نازیسم فیلم ساخت، تا ابد مورد لعن و طعن مردم آلمان و دیگر انسانها و بخصوص فیلمسازان و دست اندرکاران سینما خواهد بود. و یا به اصطلاح هنرمندانی نظیر الیا کازان که در جریان مارکسیسم زدایی مکارتیسم در امریکا در دهه 50 ، به خاطر ادامه کارشان و یا تنفرشان نسبت به مارکسیسم، با اف بی آی همکاری کردند و همکارانشان و دیگر دست اندرکاران صنعت سینما را لو دادند و باعث دستگیری و انزوایشان شدند، هنوز بعد از شصت سال مورد تنفر فرهیختگان و هنرمندان امریکایی و دیگر کشورها هستند.
سوال 5- چه رابطه ای بین تاتر و سینما وجود دارد؟
تا اونجایی که به مسائل تکنیکی مربوط میشود، بقیه دوستانی که به این سوال جواب
دادند، جوابهاشان خوب و فراگیر و نسبتا کامل بوده. اما برای من که مدتی کار تاتر کرده ام و بعد رفته ام دنبال کار سینما، دلیل اصلی این انتخاب در واقع این بوده است که سینما و تلویزیون دارای مخاطب عام هستند و تاتر دارای مخاطب خاص. به علاوه مخاطبین سینما و تلویزیون بسیار گسترده و در اشل ماکرو هستند و این درحالیست که مخاطبین تاتر در اشل میکرو و محدود هستند. همین باعث شد که من که علاقمندم کارهایی که میکنم بیشترین تاثیر را در زمینه مبارزه با رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی داشته باشد به سینما و تلویزیون رو بیاورم. البته آخوندها تلاششان را کرده اند که از هنر و هنرمندان تاتر هم در جهت منافع خودشان استفاده ببرند. مدتها تاتر "اسلامی" راه انداختند. که البته مثل "سینمای اسلامی" یک موجود ناقص الخلقه بود که "سر زا " رفت. سعی کردند که فرصت و امکانات در اختیار اهل تاتر بگذارند تا مثلا تعزیه خوانی تقویت بشود و نقالی به روضه خوانی تبدیل شود. تعدادی از اهالی و علاقمندان به تاتر هم دنبال این داستان ها رفتند. برخی از دست اندرکاران سینما و تاتر در خارج از ایران هم متاسفانه پادویی آخوندهای جنایتکار را پذیرفته اند و گاها در کشورهای مختلف، به اصطلاح فستیوال تاتر راه می اندازند و از داخل ایران کسانی را برای راه انداختن نمایش تعزیه به خارج می آورند. نمونه این کارچاق کن های هنری رژیم جمهوری اسلامی در آلمان و در انگلستان حضور و فعالیت دارند.
سوال 6- نقش هنر و هنرمند، در گسترش آزادی و مردمسالاری در کشورهای زیر ستم چگونه است؟
من قبل از اینکه در باره نقش هنرمندان در گسترش آزادی و مردمسالاری در کشورهای زیر ستم حرف بزنم لازم است که در باره وظیفه هنرمندان در این کشورها بگویم. اولین و مهمترین وظیفه یک هنرمند در اینگونه کشورها این است که از هنر خودش در جهت مبارزه با دیکتاتوری و خلاصی مردم از ستمی که بر آنها میرود استفاده کنند. هنر ابزار و اسلحه ی بسیار تاثیرگذار و مهمی است. یک شعر خوب، یک قطعه موسیقی انگیزاننده و حتی یک نقاشی و کاریکاتور سیاسی تاثیر بسیار چشمگیری در آگاهی مردم و در تحریک و تشویق آنان به مبارزه با دیکتاتوری دارند. (و البته هنرمندان خود فروخته ای هم که با دیکتاتورها همراهی میکنند و از رژیمهای دیکتاتوری حمایت می کنند و هنرشان را در خدمت دیکتاتورها میگذارند تاثیرات منفی چشمگیری در مبارزه برای آزادی دارند. بیخود نیست که آخوندها اینهمه تلاش می کنند که هنرمندان را "بخرند". و از کسانی مثل کیارستمی و مهرجویی و دیگران در جهت تثبیت سلطه ی جهنمی شان بر مردم ایران کمک بگیرند و استفاده کنند.). خوب اینکه روش مبارزه در اینگونه کشورها چیست خودش مقوله است که باید جدا گانه در باره اش بحث کرد. اما بهرحال با داشتن تحلیل مشخص و درست از شرایط مشخص هر کشور و جامعه میتوان روش درست و اصولی مبارزه را تعین کرد. اما بعد از مشخص شدن روش اصلی و اصولی مبارزه، هنرمندان هم باید در جهت و در جبهه ی اصلی مبارزه حضوری فعال داشته باشند. البته مبارزه در هر زمانی بهای خودش را می طلبد. در بسیاری از کشورهای دیکتاتوری حضور در جبهه ی اصلی مبارزه یعنی به خطر انداختن جان و مال و خانواده. در کشور خودمان هنرمندان زیادی در مبارزه با رژیم زندانی وشکنجه شدند. برخی را تحقیر کردند و سازشان را توی سرشان شکستند. و بسیاری هم جانشان را برداشتند و به خارج از کشور آمدند اما در همین خارج کشور به مبارزه ادامه دادند. یاد هنرمندانی مثل ویکتور خارا که در شیلی به دستور پینوشه کشته شد و دکتر غلامحسین ساعدی که در غربت دق مرگ شد به خیر باد. نمونه ای از آثار تاثیر گذار را اگر بخواهم معرفی کنم به تاتر شهر قصه زنده یاد بیژن مفید باید اشاره کنم. تاتری که در دوران شاه ساخته شد اما نقش زیادی در معرفی سیستم دیکتاتوری و فاسد حاکم بر کشور و همچنین آخوندهای همدست دربار داشت. بعد از انقلاب هم که هیچگاه اجازه پخش در ایران نداشته و نمیتواند داشته باشد. چرا که آخوندهای مزور را کاملا افشا کرده است. و یا نمایشنامه های زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی. مثلا نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب. نمایشنامه ای که به روشنی نحوه برخورد ملاهای مرتجع را در رابطه با آثار ارزشمند هنری نشان میدهد. و همچنین اشاره جالبی دارد و در واقع افشا میکند نقش روشنفکران خود فروخته و مزدور رژیم را. خلاصه کنم. هنر و هنرمند نقش بسیار تعین کننده ای در مبارزه با رژیم های سرکوبگر دارند. و البته نا گفته نماند که در کشورهای نسبتا دموکراتیک هم یکی از تضمین های ماندگاری دموکراسی، آزادی هنر و هنرمندان است. و در مقابل، در همین کشورهای دموکراتیک، هنرمندان هم وظیفه و نقش مهمی در آگاه کردن مردم جامعه به حق و حقوقشان دارند.
