حسین پویا
11 مرداد 1397
یادش بخیر "بهرام گور" شاهزاده با
حالی بود. دوتا داداش داشت که با خودش میشدن سه تا. باباشون که یزدگرد ساسانی بود،
شاه ایران بود. باباهه که مرد هرکدوم از سه تا داداش ادعای شاه شدن داشتن. یه
داداش مرد و دومی هم کنار کشید. موند بهرام خان. آقا بهرام راه افتاد بیاد تیسفون
و شاه بشه. اما تا بخواد بجنبه و به پایتخت برسه، بزرگان و تلویزیونای لس آنجلسی و تیسفونی! اون زمان یک
شازده دیگه به اسم خسرو را شاه کرده بودن. آقا خسرو جوان سر به راه و اهل حال و
اهل کازینو بود و اصلا اهل مبارزه و جنگ نبود. بهرام خان که جوان شجاع و رزمنده ای
بود خودشو به سرعت به تیسفون رساند و به شازده خسرو گفت که داداش بزن جا که شاه
شدن جربزه و شجاعت و غیرت میخواد و حق منه. خسرو باز به تحریک قوم و خویشا گفت
نمیشه جون داداش. بهرام که دید خسرو از خر شیطون پیاده نمیشه گفت پس تنها راه چاره
اینه که با هم تک به تک بجنگیم. هرکی اون یکی رو شکست داد شاه میشه. خسرو خان که
میدونست زورش به داش بهرام نمیرسه و اصلا اهل رزم نبود و تمام عمر را در بزم
گذرانده بود قبول نکرد و گفت من اهل جنگ با داداش بهرام نیستم. راه دیگری پیدا کن.
بهرام خان گفت پس چاره اینه که دوتاشیر بیاریم ببندیم وسط میدون و تاج شاهی رو هم
بذاریم وسط دوتا شیر. هرکدوم از ما جرات داشت بره اون شیرا را ناکار کنه و تاج رو
برداره اون شاه میشه. خسرو خان که فکر میکرد بهرام خان داره خالی می بنده یه کم
خندید و گفت باشه. بزرگان کشور که شاهد داستان بودن از این راه حل بدشون نیامد.
گفتن دوتاشیر آوردن و بستن وسط میدون و گفتن بفرمائین. بهرام خان رو به شازده خسرو
کرد و گفت شما بفرماین. خسرو خان که ترسیده بود گفت نه جون داداش ما اینکاره
نیستیم. شما بفرماین. بهرام خان هم که خیلی دل و جرات داشت و سالها توی عمرش با
شیر و پلنگ جنگیده بود گرزش رو برداشت و رفت به سراغ شیرا. مخلص کلام اینکه دوتا
شیر رو کشت و تاج رو برداشت گذاشت روی سرش (از کتاب خاطرات جنتی!)
حالا شده حکایت این شازده پیزوری اهل بزم که در
همه این سالها خالی بسته و با کراوات زدن و مصاحبه، خودش هم باورش شده که میتواند
شاه بشه و حکومت پادشاهی را به ایران برگردونه. توی تظاهرات دیماه گذشته؛ بنا به
گفته مقامات رژیم، خود پاسدارها یه عده رو وارد تظاهرات کرده بودن تا شعار بدن که
"رضا شاه، روحت شاد". تلویزیونهای جور وا جور خارج کشوری هم که منتظرن
تا از وزارت عاقا خط بگیرن و مجاهدین را بکوبن، همین شعار را ابزار دست کردن تا
تحلیل پشت تحلیل که؛ مردم ایران مجاهدین را نمیخواهند و خواهان بازگشت سلطنت پهلوی
هستن. غافل از اینکه کسانی که این شعار را میدادن حتما "روح طلب"! بودن
و نه سلطنت طلب. چون به روح یک شاه دیکتاتور که شصتاد سال پیش مرده درود می
فرستادند و اگر سلطنت طلب بودن باید شعار میدادن که مثلا "درود بر شازده
رضا". شازده رضا هم جو گیر شده و رفت با اینطرف و اونطرف مصاحبه کرد و قبل از
هر چیزی ناجوانمردانه علیه مجاهدین حرف زد. مثلا:
رضا پهلوی طی مصاحبه ای با بلومبرگ [بلومبرگ ۱۹ ژوئن ۲۰۱۸] گفت که برای خود «آرزو و جاه طلبی شخصی ندارد» اما اگر «مردم» از او
بخواهند «او ممکن است نقشی را به عهده بگیرد». رضا پهلوی خواستار آن شد که در نظام
سیاسی آینده ایران «اکثریت غیر فاسد و غیر جنایتکار نیروهای شبه نظامی موجود باز
ادغام شوند.»
تردید
نیست که اشاره ی او به بسیج و سپاه بود. و البته با این سخنان معلوم میشه شازده که
مثل همون خسروخان ساسانی جربزه و جرات ورود به میدان مبارزه را نداشته و نداره و
مرد میدان مبارزه با بسیجیها و پاسدارهای درنده خوی خامنه ای نیست ته دلش اینطور
میخواد که این پاسدارها به رهبری یک سرکرده پاسدار؛ مثل قاسم پاسدار، کودتا بکنن و
حکومت خامنه ای را سرنگون بکنن و او را به عنوان شاه به ایران برگردانند. کوتوله
خوش خیالِ خوش گذران فکر نمی کنه که آن سرکرده پاسدار مگر مغز خر خورده که برود
تاج را از میان یک مشت حیوان درنده برداره و بعد بذاره سر شازده رضا. خوب میذاره
سر خودش. همان کاری که جد همین شازده پیزوری، یعنی رضا خان پالانی کرد و شد رضا
شاه پهلوی.
رضا پهلوی و طرفدارانش اگر جرات دارن وارد میدان
بشن و در مقابل پاسداران درنده خوی خامنه ای از مردم و حقوق مردم دفاع کنن. و بعد
اجازه بدن مردم خودشان حکومت آینده را تعین کنند. اون شازده ای که اینکاره بود
بهرام گور بود که اون هم مربوط بود به دوران ساسانیان و نه حالا که دوران پادشاهی
سر آمده. حالا جوانان دلیر ایرانی و اشرفی های قهرمان شورشی همه شان بهرام گورند و
خودشون حساب پاسدارها و حکومت ولایت فقیه را خواهند رسید و آینده ای روشن را برای
خودشان و آیندگان رقم خواهند زد. نیازی به "اکثریت غیر فاسد و غیر جنایتکار
نیروهای شبه نظامی موجود" که یک توهم است ندارند. جوانانی که در همه این
سالها بها و هزینه مبارزه با رژیم جهل و جنایت آخوندی را با جان و مال پرداخته
اند.
به
شازده پیزوری می گویم: تو اینکاره نیستی پسر جان. برو به خوشگذرانیت با پولهایی که
بابات از مردم ایران دزدیده ادامه بده. از قدیم گفته اند که کار هر بزغاله نیست
خرمن کوفتن..... و ادامه داده اند که مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه. مرغی که نوکش
صافه فقط گ..... میتونه بخوره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر