سی و چندسال است که طنز و چيزهاي ديگر از جمله نمايشنمامه طنز مي نويسم.در همه اين مدت همراه شوراي ملي مقاومت بوده ام زيرا معتقدم رژيم آخوندي بايد در تماميتش سرنگون شود و يک جمهوري سکولار سر کار بيايد

جمعه، آذر ۲۱، ۱۳۹۳

طنز "عاقا" و جوان! تقلید از "موسا و شبان"!



20 آذر 1393

دید "عاقا" یک جوانی را به راه
آن جوان کردی به او چپ چپ نگاه

از نگاه چپ چپ آن نو جوان
حضرت عاقا به او شد بدگمان

پس چنین فرمود با اهل بسیج
کای گروه بیسواد و خنگ و گیج

این جوان کرده به ما چپ چپ نگاه
پس ببندیدش به زندان سپاه

تا که صادر شد از او این حکم تیز
آن جوان شد دستگیر از پشت میز

پس ببردندش به نزد سید علی
خشمگین بنشسته روی صندلی

گفت با او ای جوان بی خرد
کس نشاید کج به بنده بنگرد

بنگریدی از چه بر من لِفت لِفت
ای جوان خیره ی خنگِ خرفت

خود ندانستی که بنده رهبرم
از تمام رهبران عظما ترم

در میان رهبران این جهان
از همه رهبرترم من ای جوان

گرچه از روزی که من رهبر شدم
آلتی در دست شیخ اکبر شدم

شیخ کوسه سخت آزرده مرا
گفتمان او ز رو برده مرا

سالها او بوده مسئول امور
می گرفته رشوه از مردم به زور

بچه هایش خورده اند و برده اند
دشمنانش توی زندان مرده اند

بنده هم در خانه مشغول دعا
بی خبر از کار او، جان شما

بنده زاده نیز با ما بوده است
گاه مسجد، گاه اینجا بوده است

الغرض آن کوسه ی ام الفساد
مملکت را یکسره داده به باد

ای جوان بیسواد محتشم
هان که از دست شما چی میکشم

پوستی من می کنم از کله ات
که بگرید بر تو دختر خاله ات

زین سخن ها آن جوان رنگش پرید
گفت ای عاقا به من فرصت بدید

بی گناهم بنده اندر این میان
بی گناهی را تو در چشمم بخوان

نه وزیرم نه وکیل مجلسم
یک جوان آس و پاس مفلسم

بانگ آمد سوی "عاقا" از هوا
ول کن "عاقا" یقه ی بیچاره را

تو خودت ام الفسادی ای عمو
می کنی از دیگران تو گفتگو

خود تو میدانی که آقا مجتبا
پول پارو می کند بعضی شبا

هست او همدست اصحاب سپاه
گشته ثروتمند او مانند شاه

آنقدر دزدیده اند اصحاب تو
که شده آشفته اینک خواب تو

بهر این اوضاع پاره پاره ات
نیست جز مردن دوا و چاره ات

دست بردار از سر این نوجوان
بیخودی از بهر او روضه نخوان.




جمعه، آذر ۱۴، ۱۳۹۳

"عاقا" قند نخور، برات بده


سیزدهم آذر 1393

گفتمان هسته ای آید به پایان، قند نخور
پول نفت و گاز می آید به ایران، قند نخور

بس که شکر می خوری در جمع اصحاب بسیج
قند خونت می رود بالا بابام جان، قند نخور

تخت و تاجت را بچسب و بیخودی دل بد مکن
می رسد تا از کره موشک کماکان، قند نخور

حجت الاسلام پشمک زاده علم الهدا
می فرستد بهر تو توت فراوان، قند نخور

ملت ایران ز دستت می خورد خون جگر
می کند دائم دعایت خلق لبنان، قند نخور

در پناهت با اسید و قمه اوباش بسیج
تلخ می سازند دنیا را به نسوان، قند نخور

یک جوانی هم اگر روزی نماید اعتراض
میشود اعدام فردا توی میدان، قند نخور

بی خیال جیب مردم می کنی نان را گران
می خورند اطرافیانت نان ارزان، قند نخور

گرچه بمب هسته ای هم نیست بهرت کارساز
از برای درد تو مرگ است درمان، قند نخور

آید آن روزی که مظلومان چنان یک عده شیر
می کنندت بی محابا درب و داغان، قند نخور

چون رسید آن روز، یارانت کبابت  می کنند
با خبر باش آن زمان، از دست یاران قند نخور