پایان
وبلاگ حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/
سوال 6- نقش هنر و هنرمند، در گسترش آزادی و مردمسالاری در کشورهای زیر ستم چگونه است؟
من قبل از اینکه در باره نقش هنرمندان در گسترش آزادی و مردمسالاری در کشورهای زیر ستم حرف بزنم لازم است که در باره وظیفه هنرمندان در این کشورها بگویم. اولین و مهمترین وظیفه یک هنرمند در اینگونه کشورها این است که از هنر خودش در جهت مبارزه با دیکتاتوری و خلاصی مردم از ستمی که بر آنها میرود استفاده کنند. هنر ابزار و اسلحه ی بسیار تاثیرگذار و مهمی است. یک شعر خوب، یک قطعه موسیقی انگیزاننده و حتی یک نقاشی و کاریکاتور سیاسی تاثیر بسیار چشمگیری در آگاهی مردم و در تحریک و تشویق آنان به مبارزه با دیکتاتوری دارند. (و البته هنرمندان خود فروخته ای هم که با دیکتاتورها همراهی میکنند و از رژیمهای دیکتاتوری حمایت می کنند و هنرشان را در خدمت دیکتاتورها میگذارند تاثیرات منفی چشمگیری در مبارزه برای آزادی دارند. بیخود نیست که آخوندها اینهمه تلاش می کنند که هنرمندان را "بخرند". و از کسانی مثل کیارستمی و مهرجویی و دیگران در جهت تثبیت سلطه ی جهنمی شان بر مردم ایران کمک بگیرند و استفاده کنند.). خوب اینکه روش مبارزه در اینگونه کشورها چیست خودش مقوله است که باید جدا گانه در باره اش بحث کرد. اما بهرحال با داشتن تحلیل مشخص و درست از شرایط مشخص هر کشور و جامعه میتوان روش درست و اصولی مبارزه را تعین کرد. اما بعد از مشخص شدن روش اصلی و اصولی مبارزه، هنرمندان هم باید در جهت و در جبهه ی اصلی مبارزه حضوری فعال داشته باشند. البته مبارزه در هر زمانی بهای خودش را می طلبد. در بسیاری از کشورهای دیکتاتوری حضور در جبهه ی اصلی مبارزه یعنی به خطر انداختن جان و مال و خانواده. در کشور خودمان هنرمندان زیادی در مبارزه با رژیم زندانی وشکنجه شدند. برخی را تحقیر کردند و سازشان را توی سرشان شکستند. و بسیاری هم جانشان را برداشتند و به خارج از کشور آمدند اما در همین خارج کشور به مبارزه ادامه دادند. یاد هنرمندانی مثل ویکتور خارا که در شیلی به دستور پینوشه کشته شد و دکتر غلامحسین ساعدی که در غربت دق مرگ شد به خیر باد. نمونه ای از آثار تاثیر گذار را اگر بخواهم معرفی کنم به تاتر شهر قصه زنده یاد بیژن مفید باید اشاره کنم. تاتری که در دوران شاه ساخته شد اما نقش زیادی در معرفی سیستم دیکتاتوری و فاسد حاکم بر کشور و همچنین آخوندهای همدست دربار داشت. بعد از انقلاب هم که هیچگاه اجازه پخش در ایران نداشته و نمیتواند داشته باشد. چرا که آخوندهای مزور را کاملا افشا کرده است. و یا نمایشنامه های زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی. مثلا نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب. نمایشنامه ای که به روشنی نحوه برخورد ملاهای مرتجع را در رابطه با آثار ارزشمند هنری نشان میدهد. و همچنین اشاره جالبی دارد و در واقع افشا میکند نقش روشنفکران خود فروخته و مزدور رژیم را. خلاصه کنم. هنر و هنرمند نقش بسیار تعین کننده ای در مبارزه با رژیم های سرکوبگر دارند. و البته نا گفته نماند که در کشورهای نسبتا دموکراتیک هم یکی از تضمین های ماندگاری دموکراسی، آزادی هنر و هنرمندان است. و در مقابل، در همین کشورهای دموکراتیک، هنرمندان هم وظیفه و نقش مهمی در آگاه کردن مردم جامعه به حق و حقوقشان دارند.
پایان
وبلاگ حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/