9 تیر 1394
ای دکل های دراز چاه نفت
یک دکل از بینتان پرّید و رفت!
ای دکل هایی که زحمت می کشید
یارتان از بینتان یکهو پرید!
ای دکل های عزیز و مهربان
یک دکل از بینتان رفت آسمان
ای دکل هایی که از خون شما
گشته ملا محو و مفتون شما
گرچه سروِ قدتان در اوج بود
یکنفر آمد یکیتان را ربود
پس چگونه میتوان این باورید
کان دکل با آن قدش شد ناپدید
این دکل هم هست مانند منار
چاه باید کند قبل از هر شکار
ورنه آسان نیست مخفی کردنش
درد می گیرد دلت از خوردنش
زائری گفتا به من کای محتشم
از برای آن دکل کم خور تو غم
ای که حیران گشته ای بهر دکل
غافلی تو از مکافات عمل
بهر پیدا کردنش منما تلاش
می فرستندت به کهریزک داداش!
بیش از این بهر دکل حیران نمان
جیب ملا هست عمقش بیکران
جیب ملا پر نشد از پول نفت
پس دکل بر سر زنان در جیب رفت
هست ملا را دوتا جیب ای پسر
عمقشان از عمق دریا بیشتر
پر نمی گردد مگر با چاه نفت
هرچه در این جیبهاشان رفت، رفت!
معدن و کارخانه و بانک و دکل
جملگی رفتند در جیب بغل!!