آن وزیر خارجه اندر سویس
می نمودی دائم از "آقا" حدیث
در خیال خویش آن خنگ کچل
کرده بودی خارجی ها را مچل
وعده ها میداد و می خندید او
سیدعلی هم طالب این گفتگو
سیدعلی او را نصیحت کرده بود
دشمنش را نیز لعنت کرده بود
گفته بود او را که چون رفتی "ژنف"!
نزد آن اشتون مکن ما را کنف
هست آن زن خاله ی جک استرا
خود ارادت دارد او گاهی به ما
چند بار او را به رستوران ببر
از برایش آبِ شنگولی بخر
مست کن او را و دستش را بگیر
...................