14 فوریه 2010
مکالمه تلفنی خامنه ای و احمدی نژاد
خامنه ای :
الو محمود، بزمجه، کجایی؟
نگفتی تو مگر داری میایی؟
خیال کردی که ما اینجا خیاریم؟
الان یک ساعته چشم انتظاریم
همه اینجا نشسته گوش تا گوش
تن لرزان ، دهان ها بسته، خاموش
پدر سوخته مگر غیرت نداری؟
که ما را در خماری می گذاری
تو رفتی تا بیاری تازه اخبار
گذاشتی باز ما را تو سر کار؟
بگو، زودتر بگو، از اون صداها
چه میخوان باز اونا از جان ماها؟
اگه دارن اینا از تو شکایت
چیکار دارند با اصل ولایت
احمدی نژاد:
سلام آقا، ببخشید دیر کردم
توی درگیری اینجا گیر کردم
نپرس آقا که اوضاع پاک خیطه
بسیجی زرد کرده در کمیته
گزارش میدهم با آه و ناله
گمانم رفته پامان توی چاله
نمیدانی که قاضی صل لواتی
زدست این جوونا کرده قاطی
حالا یک خورده حرفاشون چی چیزه
گمونم ترسشون داره می ریزه
ولی با من ندارن دیگه کاری
نمیخواد یک نفر دیگه بیاری
گمونم یادشون رفته کی ام من
شعاری بر علیه من نمیدن
گمونم با شمام کاری ندارن
دیگه اسم شمارم کم میارن
نمیدانم چه میخوان این جماعت
نمی کنن چرا از ما اطاعت
خامنه ای:
شعاراشون مگر اصلا چه بوده
که بر روشون بسیج آتش گشوده
شعاراشون اگر بر ضد من نیست
پس این تیر و تفنگ و دود و دم چیست
چقدر جمعیت آوردید محمود؟
سه ملیون بود یا ده می لیون بود؟
بگو زود تر که جانت در بیاید
الهی که فغانت در بیاید
احمدی نژاد:
نکن هولم آقا، الآنه میگم
برات از فتنه بیگانه میگم
شعاراشون علیه دیکتاتور بود
یه خورده توپشون البته پر بود
یه حرفایی هم از "اسب" شما بود
ولایت خر داره، اسبش کجا بود؟
می گفتن مرگ بر "اسب" ولایت
که از من می کنه ایشان حمایت
خامنه ای:
پسرجان واقعا خیلی فلانی
تو فیثاغورثی، گوستاو لوبانی
بخورد تو سرت "اسب" ولایت
الهی که بری قربان عمه ت
جماعت دشمن "اصل ولایت"
می خوان از جا درآد نسل ولایت
تو در فکر الاغ و اسب و گابی
همون بهتر بری خونه ت بخوابی
پایان مکالمه
-------------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر