سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۵

"عاقا" و توضیحاتش در باره "اقتصاد مقاومتی"!


گفتار نیک شنبه11 اردیبهشت 95: حسین پویا
موافقان بازپخش کنند


دوستان عزیز ما باید یاد بگیریم که وقتی بزرگان یک حرفهایی می زنند و ما خوب متوجه مقصودشان نمی شویم، عجله به خرج ندهیم و هی پشت سر هم سوال مطرح نکنیم. شاید لازم باشد وقت به آنها بدهیم تا در موقعیت مناسب منظور خودشان را روشن تر و با ذکر مثال بیان کنند تا ما طبقه عوام خوب بفهیم. مثلا همین "اقتصاد مقاومتی" که رهبر مستضعفین عالم مطرح فرمودند و ما بهشان گیر دادیم و خندیدیم را در نظر بگیرید. خوب "عاقا" که منظور بدی از این نوع اقتصاد نداشتند که. حالا اگر دفعه اول توضیح کافی ندادند، خوب بود ما عجله نمی کردیم تا "عاقا" فرصت کنند و جزئیاتش را هم توضیح بدهند. بالاخره ایشان رهبر مستضعفین جهان هستند و در ضمن مرجع تقلید هم هستند و در این دنیایی که نجاست از سر و رویش بالا می رود ایشان بیشتر وقتشان صرف مشخص کردن مسائل نجاستی پیروان و مقلدینشان می شود. از این توضیحات که بگذریم خوشبختانه همین دیروز و پریروز "عاقا" در سخنرانی مهمی که برای کارگران فرمودند، ضمن تاکید گفته های خمینی مرحول در زمینه مسائل کارگران؛ که بله خدا هم کارگره و مورچه هم کارگره و کارگر باید کارگر باشه وگرنه کارگر نیست، اشاره ای هم به گوشه ای از تعریف اقتصاد مقاومتی کردند. "عاقا" فرمودند که این امریکای نامرد حالا هم که ما برجام را امضا کرده ایم و رسما گفته ایم که غلط کردیم که به قطعنامه دان شما توهین کردیم، و شما هم بیاین قطعنامه دان ما را پاره کنید، مانع می شود که سرمایه گزاران خارجی بیایند و در ایران  سرمایه گذاری کنند. به این ترتیب به وضوح روشن فرمودند که اقتصاد مقاومتی یعنی سرمایه گزاری خارجیا در کشور عزیز ما. و البته این وسط امریکای جهانخوار با تبلیغ "ایران هراسی!" دارد بساط اقتصاد مقاومتی ما را بهم می ریزد و نمی گذارد که سرمایه داران عزیز غربی بیایند اینجا سرمایه گذاری کنند. ما مسلمین جهان ضمن تشکر از "عاقا" برای این توضیح و افشاگری سازنده، از ایشان درخواست می کنیم که بقیه جنبه های اقتصاد مقاومتی را هم روشن کنند تا ضمن صاف و صوف شدن دهان دشمن مستکبر، ما هم متوجه بشیم که مواردی از قبیل آمدن مستشارهای نظامی کشورهای سرمایه داری به کشور عزیز ما برای آموزش موشک اندازی و غیره هم جزو اقتصاد مقاومتی هست یا نه؟

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۵

واکنش سردمداران نظام به توقیف دو میلیارد دلار و ماله کشی بی بی سی


گفتار نیک 8 اردیبهشت 95: حسین پویا


تصمیم دستگاه قضایی امریکا به مصادره دو میلیارد دلار از دارایی های ایران در بانکهای امریکا و پرداخت آن به خانواده های قربانیان حملات تروریستی رژیم و عواملش در لبنان و کشورهای دیگر، سردمداران رژیم را به جلز و ولز انداخته. سران باندهای متخاصم و رقیب در نظام دست به پرخاش کردن و توهین به همدیگر زده اند. افراد وابسته به دولت روحانی، احمدی نژاد را مسئول می دانند و می گویند او بوده که این پولها را صرف خریدن قرضه ملی امریکا و سرمایه گذاری در امریکا کرده و مشاور ارشد روحانی خواستار محاکمه مسئولین دولت احمدی نژاد شده است. احمدی نژاد هم دست رقیب را خوانده و اطلاعیه داده که مصادره اموال ایران در امریکا ناشی از بی عرضگی حسن روحانی در عرصه بین المللی است. خامنه ای هم که وسیله پیدا کرده که فحش را بکشد به جان امریکائیها و تقصیر خوردن جام زهر را هم به گردن دستگاه روحانی بیندازد. خلاصه اینکه دعوای باندهای نظام در این زمینه حسابی بالا گرفته است.

 اما چیزی که شگفت آور است اینکه هیچکدام از دو جناح و طرفدارانشان وارد این مسئله نمی شوند که چرا دادگاه امریکا چنین حکمی داده و چه چیزی موضوع رسیدگی توسط دادگاه بوده است. هیچ مقامی در ایران، از بالا تا پائین وارد این داستان نمی شود که آیا واقعا حکومت آخوندها مسئول بمب گذاری در مقر تفنگداران امریکایی در بیروت و همینطور در چند کشور دیگر دنیاست یا نه؟ برخلاف انکارهایی که در زمینه ساختن سلاح هسته ای می کردند و می گفتند که اصلا "اسلام" با ساختن سلاح هسته ای مخالف است، در این مورد هیچ اشاره ای به آن انفجارها نمی کنند. زیرا که اصلا مایل به باز کردن در این بحث نیتستند و می ترسند گندش بدجوری بیرون بیاد. اما چه کسی نمیداند که محسن رفیقدوست که در آن زمان وزیر دفاع حکومت آخوندی بود و یکی دو نفر دیگر از پاسداران و حزب اللهی ها نظیر حسن عباسی، اعلام کرده اند و افتخار هم کرده اند که هم تی ان تی و هم ایدئولوژی مصرفی در آن انفجارها و بخصوص انفجار مقر تفنگداران امریکایی در بیروت از ایران رفته است. و حالا سردمداران باندهای نظام آخوندی با رعایت خط قرمز اشاره نکردن به اصل موضوع، هر کدام سعی می کند که این داستان را وسیله ای برای سرکوب رقیب بکند. البته بی بی سی فارسی هم تمام تلاشش را کرده است که در گزارشات خبری اش در این زمینه، هیچ اشاره ای به علت حکم دادگاه نشود و حرفی از مسئولیت نظام آخوندی در آن انفجارها به میان نیاید و داستان این جنایتها به اصطلاح ماله کشی بشود. از بی بی سی غیر از این هم انتظار نمیرود. وگرنه که دسترسی به آرشیو اطلاعات مربوط به آن انفجارات و صحبتهای رفیقدوست برای حرفه ای های بی بی سی مشکل نیست.

یکشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۵

دم وودی آلن گرم با جوکهای باحالش

 
گفتار نیک 5 اردیبهشت 95: حسین پویا

اگر موافقید باز پخش کنید


وقتی احمدی نژاد رئیس جمهور مورد علاقه خامنه ای بر سر کار بود، در مقابل قطعنامه ها و تحریمها، به تحریک و با تایید خامنه ای، با حماقت تمام می گفت :"این تحریمها هیچ اثری برما ندارد" و "آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دانتان پاره شود"! و البته بابت این گفته ها از خامنه ای خروس قندی و "آورین، آورین" جایزه می گرفت. اما تحریمها کمر خامنه ای را شکست و مجبورش کرد که جام زهر بخورد و روحانی و ظریف را برای مذاکره بفرستد و برجام را بپذیرد. جنتی با همان زبان الکنش در نماز جمعه اقرار کرد که تحریم بیچاره شان کرده. روحانی هم گفت که فلج شده بودند. و البته دم مجاهدین و مقاومت ایران گرم که این جام زهر را به حلقوم سیدعلی و همدستانش ریختند.
 خامنه ای تصور میکرد، و هنوز هم می کند که امریکا هم ولی فقیه دارد و با یک امضای اوباما همه چیز به ده سال پیش برخواهد گشت و او و پاسدارانش اینبار با احتیاط بیشتری دست به تولید مخفیانه سلاح هسته ای خواهد زد. اما آرام آرام می فهمد که همه آن قطعنامه ها جدی بود و باید بابت هرکدام بها بپردازد و در واقع این "قطعنامه دان" نظام او است که پاره شده و حالا احمدی نژاد انچوچک است که باید "آب را بریزد آنجایی که میسوزد"!
 حالا روحانی و ظریف و دارو دسته شان، به دستور سیدعلی و زیر نظر او، با رفت و آمد چپ و راست و به هر بهانه به اروپا و امریکا و با التماس از امریکا و اروپا می خواهند که جفتک اندازیهای خامنه ای را ببخشند و مزخرفات سیدعلی و پاسدارانش را جدی نگیرند و آنها را در خانواده ملل بپذیرند و با نظام آخوندی معامله بکنند، و البته هنوز هیچ سودی نبرده اند. و خنده دار اینکه در همین حال خود خامنه ای و عقب افتاده های ذهنی اطرافش برای روحیه دادن به بسیجی ها و "دلواپسان" خامنه ای، چپ و راست می گویند که مذاکرات و برجام از اولش بیخود و بی فایده بوده و برای روحانی و امریکا خط و نشان می کشند.
به گزارش ایلنا، آخوند عبدالله حاجی‌صادقی نماینده خامنه ای در سپاه، با اشاره به تلاش "دشمن"! برای کشاندن برجام به حوزه‌های دیگر از جمله موشکی و حقوق بشر اظهار کرد: "به نظر من این نوع تلاش‌های مذبوحانه دشمن جای تعجب ندارد و رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز پیش از آغاز مذاکرات نسبت به این خطر هشدار داده بود."
و این در حالیست که همه رفت و آمدها و همه مذاکرات به دستور و زیر نظر و با حمایت و سرپرستی خود خامنه ای انجام شده و می شود و این اوست که برای کسب ترحم امریکا و غرب، ظریف را به مذاکره می فرستد. حرفای این آخونده و خود خامنه ای در این زمینه یاد آور لطیفه ای است از ساخته های وودی آلن، کمدین نابغه امریکایی.
یارو رفت پیش روانپزشک و گفت:
آقای دکتر این برادر من احمق شده. فکر می کنه که مرغه. دائم قدقد می کنه و یه جا میشینه زور میزنه میگه داره تخم می کنه.
روانپزشک گفت:
ای بابا. پس حالش خیلی بده. چرا نمی بریش بیمارستان روانی بستریش کنی؟
یارو مثل خامنه ای یک قیافه ای گرفت و گفت:
آخه ما به تخمهایی که می کنه احتیاج داریم.

خامنه ای خودش بهتر از همه میداند که به این مذاکرات بی نتیجه بیشتر از همه احتیاج داره.


سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۵

آن خانم! و افشای دروغهای مجاهدین



حسین پویا. 31 فروردین 95 


تهران، ترمینال خروجی فرودگاه خمینی.
خبرنگار صدا و سیما به همکارش:
خ – حسن، حسن، یه سوژه دبش داره میاد برو بریم بگیریمش.
حسن _کدوم؟....آها.... اون زنه که موهاشو بلوند کرده و دماغش سربالاس رو میگی؟ کجاش سوژه س؟ روزی هزارتا از اینا میان  و میرن. همه شونم...
خ – نه بابا. اینا که سوژه نیسن. اون زنه رو میگم که از اونور داره میاد. موهای جلوی سرش یه گُله سفیده. دماغش هم دست نخورده س. از لباساش معلومه که از خونواده پولداریه. میشه سر کارش گذاشت.
حسن –... اونو میگی؟  راست میگی. دیدمش. برو بریم.
.........
خبرنگار – خانم سلام علیکم. بسمه تعالی. آب زرشکی هستم از صدا و سیما. می بینم که دارید برمیگردید به اروپا. سفر خوش گذشت؟
زن – بله مرسی. خیلی خوش گذشت. دارم میرم که دوباره برگردم. دیگه میخوام برگردم اینجا زندگی کنم.
خ – چه خوب. همه میگن اینجا قابل زندگی کردن نیست و میخوان از اینجا برن. اونوقت شما میخوای برگردی اینجا زندگی کنی. میشه بگید که نظرتون در باره وضعیت خانمها در ایران چیه؟ اما راستی چقدر قیافه شما آشناس...... هنرپیشه هستید؟ عکست رو یه جایی دیدم.
زن – نخیر. من هنرپیشه نیستم. البته فیلم خوب بازی می کنم. اما روزنامه نگار و نویسنده هستم. ولی خوب آدم معروفی هستم. شما چطور منو نمی شناسید؟
خ – قیافه تون آشناس ولی اسمتون یادم نیست. .... صبر کن ببینم.....آها یادم اومد....شما اون خبرنگار ایرانی کانادایی نیستید که گفتن کشته شده. زهرا کاظمی رو میگم؟ گفتم قیافه تون آشناس.
زن – نخیر آقا. من زهرا کاظمی نیستم.ضمنا ایشون کشته نشده . احتمالا سکته قلبی یا مغزی کرده و فوت کرده.
خ – ولی ما شنیدیم که رفته دم زندان اوین عکس بندازه، حاج آقا سعید مرتضوی متوجه میشه و میگه ببرن داخل روش رو کم کنن. حالا جون حاجی شما هنرپیشه نیستی؟
زن – نخیر برادر. این حرفا چیه شما می زنی. شما خبرنگار صدا و سیمای نظام هستی یا خبرنگار تلویزیون مجاهدینی؟ چرا داری حرفای اونا رو تکرار می کنی برادر.....
خ – مجاهدین کدومه خانم! ایناها کارتمه... صداو سیمای....
زن – خوب آخه منم گول مجاهدین رو خورده بودم و مثل تو فکر میکردم. من خودم توی این سه چار هفته ای که اینجا بودم، اقلا هفته ای دو سه بار حاج آقا اومده خونه من و چای خورده و به سوالات من پاسخ داده. اون حاج آقا با اون مقام بالایی که داره و هر بار سه چارتا محافظ باهاش می آمدن، با کمال ادب و افتادگی هفته ای سه بار، هر بار هم سه چار ساعت، میومد فقط برای اینکه به سوالات من جواب بده. بدون اینکه حتی یک سوال از من بکنه. چرا،...... خدائیش دروغ نگفته باشم گاهی از من می پرسید اجازه س برم مستراح؟ منم فقط می گفتم حاج آقا خونه خودتونه. بفرمائید کارتون رو بکنید.
خ – پس شما از آدمای مهم اپول زیسیون هستی. گفتم قیافه تون آشناس ها. جون من هنرپیشه نیستی؟ ما رو سر کار نذاشتی که؟.... حالا از اون حاج آقایی که میگی، در مورد زهرا کاظمی هم پرسیدی؟
 زن – معلومه که پرسیدم. اصلا یکی از سوالات من و یکی از انتقادات من به جمهوری اسلامی سر این خانم بود. خدا خیرش بده حاج آقا. چقدر با مهربانی و آرامش داستان این خانم رو گفت که آدم دشمن نظام هم که باشه نمیتونه اون حرفا را باور نکنه.
خ – خوب چی بوده قضیه این خانم ژورنالیست؟
زن – اولا بزرگش نکن. ژورنالیست نبوده و خبر نگار و عکاس بوده. بعدش هم این اجازه گرفته بوده که بعداز سالها بیاد و از مناظر اینجا عکس بگیره. اما یه دفه سر از جلوی زندان اوین در میاره. حالا کی گولش زده بوده و آدرس زندان رو بهش داده و بهش پول داده که بره از زندان عکس بگیره معلوم نشده. ممکن هم هست که مجاهدین فرستاده باشنش. آخه اینا خیلی سِکتن. ولی وقتی حاج آقا مرتضوی متوجه میشن که اون خانم داره عکس میگیره تشریف می برن باهاش حال و احوال می کنن و دعوتش می کنن که بره توی دفترشون  یه چای بخوره و باهاشون مصاحبه کنه. اون خانم هم قبول می کنه و میره توی اطاق حاج آقا. حاج آقا هم بهش چای و شیرینی ناپلئونی تعارف می کنن ولی یه دفه خانمه همونطور که نشسته، از روی صندلی تالاپی غش میکنه. نصف شیرینی توی دهنش بوده. اینا رو شاهدای عینی گفتن. بعد معلوم میشه که اون خانم چون شب قبلش خوب نخوابیده بوده ، شیرینی ناپلئونی بهش نساخته و سکته قلبی کرده. بقیه داستان رو هم که روزنامه های خودتون نوشتن.
خ – بابا دمتون گرم شما واقعا جورنالیست هستید. ولی حضرت عباسی قیافه تون آشناس.....صبر کن الان یادم میاد. آتنا فرقدانی که نیستید؟ اون سنش از شما خیلی کمتره.
زن –  من سنی ندارم برادر. حالا کی هست اون خانم؟ اسمش آشناست.
خ - هیچی بابا. حالا من یه چیزی میگم باز شما میگی خبرنگار تلویزیون مجاهدینم.
زن - نه بابا نمیگم. آخه در مورد اون خانم فرق میکرد. اون داستانش جهانی شده بود. لازم بود که من حقیقت رو بگم. حالا بگو کیه این خانمی که گفتی؟
خ – هیچی بابا مهم نیست. کاریکاتور می کشه. یه کاریکاتور از نمایندگان مجلس کشیده و به 12 سال زندان محکومش کردن.
زن – نه آقاجون. بنده احمق نیستم که این حرفا رو باور کنم. محاله که به خاطر یک کاریکاتور یک نفر دوازده سال محکوم بشه. مملکت قانون داره. هرکس بخواد بیرون از چارچوب قانون حرکت کنه خوب باید بهاش رو بپردازه......... منم اون موقعی که توی شورا بودم از این حرفا زیاد می زدم. من سالها برای براندازی این نظام با مجاهدین همکاری کردم اما حالا دارم میام و میرم و اصلا کسی کاریم نداره.
خ – کدوم شورا؟ توی کدوم شورا بودی که از این حرفا میزدی؟ گفتم قیافه تون آشناس ها. میشه اول خودتون رو معرفی کنید و بعد بگید توی کدوم شورا بودید؟
زن – خودت حدس بزن برادر. اول اسمم ف هست. همه منو می شناسن.
خ – ف...... ف....... آتنا دائمی هم که نیستی. اون توی زندانه ولی نه اسمش با ف شروع میشه و نه خبرنگاره. می گفتن فعال حقوق کودکانه. نسرین ستوده و نسرین محمدی هم که نیستی. اونام اسمشون با ف شروع نمیشه. ف........ ف...... فریده شاهگلی که اسمش با ف شروع میشه هم نیستی. اون به جرم فعالیت فیسبوکی و تبلیغ علیه نظام به سه سال زندان محکوم شده و احتمالا هنوز توی زندانه. از زندان هم که دربیاد معلوم نیست بذارن به این سادگی بره خارج..... صبرکن ببینم.... ناهید گرجی هم که نیستی که فعالیت فیسبوکی کرده باشی. اون تازه رفته زندان و معلوم نیست کی در بیاد. .........یادم نمیاد. یه راهنمایی دیگه بکنید بی زحمت. جون حاجی هنرپیشه نیستی؟
زن – نه برادر هنرپیشه نیستم. اسم کوچیکم فریباس. حالا شناختی.
خ – نه واله. عمرا که من بتونم شما رو بشناسم. اما اون داستان شورا که گفتید چی بود؟ گفتید که توی شورای مجاهدین بودید؟ اونوقت اومدید اینجا و هیچ کاریتون نکردن؟
زن – بله برادر من سالها عضو شورای ملی مقاومت بودم. همون شورایی که مجاهدین توش هستن. سالها از مجاهدین دروغ شنیدم و به روی خودم نیاوردم  تا اینکه در یک مرحله ای دیگه نتونستم تحمل کنم و ازشون جدا شدم.
خ – بابا دمت گرم. پس شما با شورای مجاهدین بودی و ازشون جدا شدی. زودتر می گفتی بابا. چه شانسی آوردیم که امروز شما رو اینجا دیدیم. اصلا فکرش رو نمی کردم. ده ساله توی این شغلم اما هیچوقت همچین شانسی نداشتم. ...
زن – شانس کدومه. مگه شما رو حاج آقا نفرستاده؟
خ – نه بابا. حاج آقا کدومه. ما خبرنگار سیما هستیم و هر روز همینجاییم. حالا چه فرقی می کنه؟ شما خبرنگاری و دنبال میکروفون هستی ماهم خبرنگاریم و  دنبال سوژه باحال. حالا چی شد که از شورای مجاهدین جدا شدید؟ چه دروغایی می گفتن؟ چه جوری مچشون رو گرفتید؟ چی شدید که نترسیدید و اومدید ایران؟ حاج آقا که هفته ای دوسه بار میومد خونه تون رو از کجا باهاش آشنا شدید؟ پاس و ماسِتون رو کی درست کرد؟ نکنه با پاس قلابی وارد شدید؟..... کارت ملی و شناسنامه ایرانی دارید؟...... وقتی وارد ایران شدید هیچکی نپرسید که اینهمه سال کجا بودید؟ .... ما اغلب روزا اینجائیم و می بینیم که معمولا برادرای پاس کنترل از این سوالا زیاد می کنن. فقط سوال خشک و خالی هم نیست. امنیتی ها طرف رو می برن معلوم نیست کجا....
زن – صبرکن برادر. هزارتا سوال رو که نمی تونم یه دفه جواب بدم. تازه چه لزومی داره شما بدونی که من حاج آقا رو از کجا می شناسم یا حاج آقا بنده رو از کجا می شناسه. فرصت کمه و منم باید سوار شم. فقط مختصر بهتون بگم که بعد از چندسال که با مجاهدین کار کردم فهمیدم که خیلی دروغ میگن.
خ – مثلا چه دروغایی؟ یکی دوتاش رو برای بینندگان عزیز بگید لطفا
