سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

جمعه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۲

امام و بمب هسته ای! خاطرات رفسنجانی!


دوران پشم ریختگی:  امروز چندتا از بچه های قدیم وزارت آمده بودند که برایشان تحلیل کنم که رفتن به ژنو به نفع ما بوده یا نه؟ نگران بودند که ما چرا اینهمه سال فعالیتهای هسته ای را مخفی کردیم و حالا بعد از آنهمه تحریم و فشار جا زده ایم. نمیدانستند که ما قصد بمب سازی داشته ایم یا نه. از من خواستند که با توجه به شناختی که از امام داشتم و رابطه خاصی که با امام داشتم برایشان از نظرات ایشان بگویم. نگران بودند که آیا امام فتوای خاصی در مورد مذاکرات ژنو داشته که به من داده باشه یا نه..........
.......
فرمودند اسرائیلی ها هم نمی فروشند؟ عرض کردم خیر. سلاحهای دیگه و لوازم یدکی ازشون خریده ایم اما از اینا نمی فروشند. فرمودند چقدر خوب بود اگر ما بمبهایی داشتیم که پنج هزار و یا حتی ده هزار نفر را می کشت. عرض کردم که یک بمبهایی هست که صدهزار نفر و بیشتر هم می کشد. یک شهر را یکجا دود و بخار می کند. احساس کردم که در چهره امام یک حالت روحانی پیدا شد که قبلا ندیده بودم. با کمی حسرت فرمودند این دیگه چه بمبی است؟ عرض کردم که بمب اتم. فرمودند که اتم چیه؟ عرض کردم که یک چیز ریزیه که مربوط میشه به مسئله فیزیک. فرمودند فیزیک چیز خوبی نیست..........

شنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۲

جام زهری که سیدعلی خورده


بالاخره درخت چندین ساله تلاشهای مجاهدین و شورای ملی مقاومت به بار نشست و "افشاگریهای هسته ای" مقاومت مردم ایران طناب داری شد بر گردن ملاهای خونخوار و فاسد. موفقیتی که البته با پرداخت هزینه گران از جیب مردم و مقاومت مردمی به دست آمد.....
وحالا باید منتظر بود که رژیم زهر خورده و در حال جان دادن، به دست مردم ایران و فرزندان قهرمانشان از صفحه روزگار پاک شده و از سرزمین ایران به زباله دان تاریخ پرتاب شود.
جام زهری که سیدعلی خورده
رنگ و رویش شده مث مرده

نرمشی کرده قهرمانانه
نقل قول از خمینی آورده

کوسه خیلی اذیتش کرده
سیدعلی گشته سخت افسرده

بسته خالی زبسکه "روحانی"
آبروی نظامشو  برده

شده قمصور زرت حاج آقا
خورده جامی ز زهر افشرده 

شنبه، دی ۲۱، ۱۳۹۲

"جک استرا" در تهران!


رفته ایران باز هم جک استرا
توی کیفش برده با خود "بسته"! را

بسته بر گردن کراوات بنفش
هم به پا نعلین دارد جای کفش

بسته ی تشویقی این بار او
باز خواهد کرد باب گفتگو

گفتگویی از تمدن های ناب
پول نفت و لندن و جوجه کباب

گفتگویی از تمدن های دور
وحدت عمامه و موهای بور

گفتگویی از تمدن های ژرف
حاصلش از بهر مردم حرف و حرف

چونکه این جک استرای نابکار
از همان اول به ملا شد سوار
...............
ادامه

سه‌شنبه، دی ۱۷، ۱۳۹۲

مقابله با زلزله – داستان کوتاه


6 ژانویه 2014
یکی بود یکی نبود. چیزی در حدود شصت میلیون سال پیش موجوداتی در کره زمین بودند که اسمشون دایناسور بود. این موجودات براساس شایعاتی میشدند پدربزرگهای همین آخوندایی که دارن در کشور ما حکومت می کنن. این موجودات انواع و اقسام داشتند. از گوشت خور بگیرید تا گیاه خور و از کوچک اندام در حد اسب و الاغ بگیرید تا درشت اندام. آنهم  چه درشت اندامی! از نوک سرشان تا انتهای دمشان به متراژ امروزی می شد حدود سی متر. این سردار فیروزآبادی خودمان به انداز تخمشان هم نمیشد. ببخشید یادم رفت بگم که برای زاد و ولد تخم می گذاشتند. افتاده بودند روی گنجی به اسم جنگل که بهش می گفتن طلای سبز. می خوردند و می خوابیدند و اختلاس می کردند و عشق و حال میکردند. فقط تنها مشکلی که بود این بود که زنهاشان رعایت حجاب شرعی را نمی کردند. همه یا از بیخ بی حجاب بودند و یا خیلی خیلی بدحجاب. هرقدر هم که ولی فقیه شان - که احتمالا پدر بزرگ همین آیت اله احمد خاتمی خودمان بوده - نصیحت میکرد که بابا دست از این بدحجابی و بی ناموسی بردارید، هیچ دایناسوری گوشش بدهکار نبود. البته اون موقع این آقای جنتی خودمان هنوز بچه سال بود و به سن قانونی عمامه گذاری و آیت اله شدن و نماز جمعه خواندن نرسیده بود تا با کلام جادویی و گرم و آموزنده اش دایناسورها را به راه راست هدایت بکند و ......