چون مقوا آمد از ملک فرنگ
با عبای قهوه ای، ریش دو رنگ
با هواپیمای جت، ساخت بوئینگ
آمد و شد رهسپار راه "کینگ"!
از مقواهای معمولی نبود
ادعای پادشاهی می نمود
ملت راحت شده از دست شاه
شد برون از چاله و افتاد چاه
بود اندر کله اش یک مشت کاه
تکه سنگی جای دل در سینه گاه
یک مقوائی که از کارتن نبود
چون کنه چسبیده و ولکن نبود
با مقوا زیستن را باب کرد
مملکت را پر ز کارتن خواب کرد
۱ نظر:
dorood bar shoma
rasti ke ghalame
zibaee darid
arman
ارسال یک نظر