زن – ببینید برادر و بینندگان عزیز..... اینا هر سال به ما می گفتن که امسال سرنگون می کنیم و سال دیگه سرنگون می کنیم. من هم فکر می کردیم که خوب من از اعضای ارشد شورا هستم و اینا که نظام جمهوری اسلامی را سرنگون بکنن حتما یک پست وزارتی، سفارتی به ما اعضای ارشد شورا میدن دیگه. ولی وقتی در سال 2003 که امریکائیها عراق را اشغال کردن اونطوری قرارگاه های اینا رو بمباران کردن و کوبیدند و بعدش هم در فرانسه هزار و ششصد ژاندارم شبانه به محل مریم رجوی و خانه های هواداران مجاهدی و شورا حمله کردند و همه را بردند من فهمیدم که اینا تا حالا به ما دروغ گفتن و ممکنه حالا حالاها خبری از سرنگونی نباشه و ممکنه برام دردسر درست بشه. تصمیمم رو گرفتم. البته دروغای دیگه م میگن. یکی اسمش فرهاده بهش میگن ابراهیم. اون یکی اسمش حسنه بهش میگن عباس. اون یکی زهراس بهش میگن سیما. همه ش دروغ. همه ش دروغ.
خ – بابا دم شما گرم. تصمیم مهمی بوده. خیلی باهوش بودی. بعدش چی شد؟ با حاج آقا تماس گرفتی و برگشتی ایران؟
زن - نه بابا. اون موقع که هنوز با حاج آقا آشنا نشده بودم. بعدش دقیقا یادم نیست چی شد. یکی از اقوام بود یا یه دوست سیاسی بود یا کی بود یادم نیست. بهم زنگ زد و گفت ببین تو داری بیخود عمر خودت رو تلف می کنی. اینا ایران برو نیستن. اگر هم برن به این زودی نمیرن. ممکنه توی دردسر هم بیفتی. تو برو دنبال زندگی خودت و خودت را الیاف اینا نکن.
خ – منظورتون علافه
زن – بله علاف. گفت خودتو علاف اینا نکن. من فکر میکردم بیام ایران میگیرن میندازنم زندان و می ترسیدم برگردم به خانواده م سر بزنم. این بود که رفتم بهشون گفتم ببیند، مملکت ایران ارث بابای شما نیست. ارث بابای شاه هم نبود.
خ – به کی گفتید؟ به مجاهدین؟
زن – نه بابا. به مسئول سفارت ایران در پاریس. گفتم ایران ارث بابای شما نیست. من فلانیم و می خوام برم ایران رو ببینم. کارت ملی و پاس ایرانی و این چیزا را هم ندارم. البته اون حاج آقا از حرف من در مورد ارث و میراث برداشت خوبی نکرد.
خ – ای بابا. چرا؟ شما که حرفت کاملا مشخص و واضح بوده.
زن – من نفهمیدم چرا فکر کرد که من میخوام برم ایران به مسئله ارث و میراث پدری و اموالم رسیدگی کنم. این بود که بهم گفت ما شما رو میشناسیم. همین که مطمئن بشیم که با این مجاهدین و شورا قطع رابطه کردید برامون کافیه. ما خودمون همه مدارک رو برای شما درست می کنیم. شما به راحتی میتونید برید و مسائل ارث و میراثتون رو حل کنید. انتظار زیادی هم نداریم. البته اگه در زمینه مسائل مربوط به مجاهدین به برادران ما مشورت بدید ما ممنون میشیم.
خ – خوب شما چطوری ثابت کردید که از اونا جدا شدید؟
زن – درست یادم نیست. فکر کنم توی یک مجله ایتالیایی یک چیزایی علیه اونا نوشتم. اونا هم توی جلسه بهم گفتن اینا چیه نوشتی؟ منم دیدم اگه بخوام توی اون جلسه راستش رو بگم ممکنه همونجا منو بیهوش کنن و بدزدن و ببرنم عراق، این بود که انکار کردم.
خ – ولی مگه نگفتید که اون موقع امریکائیها توی عراق اینا رو حسابی کوبونده بودن. توی عراق هم که جنگ بود. چطوری شما را بدزدن ببرن. اونهم از فرانسه و در حالی که پلیس فرانسه .......
زن – آقا شما اینا رو نمی شناسید. اینا یک فرقه هستن. سکتن. اگه جلوشون رو نگیریم رئیس جمهور امریکا را هم می دزدن. از صبح تا شب به من دروغ می گفتن. اونوقت شما فکر می کنید نمی تونستن منو بدزدن ببرن عراق. خیلی ساده ای برادر. بهرحال رفتم به حاج آقای مسئول سفارت در فرانسه داستان مقاله رو گفتم و بهش گفتم که از شورا خارج شدم. اونم بهم تبریک گفت که به دامان ملت و نظام پرعطوفت جمهوری اسلامی برگشتم. بعدش دیگه بقیه کارها رو ایشون انجام داد و بنده بعد از سالها با خیال راحت به ایران اومدم. اینجا هم که با حاج آقا آشنا شدم که در این دوران با اون مشغله زیادی که دارن و گرفتاریهایی که یک مقام بالای امنیتی در این کشور داره، هفته ای دو سه بار میامدن و فقط به سوالات بنده پاسخ میدادن. گاهی هم تعدادای از زندانیان سیاسی رو که با اون جماعت فرقه آشنایی داشتن میاوردن تا با من در باره واقعیات اون فرقه گفتگو کنند. ........ انگار هواپیمام داره میره من دیگه باید برم. خداحافظ تا دفعه بعد
خ – اسمتو نگفتی. اسمت یادت رفت. بگیم اینا رو کی گفته؟
زن (درحال دویدن از دور داد میزنه) – فریبا هشترودی. دختر پروفسور.......









پنجشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۵

منطق الشیخ: داستان دوم. سِد علی شاه و موشک دوربرد!



حسین پویا. 25 فروردینماه 1395

بود یک شیخی که اهل دود بود
گرچه عمق دود او محدود بود

بر سرش افکار عهد بوق بود
پول نقدش داخل صندوق بود

اهل مکر و حیله و نیرنگ بود
با همه آزادگان در جنگ بود

چونکه با نیرنگ حاکم گشته بود
دشمن افکار سالم گشته بود

همچو شاهان بود، اما ناتوان
شر و ور می گفت یک خط در میان

سِد علی بود اسم آن شیخ کلک
حرفهایش بود گاهی با نمک

مملکت را غرق مشکل کرده بود
گربه های دزد را ول کرده بود

چون که افکارش همه گُ .. بود و بد
سخت می ترسید از اهل خرد

خود نمی دانست آن شیخ مچل
هم ز سرکوب اوفتاده در هچل

در هراس از سرنگونی روز و شب
روز می لرزید و شب میکرد تب

همچنان سرکوب می کرد او، ولی
بس هراسان بود آقا سِد علی

الغرض یک مومنی از اهل دود
کرد با آسِد علی گفت و شنود

گفت با او مومنک کی بوالشباب
دیدی آخر تو زدی بر ما گلاب

دولت ملا ز انسانها جداست
این حکومت ظاهرا پا در هواست

ای بسا ملای خنگ بیسواد
گشته مسئول امور اقتصاد

گر بخواهی باز گردد بخت تو
تا ابد برجا بماند تخت تو

چاره ات موشک بود ای محتشم
من برایت شکل آنرا می کشم

گفت ما را شصت موشک لازم است
بمب و موشک بهتر از مش قاسم است

تا توانی بمب و موشک جور کن
غرب کافر کیش را مقهور کن

چون نباشد مر تو را بمب اتم
موشکت باید بره تا شهر "رُم"

زین سخن شد سِد علی غرق شعف
آدرس "رُم" را بپرسید از طرف

گفت یارو هفت کشور بین ماست
کشور هشتم همان ایتالیاست

هست تا لندن از آنجا ده قدم
من خودم در شهر رُم پیتزا زدم

چون که لندن را زدی، رُم مال ماست
بعد از آن ایتالیا ام القُرا ست

سِدعلی از این سخنها شاد شد
غبغبش مثل کدو پر باد شد

دست در جیب قبایش کرد زود
درب صندوق طلاها را گشود

گفت مومن این طلاها را ببر
بهر من هشتاد تا موشک بخر

پس طلاها رفت و موشک باز گشت
مستقر شد در قم و شیراز و رشت

هست در هر موشکی شیخی نهان
قدر موشکهای  روسی را بدان

شیخ را از بمب و موشک دور کن
در مصافش سنبه را پر زور کن






سه‌شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۵

مصطفی تاجزاده و نامه اش به "عاقا"!

 
گفتار نیک 25 فروردین 95: حسین پویا


مصطفی تاج‌زاده، در نامه‌ای به خامنه ای با اشاره به واکنش‌ها و هجمه‌های وی علیه برجام، از وی خواسته است که "جانب اکثریت ملت را بگیرد" و در عمل به یاری دولت بشتابد تا "دولت بتواند با جلب مشارکت همه جانبه ایرانیان و در محیط مساعد جهانی بر مشکلات عظیم و مزمنی که گریبان ایران و ایرانی را گرفته و بیش از همه قشرهای محروم را آزار می دهد، غلبه کند".
مصطفی تاجزاده از اعضاء سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت بود و در زمان رئیس جمهوری خاتمی، معاون وزارت کشور شد.
کسانی که سن و سالشان قد میدهد خوب میدانند که این سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را خمینی و اعوان و انصارش برای مقابله با سازمان مجاهدین و قبضه کردن نظامی ارکان مختلف کشور راه انداختند و بعدا تقریبا همه اعضای این سازمان، از جمله سبزعلی رضایی، فرماندهان سپاه شدند.  اسمش را هم برای همین گذاشتند سازمان مجاهدین انقلاب تا در تبلیغات، چهره سازمان مجاهدین خلق را که آن موقع محبوبیت زیادی در بین جوانان و مخردم داشت کمرنگ بکنند. جبهه مشارکت هم شامل دانشجویان و طرفداران خط امام بود. خلاصه اینکه اینها از مخلصین و فدائیان خمینی دجال بودند و بنیان همه فشارها و اختناق و انحراف از مسیر عدالت و در نهایت فسادی که حالا دامن گیر کشور شده توسط خمینی گذاشته شد و توسط اینها حمایت و اعمال شد. البته خود اینها هنوزاین را قبول ندارند و این فساد را ناشی از حکومت مطلقه ولایت فقیه که خمینی فرمانش را داد نمی دانند و به همین دلیل هم گاه و بیگاه دم از "دوران طلایی امام"! می زنند. بدون اشاره به خساراتی که جنگ با عراق (که با تحریکات خمینی به وقوع پیوست) به کشور و مردم زد و بدون اشاره به قتل عام و نسل کشی سال 67 که به دستور خمینی جلاد در زندانها انجام شد، و میزان دخالتشان در این جنایتها بکنند. حالا طرف به خامنه ای می گوید که طرف ملت را بگیرد تا دولت فرصت کند که کارها را راست و ریس کند. یادش رفته یا عمدا خود را به فراموشی زده که خمینی بود که گفت: "اگر سی و شش میلیون بگویند بله، من می گویم نه". و حرف خامنه ای و روش خامنه ای همان حرف و روش خمینی است. هر دو جلادند و دیکتاتور و "ولی فقیه مطلق" با این تفاوت که خامنه ای پیزوری است و خوردن جام زهر اتمی شاخش را شکسته. این خط امامی های سابق اول باید تکلیفشان را با ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه که میراث خمینی دجال است و اساس همه این بدبختی ها و فسادی که دامن کشور را گرفته روشن کنند و بعد دست به این نامه نگاری ها بزنند. برخی از نزدیکان خامنه ای هم در پاسخ به نامه کروبی که درخواست محاکمه علنی کرده، به او با طعنه پاسخ داده اند که علت حبس بدون محاکمه او و موسوی چیزی شبیه همان علتی است که برای حبس خانگی منتظری و برخی دیگر از رهبران مذهبی مخالف خمینی، در زمانی که موسوی و کروبی از نزدیکان خمینی و از مقامات بالای مملکتی بودند، وجود داشت.

چهارشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۵

خمینی دزد بزرگ انقلاب و دزد رهبری انقلاب بود!!


حسین پویا
18 فروردین 95




روحانی سفر خودش به اطریش را در شرایطی لغو کرد که حکومت ملاها به شدت به کمکهای اقتصادی و رابطه با غربی ها نیاز دارد. علت لغو این سفر مهم را هم رئیس مجلس شورای آخوندی و مطبوعات اطریش به وضوح ترس روحانی از تظاهرات هواداران مجاهدین و شورا اعلام کردند. این به روشنی گواه وزن و اهمیت و جایگاه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران به عنوان آلترناتیو رژیم آخوندی در بین سیاستمداران و دولتهای غربی و همچنین مردم ایران است. در این میان هستند کسانی که با لودگی تمام و به طرزی رسوا در تلاشند تا ضمن نامشروع نشان دادن زمان شروع و روش مبارزه ما با نظام جهل و جنایت خمینی و خامنه ای، جایگاه و وزن مجاهدین و شورا در هماوردی با دشمن را کوچک و بی اهمیت جلوه دهند و باز هم در سر بزنگاه، به یاری ملاهای حاکم برخاسته اند. آنها از جمله ادعا می کنند که اینکه اینها (مجاهدین و شورا) ادعا میکنند که خمینی انقلاب و رهبری انقلاب ضد سلطنتی را دزدید؛ درست نیست و خمینی رهبر واقعی و بلامنازع انقلاب بود.
همه کسانی که در مبارزات و تظاهراتی که به سرنگونی شاه و پیروزی انقلاب سال 57 منجر شد میدانند و در فیلمها و سندهایی که از آن زمان به جا مانده به وضوح شنیده و دیده و خوانده می شود که شعار اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در آن انقلاب ضد سلطنتی چیزی  جز " آزادی- استقلال – جمهوری - اسلامی" نبود. زیرا که مردم ایران از دیکتاتوری و اختناق زمان شاه و از وابستگی رژیم شاه به امریکا و غرب و از سلطنت مطلقه و خودکامه شاه خسته شده بودند و شاه را نمی خواستند.  
خمینی اما، براساس آنچه که در کتابهای خودش نوشته بود و بر اساس آنچه که بعد از به قدرت رسیدن بیان کرد و انجام داد به هیچیک از قسمتهای سه گانه این شعار اعتقاد نداشت که سهل است، با تمامیت این شعارهای مردم مخالف بود.
 - خمینی از کلمه آزادی متنفر بود و با آزادی بیان و قلم و اندیشه دشمن بود. همان یکی دو سال اول رسیدن به قدرت از اینکه منتقدین اهل قلم را اعدام نکرده از خودش انتقاد کرد.
 - خمینی اعتقادی به ناسیونالیزم و ملیت و کشور نداشت و دنبال  برقراری امپراطوری ارتجاعی تحت نام اسلام بود و این را نیز همواره گفته بود. او با مصدق کبیر هم از همین زاویه مخالف بود. مذهب برای او اصل و تعیین کننده بود. بنابراین استقلال در چهارچوب ملیت و ناسیونالیزم برای او معنایی نداشت.
- خمینی هیچ اعتقادی به رای و اراده جمهور مردم نداشت. بارها گفت که اگر
سی وشش میلیون بگویند بله، من می گویم نه. جمهوری نمی خواست و بلکه حکومت ولایت مطلقه فقیه می خواست که در آن مردم صغیر هستند و آرای آنها هیچ اعتباری ندارد و ولی فقیه همه تصمیم ها را می گیرد و انجام اوامرش "واجب شرعی" هستند.
بنابراین وقتی که خمینی با هدفهای مردم از انقلاب مخالف بود، وقتی او به خواست ملیونها ایرانی که برای رسیدن به آزادی و استقلال و رفاه و پیشرفت و ترقی بپا خاسته بودند خیانت کرد، چگونه میتوانست رهبر واقعی و صاحب انقلاب باشد! او دزد بزرگ انقلاب مردم ، پلید ترین خائن به ایران و ایرانی و برزگترین جنایتکار قرن بود. خود خمینی با فرصت طلبی تمام و دروغ و به قول خودش "خدعه" و با سوء استفاده از اعتماد مردم، خود را همراه مردم نشان داد و بعد که انقلاب پیروز شد، آنرا به سمتی منحرف کرد که می خواست. کار خمینی از دزدی هم بد تر بود. وقتی کسی از دیوار خانه ای بالا می رود و پنجره ای را می شکند و در غیاب صاحبخانه دزدی می کند یک حرف است و وقتی کسی از اعتماد صاحبخانه استفاده کرده و با کلیدی که صاحبخانه به خاطر اعتماد به او داده، در غیاب صاحبخانه وارد شده و بعد هم صحنه دزدی را طوری می چیند که صاحبخانه به او شک نکند این خیانت در امانت است و از دزدی بسیار بدتر است. مردم به دلایل گوناگون به خمینی اعتماد کردند و خمینی به مردم نگفت که با هدفهای آنها مخالف است و تظاهر به موافقت با این هدفها کرد. اگر مردم شعارشان "حزب فقط حزب اله- رهبر فقط روح اله" بود آنوقت می شد پذیرفت که رهبر انقلاب خمینی است. این شعار به وضوع بیانگر آن چیزی بود که خمینی می خواست و وقتی هم در قدرت قرار گرفت خواسته خود را به کرسی نشاند. مردم به او اعتماد کردند چون پیرمردی بود که مرجع تقلید بود و سابقه ای در مخالفت با شاه داشت (البته مخالفتش با شاه در ابتدا به خاطر حرکتهایی نظیر دادن حق رای به زنان بود) و بسیاری از افراد ملی و مذهبی مبارز شناخته شده برای مردم، او را به عنوان یک انسان قابل اعتماد تایید کردند. و او از این اعتماد سوء استفاده کرد و حکومتی را که باید مردم را به خواسته هایشان می رساند به سمت چیزی که خودش می خواست منحرف کرد. و حالا پس از سی و هفت سال حاصل حکومت مورد علاقه و خواست خمینی  که یک نظام سرتاپا فاسد است را می بینیم. . کسانی که تلاش میکنند به هر طریق و با هر پز و بهانه ای واقعیتها را دیگرگونه جلوه دهند ،  خود خیانتکارانی هستند که به ماندن رژیم بازمانده از خمینی کمک می کنند.
بنابراین ما باز هم می گوئیم خمینی دزد انقلاب و دزد رهبری انقلاب بود. کسی یا کسانی باید رهبری انقلاب را به عهده می گرفتند که به شعارهای مردم در انقلاب معتقد و متعهد بودند و برای این خواسته ها مبارزه کرده بودند و سابقه روشنی در این زمینه داشتند.

دوشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۵

پولشویی و رسوایی مالیاتی بی دلیل!


گفتار نیک 16 فروردین 95: حسین پویا
بازپخش یادتون نره لطفا
از دیروز خبر مهمی تبدیل به خبر اول خبرگزاریها شده که حیرت انگیز است. یک گروه بین‌المللی از خبرنگاران تحقیقی، مدارک تازه‌ای از «پول‌شویی‌های» عظیم برخی از سران کشورها و همین‌طور افراد سرشناس ورزشی و سیاسی منتشر کرده‌است که می‌تواند از بزرگ‌ترین افشاگری‌ها در نوع خود در تاریخ به‌شمار بیاید. بنا بر این گزارش، یک شرکت در پاناما به ثروتمندانی از سراسر جهان و از جمله برخی رهبران و افراد سرشناس کمک می‌کند تا برای پرداخت نکردن مالیات، پول‌هایشان را در کشورهای دیگر ذخیره کنند.
به نظر بنده این رهبران و افراد سرشناس، که ظاهرا پوتین و یک دوست نزدیکش هم جزو آنها هستند، که برای فرار از مالیات پرداخت کردن دست به دامان این شرکت پانامایی شده اند خر هستند. گاو هم هستند. نه به این دلیل که چون در مسائل اقتصادی شرکت کرده اند و به قول خمینی مرحول اقتصاد مال خره، بلکه برای اینکه اصلا انگار یک عمد دارند که از رهنمودها و رهبری های داهیانه مقام عظمای ولایت استفاده نکنند. بیچاره مقام عظما سالهاست که این مسئله پرداخت مالیات را در ایران ریشه ای حل کرده است و اونوقت این رهبران و افراد سرشناس احمق میرن دست به دامان اون شرکت در پاناما میشن.خاک بر سر پوتین که از دوست نزدیکش عاقا استفاده نمی کنه. خوب اینجاست که آدم فکر می کنه که اینها همه دست به دست هم دادن تا علیه عاقا توطئه بکنند و دست استکبار جهانی از آستین اینه بیرون آمده و به عاقا و نظام الهی ایشان ضربه  بزنند. این افراد بجای اینکه مخفیانه پولشان را به اون شرکت پانامایی بفرستند تا اون شرکت توی شرکتهای مختلف صوری و غیر صوری سرمایه گذاری کرده و درآمدهای مربوطه را بدون پرداخت مالیات و با کلک به دست طرف مربوطه برساند، میتوانستند از عاقا کمک بگیرند. الان ما شرکتها و بنیادهای گردن کلفتی نظیر بنیاد آستان قدس و بنیاد مستضعفین و شرکتهای مختلف اقتصادی سپاه پاسداران در ایران داریم که علنا و نه مخفیانه به کارهای اقتصادی مشغولن و درآمد سرشار دارن و یک ریال هم به دولت ایران مالیات نمیدن و دولت هم غلط می کند که اعتراض کند. فرمان مالیات ندادن اینها را هم خود مقام عظما خطاب به دولت و مجلس امضا کرده. خوب اون افراد و مخصوصا پوتین اگر پولشان را در شرکتها و سازمانهای مختلف اقتصادی و درآمد زا در ایران بکار می انداختن و از عاقا هم درخواست میکردن که اونها را هم مورد لطف قرار بده، اونوقت هم کمکی به سرپاماندن حکومت عاقا کرده بودن که زیر بار مسائل اقتصادی کمرش دوتا شده، و هم بدون دادن مالیات میتوانستند درآمدهای میلیاردی مربوطه را به مملکت خودشون یا هرجا که میخوان منتقل کنند و آب هم از آب تکان نخوره و افشاگری هم نشه. تازه با پرداخت مبالغ ناچیز به برادران قاچاقچی سپاه، میتوانستند پولها با بصورت شمش طلا در ترکیه و یا سهام در هر جای دنیا که بخوان تحویل بگیرن. بعله!